۰

آیا غرب برای زنده ماندن انگیزه‌ ای دارد؟

بلال باور
جمعه ۱۸ اسد ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۲۲
آیا غرب برای زنده ماندن انگیزه‌ ای دارد؟

کوکلاکس‌کلن‌ها؛ شاید میشه برای شان تروریستان مشروع لقب داد. سازمانِ از سفیدپوستان امریکایی که در قرن ۱۹ علیه نژادهای بیگانه –سرخ، سیاه...- باهم جمع شده بودند و رعب، ارهاب و ترور از شیوه‌های مبارزه شان شمرده می‌شد. لباس، شمایل و رفتاری که طرف مقابل را مرعوب و مرهوب می‌کرد، دقیقاً همان چهره‌های که در روز «هلوین» به نمایش گذاشته می‌شود.

انسان وقتی خود را مستحقّ دانسته و به دیگرستیزی می‌پردازد اینجاست که استکبار آغاز می‌شود. افراد و جماعتی که عاشق رنگ و پوست خویش اند «نارسیست» شاید کلمه خوبی برای آنها باشد؛ این دقیقاً از خصایص و اختلال‌های روانیِ است که بنیادهای جامعه غربی را شکل می‌دهد؛ خودپسندیِ متکبّرانه!

نژادپرستیِ غرب در تاریخ تفکّر و سیاست آن با توجیهات و چهره‌های متفاوتی حلول کرده است. تاریخ  مغرب‌زمین چنین به رُخ می‌کشد که ستون‌های نظام سرمایه‌داری بر گرده‌های برده‌ها بناء شده است. یعنی سرمایه‌داری از همان نخستین روزهایش به انسان دید ابزاری داشته و تا به امروز مصروف بهره‌کشی از آن است. و خصوصاً تاریخ امریکا با چنین تجارت‌های آغاز گشته؛ تجارت غلامان سیاه. زماینکه برده‌داری در عصر لنکن در امریکا لغو گردید باز هم استوار بر بینش منفعتی بود نه مبتنی بر یک ارزش و اندیشه. برای همین است که در تاریخ غرب شما نمی‌توانید ارزش بالاتر از منفعت و سعادت را نسبت به زندگی و روابط انسانی پیدا کنید و این خالیگاه تا به امروز نژادها و گروه‌ها را در مقابل هم قرار داده است.

دموکراسی – سرمایه‌داری و ارزش‌های سیکولار جامعه و افراد آنرا بسوی لجام‌گسیخنگی -فکری و عملی- سوق می‌دهد. این یعنی  اینکه شما ریشه‌های عمیقِ دیگرستیزی و خودپسندی غربی‌ها را در اندیشه‌های آنها خوب پیدا کرده می‌توانید. عصر روشنگری و مدرنیته، عقل‌گرایی، داروینیسم اجتماعی، دولت‌های ملی، نشنلیزم، اروپامحوری و غرب‌محوری باعث این شد تا استعمار اروپا و امریکا به شکل‌های متفاوتی ظاهر شده و انسان‌ها با معیارهای نژاد، زبان، قوم... تقسیم‌بندی شوند.

همین‌گونه وقتی تاریخ علم و اندیشه‌های جهان را از دید یک غربی ورق می‌زنیم در می‌یابیم که مردم، تاریخ و اندیشه‌های شرق‌زمین در آن بی‌ارزشِ نمایش داده شده است. تاریخ علم، عقل و اندیشه را از یونان و روم شروع، بالآخره به غرب اروپا و در نهایت به امریکا ختم می‌کنند؛ این فاصله یعنی از غرب تا غرب. در اصل این متفکّرین غربی بودند که بینش خودپسندی و نژادگرایی را توسط اندیشه‌های خویش در جامعه غربی زرق نمودند. حتّی افرادی چون امانویل کانت متعالی بودن غرب –سفید پوستان- و انحطاط شرق را در طبیعت آن‌ها می‌دانست. چنانچه او می‌گوید: «نژاد سفیدپوستان در خودش شامل تمام استعدادها و انگیزه‌ها است» و همچنان او معتقد بود چینیان، هندیان، آفریقاییان و بومیان آمریکای شمالی و جنوبی به‌طور مادرزاد از فلسفه‌ورزی ناتوان هستند.

چون که اندیشه غربی –تا به امروز- نتوانست فطرتِ عصبیّت جامعه و انسان‌ها را جهت دهد برای همین است که نژادپرستی و دیگرستیزی در طول تاریخ غرب بقا یافته، رشد بیشتر نموده و چهره‌های متفاوتی به خود اختیار کرده است. گاهی نژاد سفید در مقابل نژاد سرخ ‌و سیاه، گاهی اروپایی و امریکای در مقابل مهاجر و پناه‌جو و گاهی هم مغرب‌زمین در مقابل اسلامگرایی.

آدام اسمیت -پدر اقتصاد سرمایه‌داری- حرص را چرخ کپیتالیزم می‌دانست. یعنی جامعه سرمایه‌داری بدون حرص و نفع‌اندوزی حرکت نخواهد کرد. این ارزش سرمایه‌داری را می‌شود از عوامل دیگری ابقا و شعله‌ور شدن نژادپرستی در جهان غرب دانست همانگونه که سیاست‌های حریصانه و استعماری قدرت‌های سرمایه‌داری مسبب شکل‌گیری نازی‌های آلمان به رهبری هیتلر شده بود. از یک جهت حرصِ حاکمیت‌های سرمایه‌داری جنگ‌های تجاری و به‌غارت بردن منابع جهانِ شرق را رقم زده است که درنتیجه سیلی از انسان‌ها به سبب این سیاست‌های حریص غربی به جوامع اروپایی و امریکایی پناه برده اند و از طرف دیگر حرصِ جوامع غربی مردم آنها را از هجوم سیلی از مهاجرین و پناه‌جویان نگران ساخته است تا مبادا از نان آنها چیزی کم شود. همین است که درین اواخر تحرّکات گروه‌های نژادپرست غربی در مقابل مهاجرین رشد و شدّت یافته است.

جهان دموکراتیک و سرمایه‌داریِ غرب شاهد کوکلاکس‌کلن‌ها و نیونازی‌های جدید است.
درین اواخر حملات و ترورهای که از آدرس گروه‌‌های نژادپرستان صورت می‌گیرد دیگر نژادهای غیر سفید، مهاجرین و مسلمانان خود را در غرب امن احساس نمی‌کنند. امّا سیاسیون غربی این وضعیّت منفی را به نفع خویش به استفاده می‌برند.

غرب یک تمدّن میان‌خالی را بنیاد کرده است تمدّنی که جهت بقا و دوام خود نمی‌تواند جامعه را معنی‌بخشی نموده و انگیزه دهد؛ مگر توسط رعب و هراس –تروریزم- و یا هم استفاده از چنین فضای نژادپرستانه. برای همین است که پوپولیزم و عوام‌فریبی در غرب در حال رشد است و آهسته‌آهسته حکّام عوام‌فریب و به اصطلاح نژادگرا –چون جانسون و ترامپ- به قدرت تکیه می‌زنند.

بوریس جانسون موقف‌های تندِ علیه اسلام و مسلمانان داشت و ترامپ کسی است که جهت جلب توجّه نژادگرایان اصلاً موقف جدّی علیه حملات و ترورهای آنها نمی‌گیرد. اف‌بی‌آی  آمار می‌دهد که پس از ریاست دونالد ترامپ حملات نژادپرستانه ۱۷ در صد افزایش یافته است. پس جمله‌ی که ترامپ در ورشو اظهار نموده بود را نباید خالی از معنی بزرگ دانست. او گفت: «سؤال اساسی عصر ما این است که آیا غرب برای زنده ماندن انگیزه‌ی دارد؟».

بلال باور
نویسنده و تحلیل‌گر مسایل سیاسی و روابط بین‌الملل
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین