ماهها قبل سلسله نوشته هایی راجع به مطالبات شیعیان افغانستان در
خبرگزاری جمهور منتشر کردم. هدف ما این بود که راه درست ترسیم و مطالبات عقلانی مطرح شود. آن نوشته ها هرچند همراه با نقد عملکرد بعضی آدرسها بود اما بعدا بنا به دلایلی از جمله، بخاطر عدم تضعیف شورای علما ادامه نیافت.
ما بعد از ماهها سکوت، شاهد تنگ نظری ها و فشارهای بیشتر طالبان به حوزه تشیع افغانستان بودیم. در آخرین مورد، با فرمان وزارت تحصیلات عالی، تدریس فقه شیعه در دانشگاهها لغو و ممنوع شد و فقه جعفری را از نصاب تعلیمی و تحصیلی مکاتب و دانشگاهها برداشتند.
اینکه شیعیان به شکل کم سابقه ای از حکومت و قدرت و قضا و سیاست حذف شده اند، دلایلی دارد که بنده فقط به دو مورد آن اشاره می کنم: 1- طالبان 2- علما و سیاسیون شیعه
فکر و عمل طالبان از قبل مشخص بود. آنها پیش از ورود به کابل عملا در مقابل تشیع موضع گرفتند؛ آنهم از گفتگوهای دوحه. طالبان شیعیان را بیگانه می دانند و سنخیتی بین خود و آنان نمی بینند. نه سنخیت نژادی، نه زبانی، نه مذهبی و نه سیاسی. این نگاه کلی طالبان به شیعیان است. بر همین مبنا شیعه را نه تنها در کابینه بلکه در قدمه های پایین حکومت و قضا و تقنین هم جای نداده اند. سه تن به ظاهر شیعه، شیعه هستند اما نسبتی با شیعه ندارند چون از آدرس شیعه در حکومت طالب نیستند و بلکه از آدرس آی اس آی و توصیه های خارجی مواقف سمبولیک گرفته اند. با صراحت می گویم که طالبان به شیعیان حتی یک موقف ارزشمند هم در حکومت شان نداده اند.
لذا باید علما و بزرگان شیعه، با علم به این واقعیت راهکارهای عقلانی و مؤثر می سنجیدند و بسنجند. راهکار علمای شیعه تعامل با طالبان بود. نفس تعامل، هم نیاز بود و هم عقلانی. حقیقتا جنگ با طالبانی که نظام و حکومتی را واژگون کرده و ابرقدرتی را بیرون انداخته و غنیمت های بیشماری گرفته، غیرعقلانی ترین گزینه ممکن بود. اما تعامل با طالبان باید چگونه و بر چه مبنایی صورت می گرفت؟
شورای علمای شیعه ضعیف وارد میدان شد و ضعیف بازی کرد؛ علما برای تعامل با طالبان از تخفیف و تخویف خود و مردم شیعه دریغ نورزیدند. در حد توان خود برای حمایت لاقید از حکومت مستقر، کوتاهی نکردند. رنج سفر به جان خریدند و توجیه ها کردند که الّا و لابد طالبان خوبند و منتقدان طالب، بد هستند و مرض دارند. هدف علما هم احتمالا اعتمادسازی بود.
ما اما مدتها سکوت کردیم و موضع نگرفتیم تا باشد که ثمره زحمات و پاداش حکومت "اسلامی امارت" را به این عزیزان زحمتکش ببینیم و شاهد باشیم و ببینیم که آنها دادند و اینها گرفتند!
طالبان اما خلافِ کار و انتظار علما، این بزرگواران را در فشارهای بیشتر قرار دادند و مردم شیعه را هر روز محصورتر کردند و اعتقادات شیعی را نیز شامل قید و بست ها نمودند. تا همین مورد اخیر که دیپارتمنت فقه شیعه را از دانشگاه بامیان رسماٌ تعطیل کردند.
طالبان و شورای علمای شیعه با همین دستفرمان حرکت می کنند. هیچکدام قصد انحراف و تغییر ندارند. شورای علما منطقاٌ تعامل با امارت اسلامی می خواهند و امارت مطلقا به دنبال حذف شیعیان اند.
جای تعجب اینست که در بین شورای علما شخصیت هایی هستند که عمرشان در سیاست و معامله و زدو بندها گذشته است؛ یعنی قبل از آنکه عالم دین باشند اصلا سیاسی و سیاستمدار هستند. بعضی ها هم جزو رهبران سیاسی بوده اند. شگفتی این است که چگونه می شود یک رهبر سیاسی، یک فعال مجرّب سیاسی، یک رهبر جهادی، یک رهبر حزبی، یک خطیب، یک استاد و یگان تا "خبرچین" چطور می تواند تا این حد سقوط کند و ذوب شود و در حد ابتذال سیاسی برسد!
چگونه می شود که این علما و سیاسیون به استخبارات طالبان بروند، همانجا برای مطالبات تشیع کمیسیون بسازند و برای ریاست کمیسیون شیعیان، یک مولوی طالب را تعیین کنند! و قص علیهذا...
چگونه ممکن است که یک عالم شیعی و رهبر سیاسی با چندین دهه سیاست و رهبری، بفرماید که: به صراحت اعلام می کنم {من "رعیت" امارت اسلامی هستم و از همه دوستانم، متعلقینم، اعضای حزب ام و مردم شیعه و هزاره می خواهم که "رعیت امارت اسلامی" باشند!} به چی قیمتی؟ در قبال چی؟
منطق شورای علما این بوده که تنها راه منطقی برای ما تعامل با طالبان است و جنگ با طالبان راه حل نیست. و البته این حرف، حرف درستی است. حقیقتا جنگ و درگیر شدن با طالب مخصوصا برای تشیع در این زمان و شرایط نابودکننده است. اما تعامل هم از خودش راه و اصول و چوکاتی دارد.
اعضای شورای علما می فرمایند ما تعامل سازنده با طالبان داشته ایم. این واژه تعامل سازنده را به خورد همه داده اند. واقعاٌ این تعامل سازنده چگونه بوده است؟
می خواهم همین علمای عظام و اهل سیاست را مخاطب قرار بدهم شما که دنبال تعامل سازنده با طالبان رفتید یادتان هست چهارتا عسکر طالب جلسه شما را مختل کرد؟ چگونه اهانت کرد، حتی به زنان حاضر در جلسه ی شما اهانت کرد. همان موقع به بعضی علما گفتم این برخورد یک فرصت خدادادی است؛ فقط یک بیانیه کوتاه بدهید و اعلام کنید بخاطر توهین ها و بی توجهی ها، ما این تعامل یکطرفه را متوقف می کنیم! ببینید که بعدش آیا طالب خودشان دنبال شما می آیند یا نه! همین یک اعلامیه آیا به معنی جنگ بود؟ قطعا نه؛ شما حتی جرأت صدور یک اعلامیه محترمانه را هم نداشتید و از همان سربازهای اهانتکار تشکر هم کردید! انتظار دارید با این میزان از جُبن به شما حق بدهند؟ تعامل سازنده یعنی این؟
تعامل یعنی من حکومت تو را برسمیت می شناسم تو هویت مرا به رسمیت بشناس. من با دشمن تو شریک نمیشوم تو مرا در قدرت شریک بساز. من در مقابل تهدید می ایستم تو به من امنیت بده. من زبان و قلم تو می شوم تو سلاح من شو. من بخاطر تو تا نجف می روم تو بخاطر من تا کارته سخی بیا. تعامل یعنی همه آب و نان را به خودت نگیر. حضرت مولوی طالب! اگر چهار تا نان به خود می گیری یکی هم به من بده! تعامل یعنی من اگر تو را تطهیر کردم تو مرا تکفیر نکن! تعامل یعنی اگر تو در هر شهر و قریه دهها مدرسه حقانیه باز می کنی اجازه بده که مکتب و مدرسه و فقه ما نیز نفس بکشد.
تعامل در یک بستر طرفینی شکل می گیرد، تعاملی که بر مبنای آن، یک طرف گردنکشی کند و طرفی گردن کجی نماید و حق هرچی هست از گردنکشان باشد، تعامل نیست؛ تغافل گردنکجان است.
تعامل سازنده علمای ما این بوده که من تورا تطهیر می کنم تو مرا نکش! تو مرا زندانی نکن من برایت کمپاین میکنم. حق با شما و از شماست نام کشور، افغانستان و دین اش اسلام باشد. وطن هرچی هست از شماست و افغانستان کشور واحد غیرقابل تجزیه باشد. همه حکومت و قدرت و ثروت از شما استاداکبری را وزیر بگیر. و بعد چند تا مطالبه را در یک پاکت موقع خروج از ملاقات به نفر می دهند که لطفا همین را هم بخوانید! نامش را می گذارند تعامل با امارت اسلامی! چقدر این تعامل شما ظریف است!
من که نقد می کنم می شوم دشمن شما؛ طالب که شما را تحقیر می کند می شود خدمتکار شما! و بعد یگان جا ادعا می کنید که طالبان خیلی خوب هستند خیلی خوبند خیلی تغییر کرده اند؛ امثال حسینی مدنی خرابکار و شرور هستند؛ و اینها باید منزوی شوند!
من در این مقطع طرفدار جنگ با طالب نیستم. راه حل را در تعامل می بینم اما روش تعامل این نیست که شورای علما رفته و ملتی را منزوی کرده است.
ثمره تعامل با امارت یا هر گروهی چیزی باید باشد و دو سال تعامل، دستاوردی باید بیاید.
دستاورد که بمانَد؛ مرتباٌ محدودیت های تازه و تازه تری بر شیعیان وضع می شود. فشارها و قید و بست ها بیشتر میشود. ثابت شده که طالبان مذهب و هویت تشیع را قبول ندارند؛ جناب امیرعبداللهیان در سمرقند از متقی می پرسد پس این حکومت فراگیر شما چی شد! (در مورد خطرات حکومت فراگیر جداگانه خواهم نوشت)
به هرحال، شورای علما در میانه شیعیان و طالبان، تبدیل به آدرس شده اند. فعلا بدیلی هم ندارند. اما مرجعی هم وجود ندارد که بپرسد عزیزان و بزرگواران و علمای کرام! وقتی از جانب عموم شیعیان آدرس می شوید و تعامل می کنید، وقتی از جانب شیعیان نماینده می شوید و سفرها می روید و توجیه ها می فرمایید، نتیجه این زحمت ها و اخلاص و فداکاری تان چیست؟ بنده ی نگارنده، بارها شاهد و مستمع بیانات و گزارشات بعضا کذب راجع به طالبان و شیعیان بوده ام و گفته ام شاید مصلحتی هست و ما هم باید سکوت کنیم تا مصلحت خراب نشود. حالا نتیجه چی شد؟ آموزش فقه جعفری نیز از نصاب تعلیمی و تحصیلی حذف شد.
فرمودید ما از امارت اسلامی ممنون هستیم که مردم ما را نکشت و یکی هم گفت ممنون امارت اسلامی هستیم که امنیت ما را تأمین کرد! اینکه شما را نکشته در حق خود لطف می دانید؟ با همین منطق و مطالبه در مقابل طالب تعامل می فرمایید؟ گلایه می کردید که موفق نشدیم فلان و فلان بزرگان امارت اسلامی را ببینیم. آیا حالا بعد از گذشت یکسال و اندی، موفق شدید سراج الدین حقانی و ملا برادر و ملاحسن و ملایعقوب را ببینید؟ آیا هبت الله پاسخ سلام شما را فرستاد؟
طالب هرچند حاکم است اما یک گروه منزوی است؛ هزار مشکل دارد، هرجا درگیر است، با هر طرف زاویه دارد، با داخل به گونه ای و با خارج به گونه ای؛ با مردم به نحوی و با خودشان به قسمی؛ افگار و پریشان هستند؛ هنوز حکومت مستقر و یکدست ندارند؛ هنوز تکلیف شان با خودشان مشخص نیست؛ بین کابل و قندهار سرگردان و سرچرخ هستند؛ به هر سمت و هر طرف محتاج اند، یک نگاه شان به امریکا است و یک چشم شان به منطقه؛ این گروه با دنیایی از مشکلات و احتیاج، با شما چنین می کنند؛ فردا که مستقر شوند و مشروع باشند و یکدست شوند، ما و شما را به چند می خرند؟
قبلا هم گفته ام و تکرار می کنم: در دنیای حکومت و سیاست هیچکسی به افراد و گروههای ضعیف و نیازمند و گردن کج، چیزی نمی بخشد. مخصوصا گروه خام کله ای مانند طالبان! تعامل زمانی ممکن می شود که عقبه قدرتمند سیاسی، فرهنگی، مردمی، منطقوی، رسانه ای و.... وجود داشته باشد. زمانی تعامل مقدور است که به منابع و ابزارهای قدرت رجوع شود. زمانی حرف شما شنیده می شود که ابزارهای قدرت سیاسی و رسانه ای و مردمی تان فعال شود؛ آیا چیزی با عنوان منابع قدرت می شناسید؟ اهرم های قدرت دارید؟ راهش را بلدید؟ باری به فکرتان رسیده که با پای خودتان هم راه بروید و از مغز خودتان هم استفاده بکنید؟
اغلب اعضای شورای علما وزنه های وزین سیاسی ما بوده اند و حالا راه رفته را بگذاریم و بگذریم؛ بسیار مهم است که اینک با شناخت همه کاستی های و قوت های خودی و امارتی، برای آینده طرحی تازه و جامع داشته باشیم. شورای محترم علما باید حمایت و تقویت شود و هنوز دیر نیست.
نوبت مردم ما و روشنفکران و تحصیلکردگان ماست. سکوت و انزوای ما هزینه های سنگینی را بر ما تحمیل می کند. چه باید کرد؛ خواهم نوشت و نخبگان ما نیز خواهند نوشت.
حسینی مدنی-
خبرگزاری جمهور
چه باید کرد؟
منتظر نوشته بعدی تان هستیم.