امروز ششم جدی، چهلمین سالروز تهاجم ارتش شوروی پیشین به افغانستان است. از آن روز تاکنون افغانستان همواره درگیر جنگی فراگیر و دیرپا بوده است. شوروی در افغانستان حدود ۹ سال حضور داشت و طی آن مدت، نزدیک به دو میلیون جمعیت افغانستان، قربانی جنگ شدند و میلیون ها نفر دیگر نیز آواره و بی خانمان گشتند. زیرساخت های کشور نابود شد، سیاست و اقتصاد و فرهنگ و نظام اجتماعی کشور فروپاشید و پس از خروج نیروهای اشغالگر و سه سال پس از آن، سقوط کامل رژيم کمونیستی دست نشانده مسکو، افغانستان وارد یک چرخه بی پایان جنگ داخلی شد.
این در حالی بود که تنظیم های جهادی که علیه نیروهای اشغالگر شوروی و رژيم دست نشانده کمونیستی می جنگیدند، مورد حمایت امریکا، پاکستان، اعراب و سایر کشورها بودند. این گروه ها اما پس از سقوط رژيم کابل، وارد یک جنگ پردامنه قدرت شدند؛ جنگی که به طور طبیعی با توجه به نفوذ عمیق و گسترده کشورهای مختلف منطقه ای و بین المللی بر آنها نمی توانست بدون دخالت دست های خارجی، دیری دوام پیدا کند؛ زیرا تغذیه مالی و تسلیحاتی گروه های متخاصم مجاهدین در حالی که آنها فاقد هرگونه پشتوانه پایدار ملی بودند، از عهده جهادگران برنمی آمد؛ بر این اساس، این ادعا که امریکا و هم پیمانان عرب و پاکستانی آن، پس از سقوط رژیم دست نشانده مسکو، افغانستان را به حال خود رها و فراموش کردند، اساسا یک ادعای بی بنیاد و ناشی از انگیزه های گمراه کننده است.
به نظر می رسد که نه دوره جهاد علیه شوروی و رژيم مزدور کمونیستی و نه جنگ های داخلی پس از آن و حتی ظهور طالبان، هیچکدام تصادفی و ناشی از یک بی مسؤولیتی محض قدرت های خارجی در قبال وضعیت افغانستان نبود؛ بلکه این سکانس ها هم بخشی از یک نمایش دامنه دار بود که هدف از آن، زمینه سازی برای حضور نیروهای خارجی به رهبری امریکا به بهانه مبارزه با تروریزم بود.
مستندات محکم و متقنی وجود دارد که نشان می دهد امریکا برای مبارزه با شوروی و حمایت از مجاهدین افغان، به کمک رژيم های عرب و پاکستان، هزاران جنگجوی چند ملیتی را از کشورهای مسلمان و عمدتا عرب وارد افغانستان کرد که اسامه بن لادن هم در رأس آنها قرار داشت. آنها در اردوگاه های مورد حمایت ارتش و سازمان جاسوسی پاکستان در مناطق قبایلی آن کشور، آموزش نظامی دیدند، با پول اعراب و تسلیحات امریکایی، تجهیز شدند و مدیریت راهبردی آنان نیز بر عهده سازمان های جاسوسی غرب و پاکستان بود.
نکته حیرت انگیز اینکه پس از پایان اشغال و سقوط رژیم کمونیستی و پیروزی مجاهدین افغان و حتی فروپاشی شوروی هم این جنگجویان چندملیتی به حال خود رها شدند و در افغانستان و پاکستان باقی ماندند. ظهور طالبان یکی دیگر از بروندادهای این پروژه بود که در پی همافزایی نیروهای جهادی داخلی و خارجی به میان آمد و این اتحاد نامقدس امریکایی هنوزهم ادامه دارد و چه بسا الگوهای توسعه یافته آن را می توان در جنگ های جدید منطقه ای در سوریه و عراق و سایر کشورهای درگیر بلای بنیان برانداز «تروریزم» برساخته امریکایی هم سراغ گرفت.
شوروی رفت، کمونیزم وطنی فروپاشید، جریان های جهادی در جنگی نابودگرانه علیه همدیگر وارد عمل شدند که از دل آن، جنبش مخوف طالبان، ظهور کرد و در نهایت، زمینه برای تهاجم نظامی امریکا و متحدانش فراهم شد. اینک امریکا جای شوروی را گرفته، طالبان جایگزین جریان های جهادی زمان اشغال شوروی شده و در این میان، این مردم افغانستان هستند که همچنان قربانی وحشیگری های جنایتکارانه هردو سوی این جنگ می شوند.
پس عملا چیزی برای افغانستان و مردم آن تغییر نکرده است. یک نیروی خارجی رفته، نیروهای خارجی دیگری جای آن را گرفته اند؛ ضمن آنکه نیروهای «جهادی» نیز همزمان به حیات خود ادامه داده اند و سرنوشت صلح و سیاست و امنیت این وطن را به گروگان گرفته اند.
به این ترتیب، از منظر یک شهروند عادی افغانستان در مقایسه میان امریکا و شوروی، عملا چه چیزی تغییر کرده است؟
محمدرضا امینی - جمهور