عبدالله عبدالله؛ رئیس اجرایی بار دیگر از عدم اجرای موافقتنامه حکومت وحدت ملی انتقاد کرده و گفته است که "انحصارگرایی و تجرید" راه حل مشکل مردم افغانستان نیست.
عبدالله گفت که اگر موافقتنامه سیاسی، اجرا میشد، امروز مشکلات مردم افغانستان به مراتب کمتر بود.
او این موافقتنامه را "خواست و سبب نجات مردم افغانستان" دانست و گفت که حکومت باید هر لحظه در مقابل مردم پاسخگو بوده و با معذرت خواستن و تشکر کردن مشکلات مردم حل نمیشود.
رئیس اجرایی گفت که از آنچه تاکنون اتفاق افتاده "باید درس گرفته باشیم و نباید بازهم به دنبال انحصارگری و تجرید مردم باشیم."
داکترعبدالله تاکید کرد که باید به خواست مردم اعتنا کرده و پراکندگی را که میان مردم افغانستان ایجاد شده نباید مسؤولیت دیگران بدانیم و خود را از آن مبرا بدانیم.
او گفت که مردم انتظار دارند که مسؤولین به خواست مشروع مردم و قشر سیاسی پاسخگو باشد.
این نجواهای کسی است که روزی از پشتوانه میلیونی یک ملت برخوردار بود، برنده بلامنازع یک رقابت سیاسی و انتخاباتی مشروع و مبتنی قانون اساسی بود و با تکیه بر میلیون های رأی پاکی که به دست آورده بود، حق داشت امروز بر عالی ترین اریکه قدرت به عنوان بالاترین مقام اجرایی افغانستان تکیه بزند؛ اما ارتکاب اشتباهات پی در پی و مهلک که ناشی از عدم اراده، تصمیم، شجاعت، شناخت و تحلیل سیاسی اش بود، امروزه او را به فردی بدل کرده که نه راه بازگشت دارد و نه راه پیشرفت.
عبدالله عبدالله برای حفظ قدرت تعریف ناشده و فاقد جایگاه حقوقی و صلاحیت سیاسی اش، حتی به نزدیکترین و وفادارترین حامیانش نیز پشت کرد و چه بسا با آنها از در خصومت و دشمنی درآمد و در پی براندازی آنان شد.
او همچنین با برخورد کنش پذیرانه و منفعلانه برآمده از مصلحت اندیشی و محافظه کاری فاقد درک و تحلیل سیاسی و تهور و شجاعت مواجهه مردانه و استوار با بحران ها و چالش های معمول دنیای سیاست، سرمایه عظیمی مانند میلیون های رأی یک ملت را نیز برباد داد و اکنون به بی پشتوانه ترین مقام سمبولیک و فاقد قدرت و صلاحیت در حکومت به رهبری اشرف غنی، بدل شده است.
او تمامی پل های پشت سرش را خراب کرد؛ پل هایی که روزی با گذر آسان و بی درد سر از آنها می توانست طلسم یک تاریخ تبعیض و ستم و بی عدالتی سیاسی و استبداد و انحصار قومی قدرت را بشکند و طرحی نو دراندازد و مسیر تازه ای در سپهر سیاست افغانستان باز کند. او حتی از یاد برد که همین قدرت عاریتی و تعریف ناشده و بی ثبات و ناپایدارش نیز که به امضای اشرف غنی وابسته است بر پایه همان حمایت بی تکرار ملی به دست آمده و اکنون که مردم از او رو برگردانده و متحدان سیاسی اش نیز رنجیده خاطر گشته اند، دیگر چه نیرویی می تواند بقای امضای غنی را تضمین کند؟
در بیان وضعیت ترحم انگیز امروز آقای عبدالله همین بس که کسی مانند سرور دانش هم به سادگی، توافقنامه سیاسی منتهی به تشکیل حکومت وحدت ملی را زیر سؤال می برد. این آشکارا نشان می دهد که آقای عبدالله با رفتارها و سیاست های واهی و بی بنیادش در برابر مردم، رأی دهندگان و حامیان حزبی و سیاسی اش، آخرین ضمانت های اجرایی توافقنامه سیاسی را نیز از میان برد و به این ترتیب، اکنون وضعیت اسفبار این توافقنامه به گونه ای است که سرور دانش هم آن را زیر سؤال می برد.
با این حساب، اکنون که آقای عبدالله نه راه پیشرفت به سمت ارگ قدرتی را داراست که از سوی اشرف غنی و تیم قومی اش، اشغال شده و نه توان بازگشت به آغوش ملتی را دارد که صادقانه از او حمایت کرد، او را برای رهبری افغانستان برگزید و همه رهبران و فرماندهان پرقدرت و صاحب نام سیاسی و جهادی نیز برای موفقیت او، از آخرین امکانات و توانمندی های خود مایه گذاشتند.
او ناگزیر است برای تضمین آینده سیاسی بحرانی و بی چشم اندازش، دست به دامن رسانه های همگانی و تریبون های تبلیغاتی شود؛ اما به زودی مشخص خواهد شد که این تلاش او هم بی فایده است؛ زیرا قدرت، بی رحم است و ضعفا و بی پشتوانه ها را به سرعت و سبعیت، از دامن خود می راند و تنهای شان می گذارد.
محمدرضا امینی- خبرگزاری جمهور