۰

ویژگی های دینِ انسانی

علی ظفر یوسفی
يکشنبه ۳۱ اسد ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۰۵
یکی از پرسش های مطرح این است که آیا می توان دین را انسانی ساخت یا انسان را دینی؟ به عبارت دیگر آیا می توان روی یک سلسله قواعد کلی که از طرف خدا برای بشر رسیده، دین را مطابق نیاز زمانه تبیین و تفسیر کرد؟...
ویژگی های دینِ انسانی

درآمد
در زمان حاضر، ذهن پرسشگر جوانان ما انواع سئوالات را متوجه دانشمندان دینی ساخته است؛ این پرسش ها حاکی از آن است که یک دغدغه ی دینی بین جوانان وجود دارد و کوشش می کنند بسیاری از مسایل را بدانند و خودشان را از مرحله ی تقلید به مرحله ی تحقیق برسانند...
یکی از پرسش های مطرح این است که آیا می توان دین را انسانی ساخت یا انسان را دینی؟ به عبارت دیگر آیا می توان روی یک سلسله قواعد کلی که از طرف خدا برای بشر رسیده، دین را مطابق نیاز زمانه تبیین و تفسیر کرد؟ با توجه به این که در دین امور ثابتی هم داریم و قابل تغییر نیست. یا این که شریعت از اول چارچوبی مشخصی برای دین وضع کرده است و هیچ گاهی قابل تغییر نیست چه زمانه بسوی تکامل در حرکت باشد یا ارتجاع؟
به نظر می رسد این پرسش برای افرادی که دغدغه دینی دارند، حیاتی است و باید این قضیه روشن گردد.
به عنوان پیش فرض این نوشتار باید گفت که دین باید انسانی باشد؛ اگر قرار باشد انسان را دینی بسازیم، در واقع مرگ دین را به تماشا نشسته ایم.

اول: دین انسانی، دین تسامح و تساهل است
تساهل و تسامح از ویژگی های دین انسانی است؛ از این دو مقوله یاد می گیریم که هرآن چه جبر و زور و اکراه است از دین برداشته شده، دیکتاتوری در عرصه تطبیق شریعت و تبلیغ آن، جایگاهی ندارد. در این باره مسئولیت اصلی متوجه فقیهان و مجتهدین عظام تقلید است که این موضوع را برای مردم برسانند... فقیه بزرگ شیعی، معروف به صاحب جواهر، ارباب فتاوى را نوعاً از احتياطهاى زياد و سختگيريها بر مردم برحذر‌ مى‌داشت، روزى كه شيخ اعظم انصارى را به عنوان مرجعيت تقليد اعلام كرد به او فرمود: «يا شيخ قلل من احتياطاتك فان الاسلام شريعة سمحا» از احتياطات خود بكاه زيرا اسلام شريعتى است آسان و داراى گذشت... ادوار فقه/۲۶۱.
پیامبر معظم اسلام ص نیز در این مورد فرموده است: يسّروا و لَا تعسِّروا و بشِّروا و لا تنفِّروا. یعنی برای مردم آسان بگیرید، بشارت دهید و نفرت پراکنی نکنید. [عوالي اللئالي ‌۱/۳۸۱.] و نیز پیامبر فرموده است: بُعثت بالحنيفيَة السّمحة... من برای تبلیغ یک دین آسانگیر، مبعوث شدم.
خداوند نیز در جاهای متعددی از قرآن کریم، موضوع تساهل را ذکر کرده است؛ ‌و ما جعل علیکم فی الدین من حرج... [الحج/۷۸] خدا برای شما در دین، امر دشواری قرار نداده است. «یریدالله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر... [البقره/۱۸۵] خداوند اراده کرده است تا بر شما آسان بگیرد و اراده ی دشواری و سختی ندارد...
آنچه در این مورد جای سئوال باقی می ماند، مسئله امر به معروف و نهی از منکر است که آن چه از قرآن و حدیث فهمیده می شود، امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد؛ با توجه به همان شرایط باید امر به معروف و نهی از منکر کرد. امر به معروف هیچ منافاتی با دین سمحه و سهله ندارد، چون نظر به شرایط آن، باید به تعبیر قرآن مطابق «جدال احسن» باید امر به معروف کرد و این مسایل در جایی است که شرایط فراهم باشد، مثلا حرف آمر به معروف و ناهی از منکر شنیده شود، جان و مالش در خطر نباشد و گرنه واجب نیست. جامعه ما بسیار در این مورد حساس هستند، خیال می کنند که برای هدایت کسی یا باید از هر وسیله ضرب و جرح کار گرفت که در سابق چنین چیزی معمول بود، خیال می کردند که امر به معروف و نهی از منکر یعنی که همه را باید با چوب و چماق وادار کرد که اعتقادات دینی را بجا آورند.

دوم: دین انسانی، اجباری نیست
نظر به آیات متعددی از قرآن، دین اکراه بردار نیست، نباید با اجبار کسی را واداشت که ایمان بیاورد یا اعمال دینی را انجام دهد، چون ایمان امر قلبی است، تا زمانی که خود شخص به خدا و آخرت و پیامبران ایمان نیاورد، امکان ندارد و معقول نیست که کسی را مجبور کنند تا عقیده به اسلام پیدا بکند، خداوند که خالق عقل است و از کارهایی که توهین به خرد و عقلانیت است، نهی کرده است؛ خداوند می فرماید «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی... بقره/۲۸۵» در پذیرفتن دین اجباری نیست در حال که راه هدایت از ضلالت، بیان شده است... در آیه دیگر می فرماید: «افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین... یونس/۹۹» آی پیامبر! آیا مردم را مجبور می سازی که ایمان بیاورند؟ استفهام انکاری است، یعنی این کار درست نیست و اجباری در آوردن ایمان نیست. در جای دیگر فرموده است «و ما انت علیهم بجبار... ق/۴۵» خطاب خداوند متوجه پیامبر است می گوید که نمی توانی بالای مردم جبار باشی، یعنی جبر و اکراه بالای مردم در نگاه عقیده و ایمان ممنوع است... و آیات متعدد دیگر هم وجود دارد که دلایت صریح بر این دارد که اکراه و اجبار برای قبولاندن اسلام و احکام شرعی، با روح دینداری در تضاد است. شاید نفی اجبار برای این باشد که اعتقادی که از روی اجبار باشد، برآیند مثبتی ندارد، جز اینکه عده ای را انگیزه دهد که ضد دین برخیزند دیگر هیچ حاصلی ندارد.
همانطور که مستندات آن در قرآن کریم ذکر شد، اختیار از ویژگی اصلی دین انسانی است، در دیانت که مربوط انسان است، جبر و اکراه منتفی است. فقط آنچه که در آن کاربرد دارد معرفت و دانایی است، هر شخصی که در حیطه ی دین انسانی در می آید، باید از روی اعتقاد قلبی و عشق و معرفت خدا باشد. عبادت، اطاعت و انجام تکالیف نیز بر همین مبنا استوار است...

