انتخابات ریاست جمهوری ششم میزان در حالی برگزار شد که یکی از مخالفان سرسخت برگزاری آن ایالات متحده امریکا بود. شاید در نگاه اول، حیرت انگیز به نظر برسد؛ اما این کاملا واقعیت داشت که اشرف غنی به بهانه دفاع از جمهوریت و تأسی از قانون اساسی و حمایت از مردم سالاری، بر برگزاری انتخابات تأکید می کرد؛ اما امریکا با مقاومت در برابر این ایده، صلح را اولویت و نیاز اصلی مردم افغانستان می دانست.
بدیهی است که هیچکدام از طرفین تنش در مدعای خود، صادق نبودند؛ زیرا نه جمهوریت و پیروی از قانون اساسی و دفاع از مردم سالاری اشرف غنی، درست همان چیزی بود که از این مفاهیم و مقوله ها به طور معمول می شناسیم و نه صلح مورد تأکید سران واشنگتن، کمترین سنخیت و تناسبی با خواست و اراده و انتخابات و اولویت و نیاز مردم افغانستان داشت و دارد. با این حال، اینکه امریکا پس از ۱۸ سال به این نتیجه می رسید که دموکراسی در افغانستان، شیوه ای مطلوب برای تعریف نظام سیاسی و برگزیدن حاکمان نیست، تأمل برانگیز بود؛ زیرا یکی از شعارهای اولیه امریکا در پی لشکرکشی نظامی آن کشور به افغانستان، دولتسازی و ملتسازی بربنیاد الگوهای دموکراتیک بود؛ پروسه ای که هرگز عملیاتی نشد و از همان آغاز، تردیدهایی درباره آن وجود داشت.
امریکا از کنفرانس اول بن تا امروز، همواره در پی تحمیل اراده خود بر مردم افغانستان بوده است. به بیان بهتر، جنگ اراده ها میان امریکا و مردم افغانستان، طبق انتظار به شکست مردم انجامید و به همین دلیل، مردم به مرور با بی باوری و بی اعتمادی نسبت به شعارهای دروغین ایالات متحده درباره انتخابات و دموکراسی و دولت سازی و... از شرکت در روندهای انتخاباتی، آگاهانه امتناع کردند تا نشان دهند که همزمان با پروسه دولت سازی، پروژه تحمیق توده از سوی امریکایی ها نیز شکست خورده و آنها چندین بار از یک سوراخ گزیده نمی شوند.
موضوع تأمل برانگیز اما این بود که امریکایی ها از همان دموکراسی و مردم سالاری ای که خود وارد افغانستان کرده و به عنوان الگویی برتر و شاخصی قابل اعتبار برای تشکیل نظام، تعریف حاکمیت و تعیین حاکمان، از آن دفاع می کردند، بیش از کسانی که دل در گرو استبداد و تجربیات طولانی تاریخ استبدادزده این سامان داشتند، از دموکراسی مولود بسترهای فرهنگی و ایدئولوژيکی لیبرالیسم هراس داشتند و همین هراس مدام، موجب می شد تا به جای آنکه به رأی و انتخاب مردم افغانستان در روندهای انتخاباتی، تمکین کنند و احترام بگزارند، سعی داشتند با فعال کردن گروه های فشار سفارتخانه ای، تزریق هدفمند پول و اعمال نفوذهای مافیایی در کار کمیسیون های انتخاباتی، نتایج مورد نظر خود ا از دل انتخابات بیرون بکشند. در همه سه انتخابات ریاست جمهوری قبلی و همچنین روندهای انتخاباتی پارلمانی، این رویه، کاملا مشهود بود. این یعنی امریکا از برایند واقعی مردم سالاری در افغانستان، ترسیده بود و نمی خواست در برابر رأی و انتخاب مردم، بازی را واگذار کند و مجبور به حمایت از حاکمیت های مردم نهاد و حاکمان مشروع و برگزیده شود.
این فوبیای بیمارگونه امریکایی ها از دموکراسی مهندسی شده از سوی خود شان اما در نهایت، نتیجه عکس داد و نه تنها به شکست مفتضحانه پروسه دولتسازی در افغانستان منجر شد؛ بلکه پس از مبارزه با تروریزم، دومین شکست بزرگ ایالات متحده و متحدانش را در مأموریت مرگبار افغانستان، رقم زد.
بربنیاد آنچه در انتخابات ششم میزان و تحولات پس از آن، مشاهده شد، اکنون امریکا دیگر در اندیشه مدیریت و مهندسی آرای مردم افغانستان نیست؛ زیرا مردم دیگر رأی نمی دهند تا مهندسی شود؛ بلکه درگیر پیامدهای فاجعه بار دومین شکست سنگین خود در عرصه دولت سازی و حمایت از حاکمان فاسد و اقتدارگرا و قانون گریز است که حالا حتی به دستورات و دیکته های واشنگتن هم تمکین نمی کنند. تقابل های کرزی و امریکا در اواخر دوران ریاست جمهوری خود و نیز تنش هایی که بر سر اولویت صلح یا انتخابات، میان اشرف غنی و امریکا بروز کرد، این برداشت را تأیید می کند.
شاید اندکی طول بکشد؛ اما امریکا سرانجام به این نتیجه خواهد رسید که حمایت از یک دموکراسی واقعی و مبتنی بر اراده و انتخاب مردم، بسیار بهتر از دخالت های مدام در یک فرایند مردم سالارانه به منظور مدیریت آرای مردم افغانستان بود؛ زیرا در آن صورت، ایالات متحده می توانست دست کم یک میراث ارزشمند و قابل دفاع را از خود برای افغان ها به یادگار بگذارد؛ اما اکنون، تاریخ و نسل های امروز و آینده، کرزی و احمدزی را به عنوان بخشی از پیامدهای ترس امریکا از دموکراسی ساخت خودش، به حساب خواهند آورد و کارنامه ننگین آنان را به پای امریکا هم خواهند نوشت.
محمدرضا امینی - جمهور