زلمی خلیل زاد از روند صلح و سیاست افغانستان برکنار شد. او رفت و یک نظام و دستاورد بیست ساله را همراه با غنی و نوچه هایش، نابود کرد.
او با توجیه گری رفت؛ توجیه او بر خیانت بزرگش در حق مردم و جمهوریت و دموکراسی این بود که افغان ها خودشان نتوانستند از فرصت بوجودآمده استفاده کنند!
خلیلزاد شیادی با مغز متعفن بود. برای اولین بار او بود که بنای سیاست قومی و حکومت بر مدار قوم را بنیاد گذاشت. همو بود که رجاله هایی همچون داکترعبدالله و کرزی را با خود همنوا ساخت و کنفرانس بن را بنیاد سیاست افغانی کرد. همین دیدگاه باعث شد تا در شراکت و تعاملات سیاسی، قوم در برابر قوم قرار بگیرد و دنیای سیاست افغانستان بر محور پشتون و غیر پشتون شکل بگیرد.
همین مغز متعفن موجب شد تا ملت شکل نگیرد و شهروند معنا پیدا نکند و باندهای قومی و تعصبات قبیله ای شکل بگیرد و ریشه پیدا کند. نتیجه تراوش این مغز متعفن، حتی پارلمان و نهادهای ملی افغانستان را نیز آلوده کرد و فریاد قومیت و صدای واگرایی در اماکن و رسانه ها نیز راه یافت و تبدیل به یک جدال بیست ساله شد تا افغانستان هیچگاه همپذیری و صداقت و عدالت را تجربه نکند و جامعه سیاسی افغانستان بیشتر به سمت واگرایی و بی اعتمادی حرکت کند.
همو بود که منبع قدرت را نیز چنین تعریف کرد: قبله سیاسی حکومت و دولت و سیاست افغانها باید رو به سمت ایالات متحده امریکا باشد و همان هم شد.
همان بود که دولت و حکومت و سیاستمدار و وزیر و وکیل امریکا را قبله سیاسی خود ساختند تا با نوع تصمیم امریکا خودشان را عیار کنند و همو بود که فشار آورد و تهدید کرد که نظام شما باید ریاستی باشد و مأمور اداره شما چنین ویژگی ها داشته باشد و همو بود که مخالف فکر خود را همواره با B52 امریکایی تهدید می کرد و بر حکومت و مهره های ارگ نشین هم فرمان می راند.
همو بود که اداره افغانستان و ادارات افغانی را بر مبنای سلیقه خود ایجاد کرد و زبان انگلیسی را بالاتر از زبان فارسی و پشتو زبان محاوره و مکاتبه قرار داد و فرهنگ سیاسی امریکا را مبنای سیاست و اداره افغانستان قرار داد که تاهنوز هم همان است.
آیا براستی او افغان بود؟ آیا باری از شیر مادرش چشیده بود؟ آیا نصیحت مادر را شنید و عمل کرد؟ آیا از آب و گندم این وطن خورده بود؟ که اگر چنین بود و از بستر همین وطن، به امریکا رفته و کسی شده بود؛ چگونه می توانست چنان مزدور به امریکا و چنین خائن به زادگاه و مردم زادگاهش باشد!
او و اشرف غنی همه دستاوردهای ملی و همه سرمایه های فردی مردم افغانستان را در خفا به طالبان بخشیدند و نابود کردند و اکنون دهها میلیون باشنده ی افغانستان، در محاصره اقتصادی و تحریم و در معرض قحطی و گرسنگی و فلاکت، بند مانده اند و دهها هزار تحصیلکرده و نخبه و استاد و باسواد این سرزمین عزم هجرت و جلای وطن کرده اند. و نتیجه مزدوری آنهاست که هزاران معلم و محصل و کارمند و فرهنگی، محتاج لقمه نانی باشند و پدری کودک خردسال خود را به چندهزار افغانی بفروشد تا شکم دیگر اولادش را سیر کند!
این ها همه دستپخت این مزدور وطنفروش و هم پیاله هایش همچون اشرف غنی احمدزی و حامد کرزی و آن مجاهدنمای لشمک و دهها دزد نکتایی دار اروپایی و امریکایی آنها است که از طریق حکومت در غارتگری ثروت ملی، شریک شدند و برداشتند و بردند و فروختند و الباقی را تسلیم کردند و استعفا دادند و در گوشه ای به عشرت نشستند و سوار بر "بنتلی" عیش و نوش می کنند.
به یاد دارم و به چشم دیده ام که چه بزرگان و رهبرانی که بر ارتباط شان با خلیلزاد افتخار می کردند و از اینکه باری خلیلزاد را می دیدند چگونه باد به غبغب می انداختند و فخر می فروختند و من چه سان رنج می بردم که رهبران این سرزمین چرا تا این حد کم ظرف و ذبون باشند که از ملاقات و دقایقی مصاحبت با یک مزدور تا این حد بر خود ببالند و جار بزنند!
من دیدم که بعضی ها از اینکه با خلیلزاد از طریق فلان شبکه ارتباطی مسیج بازی می کنند چه سان ارضا می شوند.
من دیدم که آن مهره ی مزدور چگونه اینها را گپ می دهد و می دیدم که اینها چگونه سیاست و تصمیم بزرگ خود را با یک مسیج خلیلزاد تغییر می دهند و رنگ عوض می کنند!
سیاستمدار افغانی و بی خردی سیاسی آنها الزاماً و باید به این نتیجه ختم می شد که یک شبه و به یکبارگی به فنا بروند و نابود شوند و مردمی را به نابودی بدهند و نزد مردم، بی اعتبار شوند.
این سرنوشتِ محتوم کسانی است که خدا و مردم را از یاد می برند و افسارشان را بر دم خر می بندند تا دره ای عمیق سقوط کنند.
ما افغانها و عقب مانده ها انتقام را فقط در کشتن و زجردادن می دانیم اما بقول سعدی: "مرده آنست که نامش به نکویی نبرند". آنانی که خیانت دیده اند و از اثر خیانت امثال غنی و کرزی و خلیلزاد بر خاک نشسته اند، شیوه مدنی انتقام گرفتن شان، بدنام کردن و ثبت کردن بعنوان مزدور و خائن و چهره پلید در تاریخ و متون یک ملت و مملکت است.
اشرف غنی بعنوان همپیاله و مهره تحمیلی امریکا بر افغانستان، به سان خلیلزاد در همان راستا گام برداشت و متعفن تر از او عمل کرد. او هم بعنوان یک مأمور در وطنفروشی و خیانت و جنایت، بدنام تاریخ افغانستان شد.
کارنامه ننگین او در ایجاد واگرایی، در دامن زدن به تعصبات، در فساد و دزدی و بداخلاقی و دروغگویی و عوامفریبی، ثبت تاریخ است. یاد مردم خواهد ماند که این وطنفروشان توسط اربابان شان بر مردم افغانستان تحمیل شدند و فراموش نمی کنیم که بادآورده را چگونه باد می بَرَد!
اکنون انتقام مردم افغانستان از این مزدوران، سوق دادن نام آنها در کنار نامهایی همچون عبدالرحمن خان و شاه شجاع و سایر وطنفروشان و خاک فروشان است و خلیلزاد و غنی هم اکنون باید در زمره بدنامهای تاریخ افغانستان، ثبت حافظه و متون تاریخی افغانستان شوند؛ تا نفرین ابدی حال و آیندگان ما همواره نثار روح پلید اینها باشد.
و به یاد داشته باشیم، بودند رهبرانی که در این مسیر، از فریب خوردگان شدند، به ملت اتکا نکردند و ملتی را بر فنا دادند و بیاموزیم که سیاستمدار غیرخدایی و غیر مردمی چه سرنوشتی را باید به انتظار بکشد!
فاعتبروا یا اولی الابصار...
حسینی مدنی-
خبرگزاری جمهور