۰

استعفا یا برکناری؛ فریبی که اصل حادثه را به حاشیه برد

سه شنبه ۵ ثور ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۶
مزارشریف از ولایات استراتژیک و مهم افغانستان بوده و هست. با سقوط این شهر دولت نجیب هم نابود شد و با استقامت این شهر دولت مرکزی هم به پای خود می ایستد. بلخ پس از کابل پایتخت مسلم سیاسی و اقتصادی افغانستان است و سیاست های راهبردی بزرگی برای انهدام استواری آن نیز تا به حال به کار برده شده است.
استعفا یا برکناری؛ فریبی که اصل حادثه را به حاشیه برد



نمی توان گفت که حمله به قول اردوی ۲۰۹ شاهین یک اتفاق شگفت آور و دور از انتظار بود. چون این حمله بالاخره با همین شدت و اهمیت خود سال ها قرار بر رخ دادن بود؛ اما این هدف چندان سخت و غیر ممکن به نظر می رسید که انجام آن به یک برنامه ریزی دقیق و حمایتی بزرگ و بی شایبه نیازمند بود.
بسیار ساده لوحانه خواهد بود، اگر باور کنیم این حمله هم مانند حملات گذشته -- گروهی موهوم -- به نام طالبان، انجام یافته است. گروهی که نه مرکز مشخصی برای جبهه گیری دارد و یک مقری سیاسی برای برنامه ریزی های بزرگ و تروریستی در افغانستان. پس چه کسی، با چه هدفی، از چه راهی و با کدام امکانات موفق شده است وارد مهمترین پایگاه نظامی ارتش افغانستان شود؛ آن هم در ۲۰ کیلومتری قلب شهر مزار شریف که هیچ تحرک مشکوکی از نظر دور نمی ماند.
مزارشریف از ولایات استراتژیک و مهم افغانستان بوده و هست. با سقوط این شهر دولت نجیب هم نابود شد و با استقامت این شهر دولت مرکزی هم به پای خود می ایستد. بلخ پس از کابل پایتخت مسلم سیاسی و اقتصادی افغانستان است و سیاست های راهبردی بزرگی برای انهدام استواری آن نیز تا به حال به کار برده شده است.
گروهی به گفته طالبان "ده نفره" که لباس ویژه کماندوهای افغانستان را به تن داشتند و مجهز به اسلحه "ام۴" و "کلاشنیکف" و بمب های دستی بودند؛ ظهر جمعه ی اولین روز ماه ثور، وارد این پایگاه بزرگ نظامی شدند. با بهره گیری از یک آمبولانس به این بهانه که حامل چند زخمی هستند از دروازه اول و دوم گذشتند و در ورودی سوم که از آنها خواسته شد تا سلاح هایشان را تحویل دهند جنگ آغاز شد. این کل داستانی است که از چگونگی ورود ده نفر با یونیفورم کماندوی ارتش افغانستان نقل می شود و ریاست جمهوری هم آن را قبول کرده است.
اما اینکه این ده نفر چگونه موفق شدند تا عامل شهادت ۲۰۰ سرباز ارتش ملی شوند (برخی منابع در قول اردوی شاهین) و به قول طالبان ۵۰۰ نفر؛ ظاهرا قابل توضیح دادن نیست. سکوتی از جانب ریاست جمهوری و مسوولین مربوطه که در برابر چندین سوال اتخاذ می شود. این ده نفر چگونه توانسته اند بیشتر از چهار ساعت بجنگند و فرصت کافی برای قتل عام این همه آدم را داشته باشند. ترجیح می دهیم این بار هم صرفا در حد مطرح کردن یک سوال بی جواب، رشته سخن را قطع کنیم تا باشد روزی عامل اصلی تمام این حوادث شناسایی شوند. عاملینی که به احتمال زیاد – آنروز دیگر -- در بارگاه ابدی خود خفته اند.

