پیشسخناینکه عید چه جلوهیی در نگاه شاعران داشته است، پراهمیت است. نگاه شاعران به عید، ارزش تاریخی دارد و از سویی، دخالتِ جهانبینیِ آنها را در نوع نگرش آنان به عید نمودار میسازد. نگاهها به عید در ادبیات فارسی یکسان نیست. شاعران از زاویههای گونهگونی به عید، بهویژه عید رمضان، نگریستهاند. نگاهها به عید به لحاظ معنایی با نوع جهانبینی شاعران، و بهلحاظ پرداختِ شاعرانه با سبک و قریحهی شاعران پیوند دارد. این امر، نگاه یکدست و همسان به عید را با دشواری روبرو ساخته است. نگاهها به عید متفاوت، و گاه متقابلاند. در این نبشته، نگرش شماری از بزرگان ادبیات فارسی –هر چند بهگونهی بسیاری مختصر- بازتاب یافته است که علیرغم ایجاز و اختصار ميتواند روزنهی تازهیی فراروی خوانندهگان بگذارد.
عید در چشم شاعراندر آغاز از چشمانداز صایب به عید مینگریم. از نظرگاه صایب تبریزی، عید آبستنِ تراژیدیِ بزرگی است. صایب که به عیش و غم چونان دو رویهی زندهگی مینگرد، عید را به عنوان نماد خرسندی مقدمهيی برای زایش ماتم و اندوه میبیند. صایب ظاهراً در رنج بودن را وضعِ پایدار بشر میخواند، و عیش و عشرت را حالتِ مؤقتی او میانگارد. صایب از تمثیل سرخ کردن موی با خینه بهره میجوید.
هر شبِ عیدش به صبح ماتمی آبستن است
عیش روپوشِ جهان موی خضاب آلوده است
با اینهمه، نگاه صایب به رمضان همدلانه است:
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یکمرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سیپارهی این ماه مبارک
از دست به یکباره چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظِ این گله بُد از گرگ
فریاد که زود از سرِ این گله شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان صفِ طاعت
شیرازهی جمعیّتِ بیداردلان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش در عالم
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برداشت ز دوش همهکس بارِ گنه را
چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت
از رفتنِ یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صایب ز وداع رمضان رفت
صایب لبِ نانی را که ترشده به خون را در دیدهی اربابِ قناعت -همچون ماه عید- مبارک و شادیآور میخواند
در دیدهی ارباب قناعت مه عید است
صایب لب نانی که بهخون تر شده باشد
صایب ظاهراَ ماه عید را به قدّ خمیدهی پیری تشبیه میکند که نشاط عید، خم را از دوش ماه برنمیدارد.
ندارد حاصلی سامان عشرت در کهنسالی
که نتواند نشاط عید برد از ماه نو، خم را
صایب
ماه در نگاه صایب جاذبهی بسیاری دارد. از پنجرهی دیدِ او، ماه نو که مژدهآور فردای عید است، ناخنهي چشم چرخ گشته است. سپس نتیجهیی که میگیرد اینست که، جهان آسایشگاه آدمی نیست.
شد ماه عید ناخنه چشم آسمان
صایب مکن توقع آسایش از جهان
ابوالمعانی اما، به رویهی دیگر عید مینگرد. عید در چشم بیدل اتفاقیست که در بیرونِ آدمی روی میدهد و نسبتِ آن با درون آدمی اندک است. عید حقیقی خرسندیِ درونیست که وابستهگییی به رسم و روشهای اجتماعی ندارد. بیدل بر وابستهگیِ حالتهای درونی به مناسبتهای بیرونی انگشت مینهد و ظاهراً زبان او بارِ شکایتآلودی دارد.
عیش و غم تو تابعِ رسم است ورنه چیست
در عید خنده و به محرّم گریستن
چنین نگاهی در شاعران سبک هندی گه گاه به چشم میخورد. صایب میگوید:
دل سودازده را وصل نیاورد بهم
چکند عید به آن کس که محرم با اوست
عید با همه مظاهر و نمادهای بیرونیاش، تنها برای بهرفاهرسیدهگان مایهی خوشحالیست، در حالیکه رهآوردی جز سوختن ندارد.
نیست غیر از سوختن عید مذلتپیشهگان
خار را در وصل آتش پیرهن گلناری است
بیدل بزرگ در غزلی عید را مشبهبه قرار میدهد و مژدهی دیدار مطلوبش را مشبه؛ سپس بشارت دیدنِ او را چون عید مبارک میخواند.
