جايگاه قدرت در نظريات سازه انگاري متعارف و سازه انگاري راديکال

دکتر صدیقه حسینی

1 حوت 1397 ساعت 14:57

برداشت يک سياستمدار از قدرت با برداشت يک حقوقدان از اين کلمه متفاوت است. همين پيچيدگي و ابهام در مفهوم قدرت و گستردگي آن است که موجب جذابيت آن براي انديشمندان و متفکران شده و اين سؤال مطرح مي‌شود که قدرت چيست؟ و آيا مي‌توان تعريف واحد و جامعي از آن ارائه داد و شاخه‌هاي مختلف آن را از هم تفکيک کرد؟...


نویسنده: دکتر صدیقه حسینی- استاد دانشگاه و پژوهشگر روابط بین الملل حوزه امریکا و کانادا
 
مقدمه
قدرت، نفوذ و اقتدار واژه‌هايي هستند که در دنياي روابط بين‌الملل بسيار کاربرد دارند اما استفاده از آن منحصر به اين قلمرو نيست. ما در تمام سطوح زندگي اجتماعي با عامل قدرت سر و کار داريم؛ قدرت قانوني يا قدرت متکي به زور. در صلح بين‌المللي نيز قدرت به صورت ديگري مطرح است مانند قدرت بازدارندگي يا قدرت تهاجمي.
با وجود اين سادگي ظاهري، امّا عموماً درک يکسان و هماهنگي از واژه قدرت بين افراد وجود ندارد. برداشت يک سياستمدار از قدرت با برداشت يک حقوقدان از اين کلمه متفاوت است. همين پيچيدگي و ابهام در مفهوم قدرت و گستردگي آن است که موجب جذابيت آن براي انديشمندان و متفکران شده و اين سؤال مطرح مي‌شود که قدرت چيست؟ و آيا مي‌توان تعريف واحد و جامعي از آن ارائه داد و شاخه‌هاي مختلف آن را از هم تفکيک کرد؟
در همين راستا است که نظريه پردازان روابط بين‌الملل برداشت‌هاي متفاوتي از قدرت و مفهوم آن دارند. اين پژوهش تلاش دارد تا جايگاه و مفهوم قدرت را در نظريات سازه انگاري متعارف و سازه انگاري راديکال مورد بررسي قرار دهد.
 
قدرت در روابط بين‌الملل
کمتر کلمه‌اي نظير قدرت را مي‌توان يافت که چنين تعاريف وسيع و گسترده‌اي داشته باشد. در دوران مسيحيت و قبل از آن اين صفت تنها به خداوند قادر مطلق اختصاص داشت. برتراند راسل مي‌گويد: «قدرت همراه با عظمت، برترين آرزوهاي نوع بشر و بزرگترين پاداش او بوده و هست.» بنابراين قدرت از نظر تبارشناسانه و ديرينه شناسانه نيز (آنگونه که ميشل فوکو آن را توضيح مي‌دهد). مفهومي ماهيتاً جدال برانگيز دارد پيدايش مفهوم قدرت، قدمتي طولاني دارد. براي نخستين بار، هابز، يکي از بزرگترين فيلسوفان عصر مدرنيته، به تئوريزه کردن مفهوم «قدرت» پرداخت. اگرچه قبل از آن ماکياولي در جايگاه اولين فيلسوف فرامدرنيست، با بهره گرفتن از مفاهيمي هم چون «سازمان» و «استراتژي» به بحث درباره اين مفهوم پرداخت، امّا نظريات هابز در مورد قدرت، سايه سنگين خود را بر دامنه هر نوع رويکرد و رهيافتي در اين عرصه گستراند. هابز با تکيه بر مقولاتي نظير «عليت»، عامليت، شفافيت، مرکزيت (علم و شاه به عنوان ريشه‌هاي اقتدارگونه عمل)، قابليت ارائه شوندگي، نقش قانونگذار و اسطوره جامعه سياسي تلاش کرد که قدرت را بر پايانه‌اي اخلاقي و مبتني بر شناسايي مشروع ايجاد کند.

بعد از هابز و ماکياولي انديشمندان زيادي مقوله قدرت را مورد بررسي قرار دادند. مهم‌ترين نکته در باب قدرت اين است که وقتي در مورد آن بحث مي‌شود قدرت سياسي از ساير ابعاد قدرت بيشتر جلب توجّه مي‌کند. قدرت سياسي به اين دليل مهم است که تار و پود سياست و جامعه را تشکيل مي‌دهد و پاسخ به پرسش‌هاي مربوط به قدرت در جامعه، چيزي جز پاسخ به پرسش‌هاي مربوط به ماهيت سياست و فرايند سياستگذاري نيست. بدون فهم ماهيت قدرت نمي‌توان به بررسي سياست پرداخت. ماکس وبر معتقد است که سياست تماماً متضمن کشمکش است و قدرت را اينگونه تعريف مي‌کند. احتمال اينکه بازيگري در يک رابطه اجتماعي در موقعيتي قرار گيرد که اراده خود را به رغم مقاومت اعمال کند. صرف نظر از اينکه چنين احتمالي بر چه بنياني متکي است و مجال يک فرد يا تعدادي از افراد براي اعمال اراده خود حتي در برابر مقاومت عناصر ديگري که در صحنه عمل شرکت دارند.
اما رابرت دال رهيافت ديگري از قدرت ارائه كرده است در نظر او قدرت به معني كنترل بر رفتار است. مفهوم شهودي او از قدرت اين است که: A بر B تا جايي قدرت دارد که بتواند B را به کاري وادارد که در غير اين صورت انجام نمي‌داد.

برتراند راسل مي‌گويد: «قوانين علم حرکات جامعه قوانيني هستند که فقط بر حسب قدرت قابل تبيين‌اند نه بر حسب اين يا آن شکل از قدرت و سپس اضافه مي‌کند براي کشف اين قوانين لازم است که نخست اشکال مختلف قدرت را طبقه‌بندي کنيم و سپس به مطالعه نمونه‌هاي تاريخي مهمي بپردازيم که نشان مي‌دهند چگونه سازمان‌ها و افراد بر زندگي مردمان تسلط يافته‌اند. امّا مهم‌ترين مباحث در باب قدرت را مي‌توان در نظريات رئاليست‌ها و نئورئاليست‌ها پيدا نمود. مورگنتا سياست بين‌الملل را به صورت کشمکش بر سر قدرت بيان مي‌کند و معتقد است که قدرت سياسي رابطه‌اي است رواني ميان کساني که قدرت را اعمال مي‌کنند يا قدرت بر آن‌ها اعمال مي‌شود. به طور کلي واقع گرايان علت اصلي کشمکش ميان انسان‌ها و دولت‌ها را براي کسب قدرت و يا افزايش آن مي‌دانند و نظر بدبينانه‌اي نسبت به انسان و وضع موجود دارند. در واقع تأکيد واقع گرايان بر قدرت، منافع ملّي و ابزار آن است و آن را وسيله‌اي براي کسب اهداف خود در نظام آنارشيک بين‌الملل مي‌دانند. مورگنتا در مورد مبحث قدرت در مقاله‌اي تحت عنوان «قدرت سياسي و ديپلماسي» مي‌نويسند: «هنگامي كه سخن از قدرت به ميان مي‌آيد، منظور ما نخست درباره قدرت انسان بر طبيعت يا صحبت از هنري چون سخن گفتن، كلام، صدا، رنگ و يا درباره وسايل توليد، مصرف و... نيست. قدرت براي ما به معناي كنترلي است كه انسان بر ذهن و عمل ديگران دارد. به هنگام سخن از قدرت سياسي هدف ما اشاره به روابط كنترلي متقابل يعني دارندگان اقتدار عمومي و بين آنان و مردم مي‌باشد. ... در واقع قدرت سياسي رابطه‌اي است روان شناختي بين دو گروه اعمال كننده و پذيرنده قدرت...»

نئو واقع گرايان نيز به قدرت به عنوان ابزاري براي نيل به اهداف سياسي در نظام آنارشيک بين‌الملل نگاه مي‌کنند. آنان معتقدند که قدرت برخلاف ثروت واجد يک بعد روانشناختي قوي نيز هست و بر اين اساس تصورات در مورد قدرت حائز اهميّت زيادي است.

ايده آليست‌ها ديدگاهي ماوراء الطبيعي نسبت به قدرت و منشاء آن دارند، در واقع خوش بيني كانت از طريق ليبراليسم قرن نوزدهم و انتقاد هابز از امپرياليسم به ايده آليسم ويلسوني رسيد. ايده‌آليسم ويلسوني را كه اساس نظم بين‌المللي در سال‌ها و بين دو جنگ جهاني٬ يعني سيستم امنيت دسته جمعي قرار گرفت، مي‌توان به ايده آليسم حقوقي تعبير كرد. طرز تلقي آن‌ها از فلسفه حيات و قلمرو علم و قدرت با تكيه بر ديدگاه «انسان خوب» جان لاك متكي بر مباني اختيار در حوزه عملكرد انساني در نظام بين‌الملل است. آن‌ها به اصالت انديشه، قدرت تفكر و اراده انساني براي جلوگيري از بروز هر نوع جنگ در صحنه روابط بين‌الملل اعتقاد دارند. در واقع از ديد آن‌ها قدرت ابزاري كنترل شده در دست انسان است تا بتوان از طريق آن صلح و ثبات را در نظام بين‌الملل حكمفرما كرد. از ايده آليست‌ها به عنوان ليبرال‌ها هم ياد مي‌كند.

البته مي‌توان كانت را با تأكيدي بر امكان نيل به صلح ميان دولت‌هاي دموكراتيك پايه‌گذار اين انديشه داشت. اشخاصي چون جرمي بنتام و ويليام پين نيز در اين ميان اهميت دارند. آن‌ها معتقد بودند كه پيشرفت در ميان دولت‌ها مانند داخل امكان پذير است. كارگزار بشري مي‌تواند به شكلي معنا دار نوع بشر را در جاده ترقي سياسي ـ اجتماعي پيش ببرد؛ و هماهنگي طبيعي منافع ميان دولت‌ها وجود دارد و بنابراين تعارضات ميان دولت‌ها ناشي از ناسازگاري بنيادين ميان منافع آن‌ها نيست، بلكه ناشي از سوء تفاهم و موقتي است از اين منظر، همكاري نهادينه دولت‌ها مي‌توانست به پيشبرد صلح جهاني كمك كند.

انديشمندان مکتب انگليسي، نظام بين‌الملل را جامعه‌اي مرکب از دولت‌ها مي‌دانند و قائل به اهميّت اهداف، قواعد، نهادها، ارزش‌ها و هنجارهاي مشترک‌اند و براي آن‌ها کانون يا هسته مرکزي موضوع روابط بين‌الملل، فهم بينا ذهني و نيت کنشگراني است که نظريه پردازان مي‌کوشند آن‌ها را بفهمند و سياست بين‌الملل مستقل از فهم کنشگراني که آن را مي‌سازند نيست. مکتب انگليسي بر جامعه بين‌الملل و نقش هنجارها و قواعد در روابط ميان دولت‌ها تأکيد زيادي دارند. آن‌ها همچنين بر نقش نهادهاي بين‌المللي در کاهش تعارضات و افزايش همکاري ميان دولت‌ها تأکيد مي‌کنند. و معتقدند که دولت‌ها کنشگران اصلي در روابط بين‌الملل‌اند و قدرت، منافع ملّي، بقاء، تعارض و جنگ عناصر اصلي در سياست خارجي و روابط ميان دولت‌ها محسوب مي‌شود. امّا ديدگاه آنان به وضعيت خاص آنارشي يعني در چارچوب آنچه جامعه بين‌الملل تلقي مي‌شود به اين معناست كه خصوصيات هنجاري و نهادي جامعه بين‌الملل مي‌تواند نظم موجود در روابط، امکانات، همکاري ميان دولت‌ها و تحول پذيري اين روابط را تبيين کند. بنابراين از ديدگاه مکتب انگليسي قدرت توسط ساختار اجتماعي به وجود آمده است که بر عاملان خود مؤثر است و آن‌ها نيز از ساختار خود تأثير پذيرند. در واقع انديشمندان مكتب انگليسي در پي يك راه ميانه براي تئوري پردازي در سياست بين‌الملل و قدرت و پاسخ به نيازهاي بين‌المللي هستند آن‌ها نه عينيت واقع گرايان را مي‌پذيرند و نه ذهنيت محض سازه انگاران راديكال را و بيشتر بر موضوعات هنجاري، نهادهاي بين‌المللي و هرمنوتيك تأكيد مي‌كنند.

قدرت و سازه انگاري متعارف

سازه انگاري يکي از نظريات مهم روابط بين‌الملل در دهة اخير مي‌باشد. مهم‌ترين ويژگي سازه‌انگاران تأکيد آن‌ها بر مباحث هستي شناسي و معرفت شناسي است. آن‌ها بر ابعاد مادي و غيرمادي حيات اجتماعي تأکيد دارند. جان راگي مهم‌ترين خصوصيات متمايز سازه انگاري را در قلمرو هستي شناسي مي‌داند. او معتقد است که سازه انگاري سياست بين‌الملل را براساس هستي شناسي رابطه‌اي مي‌بيند و به عوامل فکري مانند فرهنگ، هنجارها و انگاره‌ها بهاء مي‌دهد. کانون توجّه سازه‌انگاري، آگاهي بشري و نقشي است که اين آگاهي در روابط بين‌الملل ايفا مي‌کند. از ديد او، بلوک‌هاي ساختماني واقعيت بين‌المللي، هم فکري‌اند و هم مادي و هم نيت‌مندي جمعي (Collective Internationallity) و هم فردي را منعکس مي‌سازند. معنا و اهميّت اين عوامل نيز مستقل از زمان و مکان نيست.

يکي از اصول بنيادين در سازه انگاري اين است که افراد نسبت به ساير کنشگران بر پايه ادراکي که از آن‌ها دارند عمل مي‌کنند و توزيع قدرت بر محاسبات دولت‌ها تأثير گذار است امّا چگونگي اقدام بستگي به درک و انتظارات متقابل از خود و ديگري دارد بنابراين در رابطه با قدرت و توزيع آن درک و برداشت طرفين از يکديگر مهم است و دولت‌ها منافع خود را در فرايند تعريف وضعيت خود و ديگري پيدا مي‌کنند. همچنين سازه انگاران متعارف معتقدند كه سياست قدرت از اقتدار گريزي ناشي نمي‌شود بلكه به خاطر فرايند است و فرايندهاي شكل‌گيري هويت نيز در وضعيت اقتدارگريزي و توزيع قدرت به امنيت خود توجه زيادي دارند. (هويت‌هاي ادراكي هم نهادها هستند كه جداي از انگاره و ذهنيت بازيگران درباره چگونه كار كردن جهان وجود ندارد و نهادها هم چيزي جز باورها نيستند). از ديد سازه انگاران هويت‌ها و برداشت‌هاي ذهني يك دولت از دولت‌هاي ديگر است كه به قدرت شكل مي‌دهد. 

اغلب سازه انگاران يك تئوري كلي براي روابط بين‌الملل توليد نمي‌كنند و بيشتر در صدد توضيح هنجارهاي خاص در روابط بين‌الملل هستند. آن‌ها بر سطح سيستمي و دولت قراردادي به عنوان بازيگر نهايي سياست بين‌الملل تأكيد دارند. آن‌ها معتقدند كه بايد با رهيافت‌هاي عقلاني در روابط بين‌الملل كاركرد و براي موضوعات بايد شواهد تجربي فراواني داشت. اين تئوري تغييرات و تحول در روابط بين‌الملل را نسبت به ساير نظريات روابط بين‌الملل توضيح مي‌دهند.

سازه انگاران به مسأله ساختار ـ كارگزار و دولت اهميت مي‌دهند و بازيگران اصلي نظام بين‌الملل را همانند واقع گرايان، دولت مي‌دانند. بنابراين اين دولت‌ها هستند كه تعامل‌گر اصلي در نظام بين‌الملل محسوب مي‌شوند. بر طبق نظر گازيني سازه انگاران با تأكيد بر مسأله هستي شناختي، معرفت شناسي و تفاوت در برداشت و انگاره‌ها از يكديگر متفاوت از ساير نظريات روابط بين‌الملل هستند. بنابراين قدرت و تهديدهاي اجتماعي اموري ساخته هستند نه طبيعي پس قدرت و سياست قدرت نيز اموري ساخته شده توسط انسان هستند نه طبيعي. و بنابراين سازه انگاران قدرت را امري مثبت و براي پيشرفت نهادها و رژيم‌هاي بين‌المللي مفيد مي‌دانند.

قدرت و سازه انگاري راديکال

سازه انگاري راديکال يا همان پست مدرنيزم، مجموعه‌اي از تفکرات و نظريه‌ها در زمينه‌هاي علم و معرفت، سياست و هنر و ادبيات و... معماري است که تقريباً همگي آن‌ها سعي در نقد مدرنيزم و به چالش کشيدن آن دارند. اولين بار يک فيلسوف آلماني به نام ردلف پان ويتز با استفاده از وضعيت نهيليسم نيچه در توصيف وضعيت فرهنگي جديد تمدن غربي، از اصطلاح پست مدرن استفاده کرد.

از ديدگاه کنت تامپسون پست مدرن‌ها داراي ويژگي‌هاي زير هستند.
1ـ مخالفت با وحدت و همگرايي و تأکيد بر انشعاب، چندگانگي و عدم تداوم.
2ـ نقد فراروايت‌ها، فرازبان‌ها فراتنوري‌ها به وسيله افرادي مانند فوکو و ليوتار.
3ـ ساخت شکني زبان به وسيله دريدا.

از مهم‌ترين نظريه پردازان پست مدرنيسم مي‌توان به فوکو اشاره کرد، روش ديرينه شناسي وي است که شيوه متفاوتي در تفحص تاريخي به شمار مي‌رود. فوکو ارتباط متقابل قدرت و دانش را در نقد مدرنيته مورد استفاده قرار مي‌دهد. وقتي علم و قدرت در گردونه نهادي افتد ماهيتي عيني و برون ذات مي‌يابد و انسان در اين راستا به شيء بدل مي‌شود. از نظر فوکو، قدرت چارچوب کلي روابط اجبار آميز در زماني خاص و در جامعه‌اي خاص است... اگرچه فوکو مي‌گويد که قدرت از پايين ناشي مي‌شود و ما همه در درون شبکة آن قرار داديم، امّا منظور او اين نيست که سلطه‌اي از بالا در کار نيست.
وي معتقد است که دانش رابطه‌اي روبنايي با قدرت ندارد، بلکه شرط ضروري تشکيل و پيشرفت جامعة تکنولوژيک صنعتي است. بين آن‌ها همبستگي وجود دارد نه رابطه علت و معلولي و اين رابطه همبستگي مي‌بايد در شکل تاريخي خودش تعريف و تعيين گردد. روشنفکر عمومي در بازي قدرت درگير است زيرا اين نکته را در نمي‌يابد.

در واقع فوکو معتقد است که قدرت هم مولد دانش است و هم کرد و کار آن. فوکو به عنوان يکي از انديشمندان پست مدرنيزم تأکيد مي‌کند که قدرت را نبايد صرفاً به فردي مستبد يا طيقه‌اي خاص منسوب کرد، بلکه قدرت از اجتماع عوامل غيرشخصي از جمله نهادها، هنجارها مقررات، قوانين و گفتمان‌ها نشأت مي‌گيرد.... در واقع قدرت راهبردي خاص است که در روابط قدرت معنا مي‌دهد. به تعبير فوکو، آنجا که قدرت هست مقاومت، نيز سر بر مي‌دارد. زيرا وجود قدرت موکول است به حضور مجموعه‌اي از نقاط مقاومت. از ديد وي روابط قدرت ماهيتي پويا و تحرک دارد و برخلاف نظر مارکس و پيروان او، تنها در حوزه اقتصاد سياسي متمرکز نيست بلکه بر کليه روابط اجتماعي در همه سطوح حکمفرماست. بنابراين چنين قدرتي صرفاً کنترل و چيرکي بر کارکرد نهادها نيست. از اين رو بايد به عرصه کارکرد قدرت توجّه کنيم و از جست و جوي فاعل قدرت اجتناب کنيم.

فوکو نشان مي‌دهد که چگونه در قرن هيجدهم رژيم مجازات بر پايه وحشت قدرت حاکم به قدرت انضباطي تغيير و تحول پيدا مي‌کند. گذر از شکنجه بدني به دستگاه سامان بخش قدرت که محيط کاملاٌ نهادي مجرم را شکل مي‌دهد، تنها يکي از اشکال جديد قدرت انضباطي مي‌باشد. قدرت انضباطي دقيقاً از طريق ايجاد جريان هميشگي و روزمره عمل مي‌کند. بومن، فرايندهاي اين قدرت جديد را کاملاً دريافته و آن را جداي از به کارگيري دوباره قدرت اجتماعي مي‌داند که مستلزم بازسازي اقتدار و تغيير شديد عرصة قدرت و روش اعمال آن است. قدرت از افق دوردست به کانون زندگي روزمره نقل مکان مي‌کند. به نظر وي وجود سازوکارهاي قدرت انضباطي شکل‌گيري و تکوين سرمايه‌داري را هموار ساخت. حضور سازوکارها وابسته به تغيير و تحول در شکل دولت بود.

بنابراين سازه انگاران راديکال به جنبه‌هاي ابزاري و توليدي قدرت توجّه ويژه‌اي دارند و معتقدند که بايد قدرت را از حاکميت و منحصر بودن به آن جدا کرد. آن‌ها معتقدند که گفتمان به کارگزاران تعين مي‌بخشد و قدرت در همه چيز و همه جا است و منطق خود را بر هر پديده‌اي حاکم کرده است. و از سوي ديگر قدرت بدون وجود معرفت وجود ندارد و اين دو به يکديگر وابسته‌اند. در واقع ساختار قدرت بر کارگزاران تأثيرگذار است و آن‌ها نيز به نوبه خود بر ساختار تأثير گذارند. از ديد آن‌ها واقعيت غايي در وراي چيزها وجود ندارد و اين گفتمان و زبان است که به ساختار و روابط شکل مي‌دهد.

نتيجه
‌گيري

قدرت يكي از موضوعات محوري سياست بين‌الملل است. و ابعاد مختلفي دارد ابعاد مادي و معنوي. مكتب سازه انگاري متعارف و راديكال ادامه مكتب انگليسي هستند كه در پي ايجاد تعادل بين نظريات متفاوت در روابط بين‌الملل هستند. آن‌ها مي‌خواهند پلي بين نظريات مختلف در روابط بين‌الملل در مورد موضوعات مختلف ايجاد كنند. سازه انگاران رويكردي ذهني و عيني، توأما باهم نسبت به موضوعات مختلف در روابط بين‌الملل دارند. و حوزه مطالعاتي آن‌ها بسيار گسترده است آن‌ها در مورد قدرت بر هنجارها، ارزش‌هاي اجتماعي و اخلاق تأكيد مي‌كنند و در پي ايجاد تعادل بين مقوله سخت افزاري و نرم افزاري قدرت هستند. سازه انگاران متعارف تأكيد زيادي بر هنجارهاي بين‌المللي، قواعد و نهادها و انگاره‌هاي ذهني در تعامل ميان دولت‌ها با يكديگر دارند. آن‌ها معتقدند كه اين برداشت ذهني دولت‌ها از يكديگر است كه نوع تعامل و توزيع قدرت را مشخص مي‌كند. و نوع تعيين هويت‌ها، تعيين كننده نظام‌هاي مبني بر همكاري يا تعارضي است.
آن‌ها هم چنين تأكيد مي‌كند كه نهادها و رژيم‌هاي بين‌المللي موجود، ساخته شده توسط انسان و كنش‌هاي اجتماعي هستند و ديدگاهي مثبت نسبت به قدرت دارند. اما سازه انگاران راديكال يا همان پست مدرن‌ها در پي نقد و رد كردن هر نوع نگاه قبلي نسبت به موضوعات بين‌المللي و از جمله قدرت هستند در واقع پسامدرن‌ها خواستار شالوده شكني و انكار هر نوع كلي گرايي در مورد موضوعات مختلف هستند آن‌ها زبان و گفتمان را مهمترين اصل در روابط و تعامل ميان جوامع مي‌دانند و معتقدند كه قدرت ساخته دولت براي تحت تسلط در آمدن انسان است و هيچ حقيقت غايي وجود ندارد. آن‌ها نظريات و تئوري‌هاي مختلف روابط بين‌الملل را انكار كرده و معتقدند كه نمي‌توان در مورد هيچ چيزي پيش بيني كرده و نظر نهايي داد. بنابراين هيچ يك از موضوعات مختلف در روابط بين‌الملل را نمي‌پذيرند و اعتقادي به متدها و روش‌هاي علمي ندارند.

دکتر صديقه حسيني- استاد دانشگاه و پژوهشگر روابط بین الملل حوزه امریکا و کانادا
خبرگزاری جمهور


منابع و مآخذ
 
منابع فارسي
1ـ آرکلگ، استورات، چارچوب‌هاي قدرت، مصطفي يونسي، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1379.
2ـ ايکنبري، جي. جان، تنها ابرقدرت هژموني آمريکا در قرن 21، عظيم فضلي پور، تهران: ابرار معاصر، 1382.
3ـ تافلر، آلوين، جابه‌جايي در قدرت (دانايي، ثروت و خشونت در آستانه قرن بيست و يکم)، شهيندخت خوارزمي، تهران: نشر سيمرغ، 1374.
4ـ دريفوس، هيوبرت، ميشل فوکو، فراسوي ساختارگرايي و هرمنوتيک، حسين بشيريه، تهران: نشر ني، 1376.
5ـ دودينگ، کيت، قدرت، عباس مخبر، تهران: انتشارات آشيان، 1380.
6ـ راسل، برتراند، قدرت، نجف دريابندري، تهران: انتشارات خوارزمي، 1371.
7ـ سيف‌زاده، حسين، اصول روابط بين‌الملل (الف ـ ب)، تهران: دادگستر، 1378.
8ـ فوکو، ميشل، دانش و قدرت، محمد ضيمران، تهران: هرمس، 1378.
9ـ قادري، حاتم، انديشه‌هاي سياسي در قرن بيستم، تهران، سمت، 1380.
10ـ قوام، سيد عبدالعلي، اصول سياست خارجي و سياست بين‌الملل، تهران: سمت، 1372.
11ـ کلي، مايکل، نقد و قدرت: بازآفريني مناظرة فوکو و هابرماس، فرزانب سجودي، تهران: نشر اختران، 1385.
12ـ کوردا، مايکل، قدرت، قاسم کبيري، تهران: ققنوس، 1372.
13ـ گالبرايت، جان کنت، آناتومي قدرت، محبوبه مهاجر، تهران: انتشارات سروش، 1371.
14ـ لاپي‌ير، ژان ويليام، قدرت سياسي، بزرگ نادرزاده، تهران: انتشارات فرزان، 1375.
15ـ لوکس، اسيتون، قدرت فرانساني يا شر شيطاني، فرهنگ رجايي، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1370.
16ـ مشيرزاده، حميرا، تحول در نظريه‌هاي روابط بين‌الملل، تهران: سمت، 1384.
17ـ مطهرنيا، مهدي، تبييني نوين بر مفهوم قدرت در سياست و روابط بين‌الملل، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1378.
18ـ هوشيار، محمدباقر، اراده معطوف به قدرت (نيچه)، تهران: سپهر انديشه، 1377.
19ـ هولاب، رابرت، يورگن هابرماس نقد در حوزة عمومي، حسين بشيريه، تهران: نشر ني، 1375.
 

منابع لاتين
20- Arts, Bas, Policy AND Power, A conceptual Freame work Between The “Old” AND, New, Paracligm, www.ciaonet.org/wps/gus03
21- Constructivism in international relation – wikipedia, The Free encyclopedia, htm.
22- Dahl, Robert, The concept of power, Behavioral science, 2, (1957)
23- Dale, Copeland, the Constructivest challenge to strugtural realism (Revier), International secutity, September, 2000.
24- Dougiamas, Martin, A Jounety into constructivism, November, 1998.
25- Folker, Jenifer, Constructivism and Neolibetal institutionalism compared, Inter national studies Quarterly (2000), 44.
26- Guzzini, Stefano, The concept of power, a constructivist Anulysis, Millennium Journal of International studies 2005: 33; 495, http://www.Sagepublications.com.
27- McIntosh, Janet, Congnition and power, of An Thropology, university of Michigan paper delivered at the society for literature and science mecting pittsburgh Oct 31 – Nov 2, 1997.
28- Milisten, Brian, Michael Doyle’s closet constructivism, unpublished paper, New school for social Research, New York at http://magictheatre.panopticw.com/aesthetics/writings/polth_doyle.html.
29- Risse, Thomas, Socid constructivism Meets Globalization.
30- Stephan, Hames, Constructiuism in international Relation: The Politics of Reality, Book Review, SPIRE, keele university, July 2004.
31- Viktorova, Jevgenia, International relation: Approach, Issues and Analysis; constructivist IR, unversity of st. Ardrews, 2006.
32- Weber, Max, Economy and society, Transalted by G. Roth and G. wittich, (university of colifornia press, Berkeley and los Angeles), 1978.
33- Wendt, Alexander, Anarchy is what stat make of if: The Social construction of power politics, International Organization, vol. 46, No.2. (spring, 1992).
 

. Radical Constructivism.
2- جان کنت گالبرايت، آناتومي قدرت، محبوبه مهاجر، تهران: انتشارات سروش، 1371، ص7.
. Genealogical.
. Archealogical.
. Essentially Contested Concept.
. Causality.
. Agency.
. Transparency.
. Centrality.
. Representability.
6- استوارت آر کلگ، چارچوب‌هاي قدرت، مصطفي يونسي، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1379، ص10.
. Max Weber, Economyand society, Translated by G. Roth and G. wittich (university of Galifornia press), Berk ely and los Angeles, 1978, p.53.
. Robert Dahl, The concept of power, Behavioral science, 2 (1957), pp. 15-20.
1- برتراند راسل، قدرت، نجف دريابندري، تهران: خوارزمي، 1371، ص6.
2- سيد عبدالعلي قوام، اصول سياست خارجي و سياست بين‌الملل، تهران: سمت، 1372، ص59.
3- مهدي مطهرنيا، تبييني نوين بر مفهوم قدرت در سياست و روابط بين‌الملل، تهران: وزارت امورخارجه، 1378، ص232.
4- حميرا مشيرزاده، تحول در نظريه‌هاي روابط بين‌الملل، تهران: سمت، 1384، ص123.
1- حميرا مشيرزاده، تحول دل نظريه‌هاي روابط بين‌الملل٬ تهران: سمت، 1384، ص26.
. English School.
3- پيشين، حميرا مشيرزاده، صص 137-141.
4- مشيرزاده، همان، صص 150-171.
5- استوارت، آر کلگ، چارچوب‌هاي قدرت، مصطفي يونسي، تهران: مطالعات راهبردي، 1379، ص68.
. Constructivism.
2- حميرا مشيرزاده، تحول در نظريه‌هاي روابط بين‌الملل، تهران: سمت، 1384، ص326.
. A. Wendt, Arachy is what state make of it: The Social construction of power politics. International organization, vol 46, No. 2 (spring, 1992), pp. 397-398.
. Ibid, pp 400-403.
. stefano Guzzini, The concept of power: A Constructivist Analysis, Millennium, Journal of International studies, 2005; 33: 495, pp 500-507.
. Ibid, wehdt 408.
. Radical Constructivism.
5- حاتم قادري، انديشه‌هاي سياسي در قرن بيستم، تهران: سمت، 1380، ص159.
. Archaeology.
. Objectification.
3- ميشل فوکو، دانش و قدرت، محمد ضيمران، تهران: هرمس، 1378، ص6.
4- هيوبرت دريفوس، ميشل فوکو: فراسوي ساختارگرايي و هرمنوتيک، حسين بشيريه، تهران: نشر ني، 1376، ص313.
5- همان، ص335.
6- مايکل کلي، نقد و قدرت، فرزان سجودي، تهران: نشر اختران، 1385، ص7.
7- پيشين، دانش و قدرت، صص 156-157.
1- پيشين، استوارت آر. کلگ، صص 285-289.


کد مطلب: 113690

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/113690/

جمهور
  https://www.jomhornews.com