چرا بلندمرتبه ترین مسوولین ارتش افغانستان خانه نشین شدند
این مساله سابقه نداشت که اتفاقی امنیتی در افغانستان رخ بدهد و مسوولین امنیتی با به عهده گرفتن کوتاهی مسلم خود، بپذیرند که ضعف نشان داده اند و داوطلبانه خود را از وظیفه سبکدوش کنند. این اتفاق که رییس ارتش و وزیردفاع کشور در یک اقدام مشترک کلید اتاق کارشان را تحویل دادند و به خانه رفتند؛ نه یک اتفاق کم نظیر که در تاریخ حکومت جدید افغانستان بی نظیر بود.
یقینا هیچ زمانی را به دست نخواهیم آورد که پای بغض فروخورده عبدالله حبیبی و قدم شاه شهیم نشسته و به درد دل هایشان از این اتفاق ناخواسته و تحمیلی گوش کنیم. آنها در جایی دیگر به وظیفه گماشته خواهند شد یا به نحویی تطمیع خواهند گشت. اما پشت این قصه چیست؟
اتفاق بلخ یک حادثه تکان دهنده بود. به اندازه ای که می توانست کابل را دچار تحول کند. این نقشه از صحنه سازی برای به ظاهر ورود ده نیروی وابسته به طالب گرفته، تا حمله نهایی و شهادت ۲۰۰ نفر -- یا بیشتر-- گرفته تا تبعات بعد از آن در سطح سیاسی کشور، همه ظرف یک فاصله زمانی نه چندان کوتاه همه برنامه ریزی شده بود. نظام تازه امریکا روی کار آمده است و هنوز به گفته خودشان استراتژی جدید این کشور در قبال افغانستان هم روشن نشده. قرار نیست اهرمی به نام طالبان در ذهن "ترامپ" یک نیروی بدوی و ایدیولوژیکی تصور شود. بازیگران پشت پرده جنگ افغانستان می خواهند بگویند که امریکای جدید با سیاست های تازه اش باید تصویر دقیقی از آنها داشته باشد.
چهره هایی چون حبیبی و شهیم قربانیانی بودند که دقیقا نمی دانستند چه اتفاقی در بلخ افتاده است که آنها مجبور شدند مستقیما از پنتاگون کوچک به خانه شان بروند. اما بدون تردید حالا دیگر می دانند قضیه از چه قرار است و انتظاری هم نمی رود که قادر به سخن گفتن باشند.
حادثه بلخ باید رخ می داد و برای جلوگیری از هرنوع هجمه سیاسی و مردمی – که البته سابقه تاثیرگذاری تاکنون از آن ندیده ایم – نامه های ارگ و کاخ سپیدار به مسوولین تحت حمایت شان رسید و از آنها خواسته شد که استعفا بدهند تا ان شاء الله در جایگاهی مناسب تر و اوضاعی مساعدتر، این لطف خاموش آنها جبران شود.
برکناری این دو چهره نه چندان شاخص سیاسی که تا پیش از این هم بیشتر تحت الحمایه افراد دیگر بودند و نه دارای یک پایگاه سیاسی مستقل و محکم، کار ساده ای بود. و به همین سادگی هم آب ها را از آسیاب انداخت. مردم خرسند شدند و سیاسیون هم نفس راحتی کشیدند که بالاخره یک تحول بزرگ در سطح رهبری نظام اتفاق افتاد و مهمترین چهره های نظامی حکومت برکنار شدند. نقشه ای کشیده شد و خوب هم جواب داد. قول اردوی شاهین و شهدای بی کفنش که آخرین نماز جمعه شان را خواندند و مظلومانه به رگبار بسته شدند؛ دیگر داستانی مختومه است و توجه همه به دستاوردهای کنونی معطوف شده. استعفای دو مقام ارشد امنیتی.
مردان ستبر سینه و جان بر کفی که می توانستند در سنگرهای جنگ، پوزه ی مزدوران بیگانه را به خاک بمالند و مالیده بودند و اندام خاینان ملی را در ارگ و دیگر قصرهای دولتی به لرزه در آورند؛ به سینه قبرستان فرستاده شدند و حتا تا روز سوم شهادتشان هم نگذاشتند که یادشان در اذهان باقی بماند.
بازی های سیاسی همیشه یکی از بزرگترین برنامه های پیچیده در افغانستان بوده که سالهاست در حال تجربه کردن آن هستیم. با همان تابوتی که به قبرستان می فرستیم؛ یادمان دادند که فراموش کنیم اصل اتفاق از چه قرار بوده است.
هیچ کس پاسخ نخواهد داد که در جمعه اول ثور سال ۱۳۹۶ چگونه ده نفر توانستند چهار ساعت مقاومت کنند و باعث شهادت دهها سرباز این وطن شوند. از کجا این همه مهمات آوردند و چگونه توانستند دو بخش مهم و پرتجمع را در آن ساعت کشف نموده و این همه تلفات را رقم بزنند. مهاجمان از بیرون آمدند یا در داخل بودند؟ حرف کدام منبع را باید باور کرد.
شاید از نظر غنی و عبدالله همه چیز تمام شده است؛ اما شک داریم که آه مادر سرباز بیست ساله ای که جوانش را در خاک گذاشته تا سالها بعد فراموش شود. آهی که یقین داریم روزی دامن همه تان را خواهد گرفت و آن روز خیلی دیر فرا نخواهد رسید.
الیاس کاتب – خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین