متن ذیل ترجمه مقاله ای از نشریه آلمانی zeit online است که توسط انجینر عنایت الله حبیب به فارسی برگردان شده است:
...
جنگهای منظم مانند جنگ در افغانستان نتیجه ای نخواهد داشت. چرا آمریکایی ها و قدرت های استعماری از سال 1945 بارها شکست خورده اند؟
ترامپ پس از نزدیک به بیست سال جنگ با 2500 کشته و مصارف تریلیون دلاری در افغانستان با طالبان معامله کرده است وآخرین گروپ قرار است در بهار و ماه می 2021 کشور افغانستان را ترک کنند.
آیا اینهمه جنجالها ارزش داشت؟
اگر طالبان به وعده های خود عمل کنند، مذاکره با دولت در کابل موفقانه انجام گیرد و دیگر از گروههای تروریستی مانند القاعده که می خواهند به آمریکا حمله کنند حمایت و پشتیبانی نکنند؛ شاید ارزش جدال ها را داشته باشد. در سال 2001 پس از 11 سپتامبر، جورج دبلیو بوش به همین دلیل وارد جنگ با طالبان شد. نیات او خوب بود، اما یک کارشناس نظامی میگوید: توافقنامه های بدون شمشیر، بی فایده است.
چه عواملی میتوانند مانع برقراری مجدد رژیم ترور توسط طالبان شود زمانی که ایالات متحده از صحنه خارج شود؟
دولت افغانستان بدون قوای امریکا نمی تواند وجود داشته باشد؛ همانطور که حکومت حزب دموکراتیک خلق بدون سربازان شوروی از بین رفت.
با این وجود گروه طالبان آزمایش شده اند، کاملاً هدایت شده و میشوند و از ایمان اسلامی الهام گرفته اند. از دید طالبان، آنها جنگجویان خدا و قهرمانان ملی هستند که آمریکا را بیرون رانده اند و قبل از امریکا روسها را. و حالا پس از بیست سال فداکاری میخواهند و باید در قدرت مشترک باشند؟
شما می دانید که ترامپ بازگشت نخواهد کرد، او قول داده بود که "جنگهای بی پایان" آمریکا را خاتمه دهد. رأی دهندگان امریکایی از درگیری های دور خسته شده اند. نقش پلیس جهان دیگر مناسب امریکا نیست. بنابراین " طالبان مدارس مذهبی" می توانند به آسانی خلافت اسلامی خود را تأمین کنند.
اما حقوق زنان و قوانین مدنی و حاکمیت قانون چگونه خواهد شد؟ بنابراین همه تاخت و تازهای امریکا و شرکا چیزی جز خون و هزینه نبود.
این حکم نشان دهنده تجربه منفی قدرتهای مداخله گر از زمان حمله شوروی در سال 1979 و آمریکایی ها بیست سال بعد است.
ترامپ مورخ نیست اما اگر به گذشته نگاه کنیم، باید از خود بپرسیم: چطور 34000 فرانسوی توانستند الجزایر را فتح کنند، اما یک قرن بعد این کشور را با 600000 سرباز حفظ نتوانستند؟
چرا قدرت های استعماری با وجود بیشترین تلاش ها، دارایی های خود را از آسیا تا آفریقا از دست دادند؟
کاملا هویداست ! زمان تغییر کرده است. به عنوان مثال، در اواخر قرن 19 فاتحان توانستند با
ماشیندارهای ماکسیم و قایقهای توپدار، ارتشهای محلی را از بین ببرند. امروز توازن قدرت معکوس شده است. بازی و جنگهای چریکی پر از عدم تعادل است که قشون قوی را ضعیف می کنند.
عدم تقارن نظامی: بهترین سلاح ها در غرب - واحدهای رزمی با فناوری پیشرفته و قدرت شلیک فوق العاده - نمی توانند پتانسیل خود را در جبهه های جنگ چریکی توسعه دهند.
در میدان آزاد، تانک ها، موشک های هدایت شونده و بمب افکن ها حرف اول را می زنند، اما در مناطق کوهستانی مانند افغانستان یا جنگل ها مانند ویتنام چنین چیزی وجود ندارد.
در اینجا مزیت واحدهای کوچک چریکی و پراکنده ای است که حمله می کنند و دوباره به مخفیگاه میروند. آنچه تعجب آور است، این اصل تاکتیکی چریکی است که ابتکار قاطع در جنگ را از غربی ها سلب می کند.
غربی ها توپوگرافی محل را نمی دانند، این مناطق عقب نشینی در کوهها به مخالفان مخفیگاه خوبی می دهد. مردم محل مکانهای مخفی و لوازم خود را در اختیارشان میگذارند.
عدم تقارن ایدئولوژیک: مهاجمان آمریکایی و نیروهای ائتلاف، کسانی هستند که برای سرزمین مادری و ایمان نمی جنگند، هرچند که جنگ حرفه آنها و بقا هدف اصلی آنان است. اما طالب یا مجاهد برای خدا و نجات می جنگد. تمایل به فداکاری و اعتقاد به زندگی پس از زندگی بهتر جای هواپیماهای بدون سرنشین و سلاح های دقیق را می گیرد.
به همین دلیل است که " شاگردان مدرسه " بیست سال با وجود همه ناکامی ها علیه مخالفان بسیار مسلحی که بر آسمان و فضا تسلط دارند می جنگند. خدا تقویت کننده بی نظیر است. این همچنین در جنگهای مذهبی اروپا نیز وجود داشت.
عدم تقارن روانشناختی: دو جمله معروف از رهبر ویتنتام شمالی هوشی مینه که فرانسوی ها را در ویتنام شکست داد، مزیت قدرتمند مردم محلی را نشان می دهد: "من از کمونیسم الهام نگرفتم، بلکه از وطن پرستی الهام گرفتم" و
"شما ده نفر از ما را می کشید، و ما یکی از شما را می کشیم، اما در پایان شما اول شکست خواهید خورد".
دموکراسی ها جنگ های بلاتکلیف و طولانی را ارزیابی نمی کنند. آنها با تمام توان برای وجود ملت خود خواهند جنگید، اما نه برای اهداف انتزاعی مانند تغییر رژیم در 10 هزار کیلومتری.
شورشیان این را می دانند، بیشتر از همه. آنها برای همیشه اینجا خواهند بود، این کشور آنهاست. آنها هیچ بدیلی ندارند؛ اما مهاجمان خارجی می توانند - و می خواهند - به وطن خود بازگردند. این مقاومت و اراده فداکاری را القا می کند. از طرف دیگر، قدرتهای مداخله گر هرگز متحدان قابل اعتمادی نخواهند یافت. چه کسی می خواهد با فرد متجاوز شناخته شود؛ وقتی که خارجی ها صحنه را ترک کنند و محافظان خود را در معرض انتقام فاتحان قرار دهند؟
اگر واقعاً می خواهید پیروز شوید، باید مانند روسها در سوریه با خشونت عمل کنید - تمام شهرها را هموار کنید، صدها هزار کشته و میلیون ها پناهنده را بپذیرید!
کشورهای دموکراسی چنین نمی توانند و نباید این کار را انجام دهند.... اکنون ترامپ و امریکا پیامدهای این درس ها را خوب دانسته اند. چه چیزی پس از تریلیون دلار و 2500 کشته باقی می ماند؟
یک آرزوی پرشور که طالبان دوباره افغانستان جنگزده را تحت سلطه وحشت خود قرار ندهند.
منبع: Zeit online
ترجمه: عنایت الله حبیب- هامبورگ