سوم: مطابق نیاز زمانه در حرکت است
ما چه بخواهیم یا نخواهیم، زمان به طرف صنعت و تکنالوژی و پیشرفت در حرکت است، به هیچ وجه جلو پیشرفت و ترقی را نمی توان گرفت، واضح است که با عوض شدن زمان، بسیاری از مسایل پیچیده ای بوجود می آید که در زمان های قبلی وجود نداشته؛ حال یک مسلمان که در این عصر زندگی می کند، انبوهی از سئوالات در ذهن و اندیشه اش پیدا می شود؛ ما ادعا کردیم یکی از ویژگی های دین انسانی این است که با پیشرفت و ترقی همگام است و پرسش های زمانه را جواب می دهد؛ چگونه دین به این مسایل جدید جواب داده می تواند؟
شکی نیست که در دین اسلام احکام ثابتی داریم و احکام متغیری؛ امور ثابت مثل عبادات، بعضی از مسایل عقود و ایقاعات است که ملاک و مصالح اینها نیز ثابت و غیرقابل تغییر است، نماز و روزه همیشه برای انسان بالغ و عاقل فرض است چه زمان در حال پیشرفت باشد یا نباشد! احگام متغیری نیز داریم که باید زمانه آن را تفسیر و تبیین کند، مطابق مقتضیات زمان، تبیین گردد، هر آنچه که یک عصر به آن نیاز دارد، مطابق مصالح و مقتضیات زمان تبیین شود... در مسئله بسیار مهم حکومتداری اسلامی مثلا دین اسلام – جز مشروعیت - هیچ گاهی شکل و فرم حکومت اسلامی را تعیین نکرده است. شکی نیست که در جامعه ی اسلامی باید حکومت اسلامی باشد، خود پیامبر ص عملا حاکمیت اسلامی را به عهده داشت. در قرآن نیز آیات «ولایت» «حکم» «اطاعت» و... دلالت بر حکومت اسلامی دارد؛ ولی خدا و پیامبر تعیین نکرده است که باید حتما نحوه ی حکومتداری چنین باشد، حتی شکل حکومت اسلامی از زمان خلیفه ی اول تا زمان حضرت امام علی ع فرق کرده بود... و صدها مسایل دیگر که در اسلام از آن به عنوان امور متغیر یاد میگردد؛ فقیهان و مجتهدین ما این مسئولیت خطیر و عظیم تطبیق دین را با زمان، به عهده دارند.

چهارم: دین انسانی، دین گفتمانی است نه تکفیری
گفتمانی بودن دین اسلام به این معناست که دین اسلام، در تمام جوانب مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برنامه دارد، می تواند به راحتی با ادیان دیگر ایدئولوژهای دیگر به گفتگو بنشیند... تا وقتی گفتگو باشد و بحث و تحقیق، نوبت به تکفیر نمی رسد، دین تکفیری یعنی«کم آوردن» «از زور کار گرفتن» «کشتن و ترور کردن» چنانچه در صدر اسلام خوارج این کار ها را می کردند... دین تکفیری مفهوم دیگری نیز دارد که نشان می دهد «انسان برای دین خلق شده نه دین برای انسان» باید انسان را به زور تازیانه و سلاح، به چارچوب دین وارد کرد که این رویکرد با انسانیت در تضاد است.
سئوالی که مطرح می شود این است که جهاد در اسلام بر چه مبنایی استوار است؟ امروز تکفیری ها و افراطیون به بهانه ی جهاد، مردم را به وحشت انداخته اند... باید گفت که اگر به ماهیت جهاد تعمق صورت گیرد، در اسلام جهاد ماهیت دفاعی دارد نه ابتدایی؛ تمام غزوات پیامبر اسلام ماهیت دفاعی داشت؛ در دین اسلام، اصل بر صلح است نه جنگ... البته آیاتی در قرآن وجود دارد که به صورت عام برای مؤمنین دستور داده با مشرکین و کفار جهاد کنید و نیز آیاتی وجود دارد که در صورت حمله کفار، امر به جهاد داده، به نظر اکثریت مطلق اندیشمندان عصر حاضر، از جمله اسلام شناس معاصر، مرحوم استاد مطهری، این است آیات مطلق و عام توسط آیات مقید، تخصیص و تقیید شده است؛ بنابراین بازهم برمی گردیم به همان مدعای اول ما که دین اسلام دین انسانی است، جبر و زور و اکراه را در آن راهی نیست، دین سمحه و سهله است و می تواند به پرسش های متراکم عصر، جواب دهد و دینی است که با گفتمان در حرکت است، تکفیر و تفسیق در آن راهی ندارد.
علی ظفر یوسفی- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین