اعضای شورای عالی مقاومت ملی راه حل بحران افغانستان را مذاکره می دانند. اما مطالبات آنان از طالبان حاوی یک راه حل است: با ما مذاکره کنید!
اینجا دو مفهوم و جمله ی منطقی و غیرمنطقی مطرح میشود: 1- راه حل بحران افغانستان مذاکره است 2- با ما مذاکره کنید!
مذاکره خوب است؛ اما "با ما مذاکره کنید" ابتذال و بیچارگی است.
وقتی از مذاکره با طالب می گوییم، باید ببینیم که وضعیت چگونه است و ما کجا هستیم. بر چه اساسی و در چه سطحی و با چه حد از توقع مذاکره صورت بگیرد.
با این وصف، وقتی گفته می شود که با ما مذاکره کنید؛ بد نیست طرفین را در ترازو قرار دهیم تا ببینیم معنی روشن "با ما مذاکره کنید" چیست؟ و میزان توان و ظرفیت و قدرت طرفین چند است.
یک جانب، طالبان با دهها هزار جنگجو و هزاران انتحاری که نظام را ساقط کرده و بر کل کشور مسلط شده و به کسی هم اجازه تحرک نمی دهد. تمام نظام سیاسی و پولی و جنگی در اختیارش هست و طرف حساب کشورها هم همین ها هستند.
جانب مقابل اما شخصیت هایی هستند که قبلا رهبر و بزرگ و متنفذ و مارشال و سیاستمدار بوده اند اما حالا در بیرون هستند؛ نه جغرافیا دارند، نه نیروی جنگی، نه با مردم ارتباط دارند و نه حمایت خارجی دارند و نه اعتماد دارند و نه اعتبار. مردم همانقدر که از طالب نفرت دارند همانقدر از اینها ناخوش و دلگیر هستند. قبلا کم یا زیاد، محبوبیت داشتند، پیرو داشتند، نفوذ داشتند، حضور داشتند اما حالا میان این رهبران با مردم شان و حتی با دوستان شان فاصله افتاده؛ هم فاصله مکانی و هم فاصله زمانی.
طالب بر چه اساس باید با جماعتی مذاکره کند که دست شان خالی و پشت شان به مردم است؟
منطق به ما می گوید طالب یا غیرطالب وقتی جنگیده و صاحب قدرت و سرمایه شده؛ به کدام دلیل باید دارایی و سرمایه خود را با دیگران تقسیم کند؟ کدام عقل سلیم قبول می کند که یک سرمایه دار، قدرت و ثروت خود را بین خودش و دشمنش قسمت کند؟ کسی که بی حساب می بخشد؛ این بخشش یا از روی خیرات است و یا از روی ترحم است و یا صله دادن به چاپلوس است. مهم نیست که طالبان با زور افغانستان را گرفته اند و یا امریکا و غنی کشور را به اینها بخشیده است؛ مهم اینست که طالب مانند کسی است که صاحبِ سرمایه شده و حالا دلش نمی خواهد به کسی بخششی بدهد.
طالب به کسی می بخشد که یا شریکش باشد، یا همکارش باشد و یا تهدیدی به خودش، به سرمایه اش، به قدرتش و ثروتش باشد؛ طالب مفت نمی بخشد.
حالا اعضای محترم شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان با تمام بزرگی و تجربه و شأن و شخصیت شان؛ دقیقا در مقابل طالبان چه دارند که طالب بیاید و با اینها مذاکره کند؟ چرا باید مذاکره کند و روی چه مسائلی مذاکره کند؟ آیا ایشان با طالبان سهیم و شریک بوده اند؟ آیا اینها برای طالبان تهدید هستند؟
فعلا که هیچکدام نیست. پس براساس کدام دلیل عقلی به طالبان پیشنهاد می دهند که بیایید با ما مذاکره کنید!
بنده بعنوان یک فرد مخالف طالبان که با سقوط کابل، کشور را ترک نکرده و زیر حاکمیت طالب با طالب مبارزه کرده، از گروه طالب آسیب دیده، شکنجه شده، محصور شده، و برای مبارزه اش در مقابل طالبان تاوان داده، و به حیث فردی که به تدبیر و خرد و توان و ظرفیت رهبران سیاسی امید داشته ام، حالا از وضعیت آنها بسیار ناامید می شوم. وقتی از زبان اینها می شنوم که با تمام کش و فش و سوابق شان از طالبان می خواهند که بیایید و با ما مذاکره کنید حقیقتا می شرمم و این خواسته را بلاهت سیاسی می دانم. یک جماعت بزرگ رهبران وقتی می شنوم که از کشورها گلایه می کنند حیران می شوم. وقتی می بینم بعد از دو سال هنوز دنبال مقصر می گردند ناامید می شوم.
وقتی می بینم تا هنوز نگاه شان به نگاه تام ویست و کابلوف و امینه محمد و طارق انجم و... دوخته شده افسوس می خورم.
وقتی ایشان نمی دانند چگونه باید ظرفیت سازی و فرصت سازی کنند حیران می مانم.
طالبان می توانند برای دشمنان هوشیارشان یک سرمایه باشند. بزرگترین سرمایه برای یک سیاستمدار، دشمن نادان و عصبی و مریض است؛ اختلاف بزرگی است که در بین همین دشمن وجود دارد.
بزرگترین سرمایه برای یک جماعت معترض و مبارز، خشم مردم شما از دشمن شما است و شما تاهنوز نتوانسته اید با همین مردم، ارتباط برقرار کنید و راه تأمین ارتباط را هم شاید نمی فهمید!
هنوز نمی دانید که در خلأ حمایت خارجی چگونه باید سیاست و تدبیر کرد! و هنوز درک نکرده اید که سکوت طولانی و بی تحرکی شما چه بر سر شما آورده است!
یک مبارز و یک مجاهد هرگز گلایه نمی کند و بهانه نمی آورَد، بلکه مبارزه می کند؛ امید می بخشد و مردم را با امید زنده نگه می دارد و با احساس قدرتمند و روحیه قاطع پیروزی، باور مردم را ار آنِ خود می کند. یک مبارز و یک آزادیخواه در هوای وطن و روحیه مردم جریان می یابد و ارتباط می گیرد و با مردم سخن می گوید و انگیزه می دهد. وطن که توسط خارجی به سقوط رفت عیب است که هنوز نگاه تان به جیب و به مغز همان خارجی باشد و هنوز هم به اکمل ها و بصیرها و خیرخواه و ملک های وطنی باور ندارید!
خلیلی و فرزندش روبروی تام ویست می نشیند و قربانعلی در سالنگ می جنگد و می میرد؛ این یک درد عمیق و نفرت سنگین است. یک لشکر تاجیک در ترکیه روبروی تام ویست می نشینند و جنازه بصیر اندرابی و اکمل امیر با غربت دفن می شود، باورها فرو می ریزد! کسی یک عکس از محمدحسین، شهیدِ گمنامِ هزاره پیدا نمیتواند جناب استاد محقق پشت تریبون و تلویزیون گپ می زند.
مقاومت چگونه باید جریان پیدا کند؟ از انقره و استانبول و لندن نمیشود. خواسته ی "بیایید و با ما مذاکره کنید" ریشخندی است. کاری کنید که طالبان برای مذاکره پیش شما بیایند و عذر کنند؛ همانطور که شما از دیدار با خلیلزاد لذت می بردید و برای ملاقات با طالب دسته دسته به دوحه و مسکو و چین می شتافتید!
منِ کوچکترین، با قلم و رسانه ام مقاومت می کنم، با وطن و هموطنم ارتباط دارم، نه دنبال زلمی می گردم نه در پی امینه جان هستم. شما که بزرگ و رهبر و سرمایه دار و مردم دار هستید بنشینید و صبر کنید تا طالبان بیایند و با شما مذاکره کنند.
حسینی مدنی- خبرگزاری جمهور