۰
خودروی ALL -۵۷۰

هدفی ساکن برای مرگی شتابان (بخش پایانی)

شنبه ۲۲ جوزا ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۰۰
شاهد عینی اظهار می دارد که در لحظۀ رسیدن به موتر مشتعل، تلاش کرده تا با چنگ انداختن به پیراهن یکی از دو سرنشین را از خودرو خارج سازد. اما پیراهن در دستش پاره می شود و از قضا، همان تکۀ پاره شده، دو جیب داشته که در یکی چند اسکناس نیم سوخته و در دیگری، یک پاسپورت و یک کارت شناسایی ملی می یابد!
هدفی ساکن برای مرگی شتابان (بخش پایانی)



ابهام در کم و کیف این حملۀ هوایی، به ایستایی خودرو (موتر) یا ناهماهنگی میان آثار راکت ها روی زمین و صدای انفجارها محدود نمی شود. بلکه تحلیل عوارض ناشی از انفجارها روی بدنۀ خودرو نیز پرسش های دیگری مطرح می کند.
در تصاویر خودرو منهدم شده، دو کانون انفجار و تخریب، یکی در کابین (میانۀ خودرو) و دیگری در محفظۀ انجین (جلوی خودرو) مشهود هستند.
سقف فولادی خودرو با قطر ۲ میلی متر، برای یک راکت ضد زره هلفایر که با سرعت ۴۵۰ متر بر ثانیه به هدف می کوبد، سدّ بسیار سستی محسوب می شود. پس تخریب کامل دو درب سمت چپ، سقف و کف کابین بر اثر اصابت راکت، قابل توجیه است. اما از آنجا که دیوارۀ حائل میان کابین و محفظۀ انجین، برجای خود مانده و تنها تغییر شکل یافته، می توان نتیجه گرفت که تخریب گسترده و عمیق محفظۀ انجین، دنبالۀ انفجار کابین نبوده است. از طرفی دیگر، کاپوت (درب محفظۀ انجین) به نسبت شدت انفجار به طرز عجیبی سالم مانده و جز اندکی خمش کلّی و چند سوراخ کوچک حاصل از عبور ترکش، آسیب قابل توجهی ندیده است. در حالیکه اگر یک موشک هلفایر از ارتفاع به جلوی خودرو برخورد می کرد، می بایست سوراخی به قطر بیش از ۱۸ سانتی متر (بدون احتساب باله های راکت) روی کاپوت بر جای می گذاشت. همچنین نظر به اینکه جهت خمش ایجاد شده روی کاپوت، از داخل به خارج است، فرضیۀ تخریب جلوی خودرو بر اثر اصابت یک راکت به اطراف (انفجار جانبی) مردود است. به عبارتی دیگر، انفجار و تخریب جلوی خودرو، ماهیتی مستقل از انفجار کابین دارد و این الگوی "انفجار از زیر"، بیشتر به عوارض انفجار یک بمب در محفظۀ انجین یا یک ماین در زیر خودرو بیشتر شبیه است تا اصابت یک شیئ انفجاری از خارج!

کشف مدارک؛ به همین سادگی!
محمد افضل –نام مستعار نخستین شاهد عینی گزارش گندهارا- اظهار می دارد که در لحظۀ رسیدن به خودرو مشتعل، تلاش کرده تا با چنگ انداختن به کمیز (یا کمیس، پیراهن بلند محلی) یکی از دو سرنشین را از خودرو خارج سازد. اما پیراهن در دستش پاره می شود و از قضا، همان تکۀ پاره شده از لباس، دو جیب داشته که در یکی چند اسکناس نیم سوخته و در دیگری، یک پاسپورت و یک کارت شناسایی ملی می یابد! او در ادامه می گوید که در چند دقیقۀ نخست پس از رویداد، یک پلیس محلی و فردی دیگر به او می پیوندند... و اسناد و اسکناس های بدست آمده نیز به مسئولان محلی که یک ساعت بعد از حادثه به محل می رسند، تحویل داده می شوند.
اگرچه کیا بلوچ، نویسندۀ گزارش گندهارا، نگاشته است که امکان تأیید مستقل ادعای افضل مبنی بر انتساب مدارک به یکی از سرنشینان وجود ندارد، اما در عین حال می نویسد که شاهد دومی هم هست که روایت افضل از چگونگی کشف مدارک در لباس نیمه سوخته را تأیید می کند!
دومین شاهد عینی گزارش گندهارا، بادینی است، یک خبرنگار محلی و نمایندۀ چند رسانه در شهر نوشکی ایالت بلوچستان. بادینی خود می گوید که تقریباً دو ساعت پس از حمله به محل رویداد رسیده، پس چگونه می تواند ادعای محمد افضل را که در دقایق نخست و به تنهایی، جیب های حاوی مدارک را بطور اتفاقی از لباس ملا اختر منصور جدا کرده تأیید کند؟!
دو سطر پایانی گزارش گندهارا، انگیزه و نیت تنظیم چنین گزارشی را آشکار می سازد:
"بیشتر روایت ها از چگونگی پیدا شدن مدارک، بر یافتن آنها در نزدیکی خودرو تأکید دارند. اما افضل و بادینی، نخستین روایات شاهدان عینی را ارائه می کنند."

آنان، شیشه را در بغل سنگ نگه داشته اند
موشک هلفایر که نامش با بالگردهای آپاچی و در سال های اخیر، با پهپادهای ریپر گره خورده است، از نوع موشک های فوق انفجاری ضد زره است که اساساً برای هدف قرار دادن تانک طراحی شده است. یک نگاه گذرا به تصاویر لاشۀ خودروی حامل ملا منصور، برای درک توان بالای تخریبی این سلاح مهلک، کافیست. در یک چنین رخداد انفجاری که از کابین خودرو، تنها دو درب سمت راست برجای مانده اند، انتظار می رود که پیکر دو سرنشین، به مراتب از اجزای فلزی خودرو، متلاشی تر و پراکنده تر شده باشند. اما تصاویر موجود به روشنی نشان می دهند که اگرچه دو جسد به شدت سوخته اند، اما پیکرها یکپارچه مانده اند، اندام ها و سر، به تنه متصل هستند و اجزای بدن در جای خود قرار دارند. گویی این دو تن، بر اثر یک حریق معمولی جان داده اند و هیچ انفجاری در کار نبوده است. مگرآنکه راکت های نیمه هوشمند هلفایر، در این مورد خاص،کاملاً هوشمندانه عمل کرده و نابودساختن خودروی پولادین را بر متلاشی کردن پیکر سرنشینان آن ترجیح داده باشند!
***
بادینی، همان خبرنگار محلی و دومین شاهد عینی در گزارش گندهارا، در شامگاه آن روز و در مقر مقامات محلی، از مدارک و اشیای بازمانده از یکی از سرنشینان تصاویری ثبت می کند و سپس با اجازۀ مقامات، منتشر می سازد. او می گوید که عکسبرداری و انتشار تصاویر را با هدف کمک به شناسایی جسد از سوی خانوادۀ قربانی انجام داده است. چراکه خبر هدف قرارگرفتن خودروی حامل ملا اختر در آن زمان هنوز منتشر نشده بوده و بادینی از هویت قربانی آگاهی نداشته است. اما مشخص نیست در شرایطی که اصل اسناد (پاسپورت و کارت شناسایی ملی)، در اختیار مقامات دولت ایالتی بوده اند، عکسبرداری از اسناد با هدف یادشده چه توجیهی داشته است؟ آیا این در پاکستان یک روند معمول و طبیعی است که مقامات اداری و امنیتی، با نزدیکان قربانیانی که مدارک هویتی شان را در اختیار دارند، از طریق رسانه ها تماس می گیرند؟!
***
یک مقام اروپایی در گفتگو با نیویورک تایمز مدعی شد که ملا منصور به قصد درمان به ایران سفر کرده بوده است. این ادعای سفر درمانی رهبر طالبان بارها و بارها در رسانه های مختلف بازنشر شد. از سویی دیگر یکی از تصاویری که بادینی ثبت کرده و در پایگاه های خبری گندهارا و رادیو فردا منتشر شد، عکسی است از یک کیف آسیب دیده و سوخته مملو از بطری هایی که حاوی مواد شیمیایی ناشناخته یا دارو عنوان شده اند. بسیاری از رسانه ها و کاربران شبکه های اجتماعی، با تلفیق نظر مقام اروپایی و عکس مذکور، چنین نتیجه گرفتند که بطری ها احتمالاً حاوی داروهایی بوده اند که پزشکان در ایران برای ملا اختر تجویز کرده بودند. ادعایی که از چند جهت قابل نقد است:

اولاً: نوع بطری های موجود در کیف -که به بطری های ۳۰ میلی لیتری قدیمی شباهت دارند- در حال حاضر در نظام دارویی ایران مورد استفاده قرار نمی گیرند. بطری های شیشه ای با این شکل و فرم، از دیرباز در شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق برای بسته بندی دارو یا محلول های شیمیایی کاربرد داشته اند.

ثانیاً: آیا دارویی وجود دارد که خارج از دسترس رهبر گروه طالبان باشد، تا جایی که ملا منصور را وادار سازد که یک کیف فلزی مملو از بطری های سربستۀ حامل مایع را هزاران کیلومتر و از یک کشور به کشوری دیگر با خود حمل کند. بویژه این که دارو، از جمله اقلامی است که حساسیت مأموران بازرسی مرزی و پرسنل گمرکی را به شدت برمی انگیزد. چقدر پذیرفتنی است که رهبر طالبان تصمیم بگیرد تا با پاسپورتی جعلی و هویتی مجعول، از گذرگاه مرزی میرجاوه-تفتان وارد پاکستان شود و همزمان با به همراه داشتن محموله ای چنین تحریک آمیز، بر ریسک جلب توجه کارکنان گمرک و مأموران امنیتی ایرانی و سپس پاکستانی بیفزاید؟!

ثالثاً: حفرۀ روی درب کیف حاکی از این است که ترکشی به قطر دست کم ۸ سانتی متر، از سمت بیرون به درب کیف برخورد کرده و بخشی از جدار فلزی آن را به سمت داخل دریده است. پرسش این است که محتویات کیف شامل دست کم ۲۵ بطری و شیئی شبیه به یک گوشی موبایل نوکیا سری ۱۶، چگونه در پی انفجاری چنین شدید، سالم مانده اند؟

کلام آخر
تلاش برای پاسخگویی به این پرسش که آیا ملا اختر محمد منصور، بخشی از آخرین بهار عمرش را در ایران یا از طریق ایران در کشوری دیگر گذرانده یا خیر، در دستور کار قلم نگارنده قرار نداشت. بلکه هدف از نگارش این مجموعه، ارزیابی یک "روایت غالب" از رویدادی بود که شاید برای دستیابی به"روایتی رسمی" از آن، سال ها در انتظار بمانیم.زیرا غبار برخاسته از این رخداد، چنان فضای پیرامون را تار کرده که رخ نمودن "حقیقت" در آینده ای نزدیک، بعید به نظر می رسد.
محمدنادر اخباری- روزنامه نگار و پژوهشگر
خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین