طالبان پس از حکومت پنج ساله در افغانستان، پناهدادن به القاعده و حمله تروریستی یازدهم سپتامبر 2001(توسط القاعده)؛ با تصویب قطعنامههای 1373 و 1455 از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد بهعنوان گروه تروریستی شناخته شد. شوراي امنيت تقريباً در كليه قطعنامههای صادره در خصوص تروريسم بعد از یازده سپتامبر از قبيل قطعنامه 1367، 129، 1373، 1450 و 1455 اعلام میدارد «تروريسم تهديدی عليه صلح و امنيت بينالمللي است». به همین دلیل حملات و فشار آمریکا و پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) برای نابودی و اضمحلال این گروه تروریستی، تنها طالبان را برای مدتی کوتاه، به گوشهنشینی و انزوا وادار کرد. باوجود این، آمریکا و متحدین همواره با تروریست خواندن این گروه، تلاش داشتند تا برای مشروعیت و توجیه حضور خود در افغانستان، و از سوی دیگر؛ قدرتگرفتن دوباره طالبان و حکومت بر این سرزمین جلوگیری کنند.
اما پاکستان بهعنوان یکی از بوجودآورندگان و پدرخوانده طالبان، با پناهدادن به این گروه تروریستی، مانع نابودی و برافتادن آن شد. درخواستهای پیدرپی و شواهد و مدارک دولت افغانستان نیز برای تحت فشار قراردادن پدرخوانده طالبان از سوی آمریکا، ناکام و بینتیجه ماند. حتی آمریکا با کشتن بنلادن، مرگ ملاعمر و قتل منصور و سران طالبان و القاعده در خاک پاکستان، سیاستهای خود را مبنی بر ازبین بردن پناهگاهها، آموزشدهندگان و تسلیحکنندگان این گروه تغییر نداد و همچنان گفتهها و فشارهای جمهوری اسلامی افغانستان در این موارد ردشده و مردود ماند.
اما پاکستان با زیرکی، فطانت و صبر؛ طالبان راندهشده و مطرود را در دامان خود نگاه داشت و از معدوم شدن و نیستی این گروه تروریستی و تحت تعقیب قرارداده شده از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد، ایالات متحده آمریکا و متحدین آتلانتیک شمالی پیشگیری کرد. طالبان باردیگر با آموزش و تجدیدقوا وارد میدان نبرد در افغانستان شد و با حملات برنامهریزیشده در مناطق دورافتاده از پایتخت، تشکیل حکومت محلی و هر از گاهی نیز با حملات انتحاری در کابل و برخی ولایات، به ایجاد رعب و وحشت در میان مردم و نظامیان، و از سوی دیگر استحکام پایگاههای خود در این سرزمین پرداختند.
در این میان، حیف و میل کمکهای خارجی؛ فساد گسترده اداری؛ عدم بازسازی و توسعه؛ فقر و درماندگی شهروندان و افزایش شکاف طبقاتی در میان مردم؛ جایگاه و پایگاه طالبان را در میان مردم دورافتاده از پایتخت محکم نمود. طالبان توانستند بهخوبی از این نقاط ضعف دولت استفاده کنند و نفوذ خود را در میان مردمی که از فساداداری در دولت و عدم رسیدگی به عرایضشان در محاکم عدلی و قضایی رنج بردهاند، افزایش دهد و با تشکیل محاکم محلی و رسیدگی به درخواستهای مردم، اعتبار پسزده و ازبین برده شدهی خود را در میان مردمان محلی بدست آورند.
پاکستان نیز دقیقا به دنبال همین مسئله بود؛ تا طالبان را در جهتی هدایت نماید تا از شکاف بوجودآمده در میان مردم و دولت، به نفع خود استفاده کند و ضمن افزایش نارضایتی بین شهروندان و دولت؛ طالبان جایگاه از دست رفته خود را درمیان مردم بهدور از دسترس حکومت، بازیابد. اما پدرخوانده طالبان(پاکستان)، گاهی برای جلب توجه سازمانهای بینالمللی، رضایت ایالات متحده آمریکا و خفه کردن صدای دولت افغانستان بر علیه پاکستان، اقدامات نمایشی تحت عناوین نشستهای صلح دوجانبه، چهارجانبه و چندجانبه بهراه اندازد.
نشستهای نمایشی تحت عنوان صلح از سوی پاکستان برخی اهداف مشخص ذیل را دنبال میکند.
- 1- بالابردن پرستیژ و اعتبار صلحطلبانه پاکستان؛ براساس ادعای همیشگی مقامات پاکستانی، این کشور همواره بدنبال صلح و توسعه افغانستان است و بهعنوان یک همسایه خوب و صلحطلب، برای تحقق آن تلاش میکند.
2- قدرت و نفوذ پاکستان بر طالبان؛ اینکه بدون حضور و مداخله این کشور، صلح در افغانستان ناممکن است.
3- جلب رضایت ایالات متحده آمریکا؛ کمکهای میلیون دالری آمریکا برای پاکستان از اهمیت بسزایی برخوردار است و نمیخواهد با ناخوشنودی این کشور، بستههای کمکی تحت عناوین "کمک حمایتی ائتلاف"، که از عملیات ضدتروریستی پاکستان حمایت میکند و یا بودجه کمکهای نظامی خارجی که آموزش و خرید تجهیزات سختافزاری را شامل میشود و کمکهای بیحد و حساب آمریکا را از دست بدهد.
4- مانع نفوذ و ارتباط هند و افغانستان؛ پاکستان نمیخواهد افغانستان و هند از ارتباط منظم و خوبی برخوردار باشند و روابط این دو کشور را به زیان خود میداند و در جلسات و نشستهای نمایشی دوجانبه و چندجانبه، یکی از مسائل اصلی خود را عدم برقراری ارتباط افغانستان و هند عنوان میکند.
5- افغانستان بهعنوان حیاط خلوت پاکستان؛ این کشور، افغانستان را نه بهعنوان یک کشور مستقل، بلکه بهعنوان سرزمینی دستنشانده میپندارد که با تمکین و گوشدادن به پاکستان، باید اهداف خود را تعیین و مشخص نماید و به گفته آقای حامدکرزی(رئیس جمهور پیشین افغانستان)، پاکستان به دنبال این است تا سیاست خارجی افغانستان را به دست گیرد.
پاکستان با شورشی نامیدن طالبان، این گروه را بهعنوان مخالف حکومت افغانستان معرفی میکند، که براساس سیاستهای اشتباه و ضدپشتونیزم دولتی، بوجود آمده است و با افزایش فساداداری، شکاف طبقاتی و دور از دسترس بودن؛ قدرتمند، بانفوذ و غیرقابل حذف میباشد. محمداشرف غنی، رئیس حکومت وحدت ملی نیز بخشی از این گفتار پاکستان را در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری 1392، تایید و تاکید میکرد که این گروه به دلیل عدم حکومتداری خوب بوجود آمده است. درصورتیکه آقای کرزی از حضور پررنگ پشتونها درکنار دیگر اقوام در کابینه؛ و وجود پایگاهها، آموزشدهندگان و مسلحکنندگان این گروه تروریستی در خاک پاکستان سخن میگوید.
با این حال، پاکستان توانست این گروه درحال حذف را به گروهی غیرقابل حذف و قدرتمند در خاک افغانستان و پاکستان تبدیل کند و از آن بهعنوان ابزاری نیرومند برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کند. در این میان، کشورهای تاثیرگذار منطقه و جهان نیز با برقراری ارتباط با طالبان، این گروه تروریستی را تقویت و مشروعیت دادند و طالبان درحال بازیابی توانایی خود در سرزمین افغانستان، و چانهزنی و معاملهگری با کشورهای منطقه و جهان است. خبرگزاری آریانانیوز به نقل از نشریه آمریکایی یو.اس.ای تودی، میگوید: طالبان با موترهای زرهدار بمگذاری شدهی هاموی و تجهیزات نظامی آمریکایی به نیروهای امنیتی حمله میکند و به گفته مقامات امنیتی افغانستان، طالبان در حمله به نیروهای امنیتی افغان، از کمرههای دید در شب استفاده میکند(http://yon.ir/guM1x).
طلوع نیوز به نقل از روزنامه دی تایمز (The Times)گزارش داده است که طالبان از بهر حمله بر نیروهای ناتو در افغانستان، ماهانه به ارزش دو نیم میلیون دالر از روسیه کمک دریافت می کنند(http://yon.ir/oMhN0).
چین و جمهوری اسلامی ایران نیز وارد این معرکه شدند و ادعا میکنند، بخاطر امنیت خویش و زمینهسازی گفتگو و صلح در افغانستان، با طالبان ارتباط برقرار کردهاند. قطر، امارات و عربستان سعودی، بازیگران ماندگار این بازی سیاسی میباشند و با کمکهای غیرمستقیم از طریق پاکستان و مستقیم به طالبان، در بزرگسازی و مراقبت و حمایت از این گروه تحت تعقیب قرارگرفته شدهی مردم و حکومت افغانستان و شورای امنیت سازمان ملل متحد، کمک و همکاری میکنند. درحال حاضر، بازیگران در افغانستان افزایش پیدا کرده است و به گفته محمداشرف غنی، رئیس جمهوری اسلامی افغانستان:«به هیچکشوری اجازه نمیدهیم تا در افغانستان جنگ نیابتی به راه بیندازد».
این بازیگران نیرومند و تاثیرگذار خارجی، گروه تروریستی دیروز را به شورشی و سپس رقیب قدرتمند سیاسی در عرصه افغانستان تبدیل کرده است، که حتی طالبان با ایالات متحده آمریکا، روسیه، چین، انگلستان، جمهوری اسلامی ایران، پاکستان، عربستان سعودی، امارات و قطر، در نبود حکومت افغانستان دیدار و گفتگو میکند، و با فشار و عذر و التماس این کشورها، هنوز این گروه حاضر نمیشود تا با دولت افغانستان(بهعنوان نماینده مستقیم مردم)، وارد مذاکره و گفتگو شود. طالبان از این فرصتهای پیشآمده بیشترین استفاده را میبرد و از برقراری ارتباط مستقیم با آمریکا، روسیه، ایران و...، به موازنه قدرت خود، شناسایی و حضور فعال در زدوبندهای سیاسی میپردازد.
طالبان با تبدیلشدن به یک قدرت سیاسی؛ به دنبال تغییرات ساختاری در افغانستان است و میخواهند با تغییر قانون اساسی و تشکیل حکومت موقت، به قدرتی بلامنازع و بیمدعی تبدیل شوند، که از یکطرف جایگاه و اقتدار خود را در بین تمام اقوام این سرزمین تثبیت و تسجیل کنند و از طرف دیگر، به همکاران و متحدین کهنه و جدیدشان بگویند؛ که خدمات، آموزشها و اهدافشان به نتیجه مثبت رسیده است. در این میان، برخی از احزاب و افراد داخلی نیز برای تحقق برنامههای طالبان همکاری دارند و برای به حاشیهراندن و منزویکردن دولت، منافع شخصیشان را به دستآوردهای نزدیک به دو دهه افغانستان ترجیح میدهند.
بنابراین برای یکبار هم که شده، باید برای تعیین خطوط اساسی سیاست کشور، به درون قانون اساسی مراجعه نمود، نه به بیرون از قانون اساسی، و تصمیمگیریهای کشورهای خارجی. در قانون اساسی افغانستان، درمورد مصالح علیای کشور و تعدیل قانون اساسی پرداخته شده است، و در ماده شصت و چهارم آن، به رئیس جمهوری صلاحیت داده شده، تا تعیین خطوط اساسی سیاست کشور را به تصویب شورای ملی برساند، و طبق ماده یکصد و یازدهم نیز برای اتخاذ تصمیم درمورد مسایل مربوط به استقلال، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و مصالح علیای کشور و تعدیل احکام قانون اساسی؛ لویهجرگه تشکیل شود، نه اینکه همواره به عقب بازگشته و براساس منافع کشورهای خارجی در درون افغانستان، تصمیمگیری صورت گیرد.
سیدحسین هادی- ماستر روابط بینالملل
28 دلو 1397