ای مژدهی دیدار تو چون عید مبارک
خورشید به چشمی که ترا دید، مبارک
بر بام، هلالابروی من قبلهنما شد
کز هر طرف آمد خبرِ عیدمبارک
لاهیجی که از پیروان سبک عراقیست، عید را به فال نیک میگیرد و نشانهي ظفرمندی و فتح روزه میخواند.
صبح نشاط دم زد، فیض سحر مبارک
عیش صبوح مستان بر یکدگر مبارک
عید گشادِ ابرو، بربست رختِ روزه
این را حضر خجسته، آن را سفر مبارک
تیغ هلال شوال، باز از افق عَلَم شد
ماه صیام بشکست، فتح و ظفر مبارک
وقت سحر مؤذن، آواز عیش برداشت
بر گوش روزهداران، این خوشخبر مبارک
از شاعران معاصر قیصر امینپور عید را خانهتکانیِ دل میخواند و چشمانتظار مهمانیست که یکماه به مهمانیِ او بوده است.
عید است و دلم خانهی ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
یکماه تمام میهمانت بودیم
یکروز به مهمانیِ این خانه بیا
در دیدِ حافظ که مشرب رندانه دارد، عید برچیده شدنِ قید و بندهاییست که رمضان با خود آورده بود. اکنون که فرصت عیش مساعد است، باید رندانه از آن بهره جست.
روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه بجوش آمد و میباید خواست
و یا:
بیا که تُرک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دورِ قدح اشارت کرد
فرخی سیستانی عید را در برابر رمضان قرار میدهد و از ستایش آن به نکوهش رمضان نقب میزند.
روزه از خیمهی ما دوش همیشد به شتاب
چه توان کرد اگر روزه ز ما روی بتافت
نتوان گفت مراورا که زما روی متاب
چه شود گر برود گو برو و نیک خرام
رفتن او برهاند همهگان را ز عذاب
مولوی که سمبول مجسّم عرفان اسلامی در ادبیات فارسی شمرده میشود، عید را موسم شکرگزاری میداند. از دید او، عید روزیست که خداوند برای آدمیان رحمتش را فرود میآرد و
سقانا ربنا کأسا دهاقا
فشکراَ ثم شکراَ ثم شکراَ
تعالوا إن هذا یوم عید
تجلی فیه ما ترجون جهراَ
از دید مولوی، عید فرصت شادزیستن است؛ لذا باید از آن با دُهل به تجلیل برآمد.
عید آمد و عید آمد، وان بختِ سعید آمد
برگیر و دُهل میزن کآن ماه پدید آمد
عید آمد رهجویان، رقصان و غزلگویان
کان قیصر مهرویان، زان «قصر مشید» آمد
و یا:
بیا کامروز ما را روز عید است
ازین پس عیش و عشرت بر مزید است
هرآن نقدی کزینجا نیست قلب است
مییی کز جام جان نبود پلید است
زهی مجلس که ساقی بخت باشد
حریفانش جنید و بایزید است
مولوی که سکوی بلند عرفان عاشقانه است، عید را انحصاراً به همکیشان خویش مبارک میخواند.
عید بر عاشقان مبارکباد
عاشقان عیدتان مبارکباد
بر تو ای ماه آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارکباد
مولوی در غزل دیگری از عید به عنوان کلید و گشایش یاد میکند.
آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و وان کلید با ماست
کردیم ز روزه جان و دل پاک
هرچند تنِ پلید با ماست
خاقانی که از او با پسوند حکیم یاد کردهاند، جز دو عید فطر و اضحی عید دیگری نمیشناسد.
گفتم کدام عید؟ نه اضحی بود نه فطر
بیرون ازین دو عید، چه عید است دیگرش
اقبال که دغدغهی احیاگری دارد و کولهبار سنگینِ بیدارگری را بر دوش میکشد، صبح عیدِ عرشیان را لحظهی بیداری یک ملت تعریف میکند.
عرشیان را صبح عید آن ساعتی
که شود بیدار چشم ملتی
در این میان، برخی شاعران نگاه ظریفانهیی به عید انداختهاند.
بر سر بام بیا گوشهی ابرو بنما
روزهداران جهان منتظرِ ماه نو اند
و یا:
هلا عید میبینی و من پیوسته ابرویت
مبارکباد بر تو عید و بر من دیدنِ رویت
آنچه گفته آمدیم نشان میدهد که شاعران از دریچههای گوناگونی به مسألهی عید نگریستهاند. با اینهمه، عید که از سنتهای دینی-اجتماعی دانسته میشود، جایگاه ویژهیی در اندیشهی شاعران فارسی داشته است. با این وجود، حضور عید در شاعران معاصر بسیار کمرنگ است و شکوه و عظمتِ چندانی ندارد.
عبدالبشیرفکرت بخشی- خبرگزاری جمهور