۰

داستان مخالفان والی بلخ و داستان مار در آستین

دکترمحمدصالح مصلح
شنبه ۱۵ جوزا ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۴۶
والی بلخ به شدت مخالفِ تفکرِ طالبانیزم است، درحالی که این تفکر با تمام توان از جانبِ حلقاتی در داخل حکومت و مجموعه‌هایِ فرهنگی و علمی درخارج از دولت، ترویج داده می شود، سدِ محکمی در شمال ایجاد شده است که حتی فعالیت‌هایِ مرکزِ کشور را نیز رصد می کند و شعاعِ خود را گسترش می دهد.
داستان مخالفان والی بلخ و داستان مار در آستین

...
چرا تلاش صورت می گیرد تا والی بلخ به نحوی از انحاء، حذف شود؟
پاسخ به این سئوال وابسته به عوامل متعددی است که باید مورد ارزیابی و تحلیل قرار گیرد.

۱- والی بلخ تنها وارثی است که از دوران جهاد و مقاومت باقی مانده است، کسی که برعلیه قشون سرخ جنگید و به نبرد طالبان رفت، او درشرایط کنونی یکی از برجسته ترین شخصیت‌هایی است که نظرش در قضیه افغانستان برای جهان مهم است، شهرت و پیشکسوتی او موجب شده است تا نوکیسه‌های به قدرت رسیده، احساس خطر و نا امنی کنند.
والی بلخ به شدت مخالفِ تفکرِ طالبانیزم است، درحالی که این تفکر با تمام توان از جانبِ حلقاتی در داخل حکومت و مجموعه‌هایِ فرهنگی و علمی درخارج از دولت، ترویج داده می شود، سدِ محکمی در شمال ایجاد شده است که حتی فعالیت‌هایِ مرکزِ کشور را نیز رصد می کند و شعاعِ خود را گسترش می دهد.

۲- او تاکنون زیرِ بارِ سیاستِ قومی نرفته و از قومیت و تبار، حمایت نکرده است. کسی که حتی شیرازه‌های خانوادگی خود را برقومیت استوار نساخته است، بعید به نظر می رسد که بر سیاستِ تک‌قومی و حذف دیگران، تاکید کند. استاد عطامحمد نور، در مدتِ نزدیک به پانزده سالی که والی این ولایت شده است، هیچگاهی از جانبِ شهروندان، متهم به قومگرایی و حتی حزبگرایی نشده است؛ بقای او در این سمت و رفتارِ او فارغ از قومیت و نژاد و زبان، باعث شده است تا محبوبیت او فراتر از لباسِ قومی سایه افگند و ترک و تاجیک و هزاره و اوزبیک یکسان به او نگاه کنند و این محبوبیت، بزرگترین مانع برای هرگونه تصمیمِ حکومت مرکزی شده است.

۳- والی بلخ مجاهد و از مقاومت‌گرانی است که جهاد را از طریقِ عمل خویش به تصویر کشیده است، در هنگامِ اشغال جنگید و در زمانِ سازندگی در قامتِ شهروندِ مدنی کارکرد و به سازندگی و ترقی خوشبین است، او در این مدت توانست بهتر از تکنوکرات‌ها کار کند و زمینه را برای سرمایه گذاری در بلخ فراهم بسازد، موجودیت او برای رقبای سیاسی اش، سنگین و ننگین است، با ادعاهای چند برابر، هنوز نتوانسته اند، به امنیتِ زیردستان شان بپردازند، درحالی که بلخ، نه تنها در کمال امنیت قرار دارد، بلکه شهری است آرمیده در امید و پیشرفت.

۴- استاد عطامحمد نور، بازیگری است مقتدر و سیاستمداری است عیار و درخشان؛ در هر دوره ای، او توانسته است، به عنوانِ وزنه‌ی قدرتِ سیاسی شناخته شود، حمایتِ او از هرکاندیدایِ ریاست جمهوری، موجبِ امتیازِ آن شخص بوده است، در دوره «کرزی» و انتخاباتِ اخیر ریاست جمهوری نشان داد که تا چه میزان، می تواند پایه‌های حکومت مرکزی را بلرزاند و درتصمیم گیری کلانِ کشور، نقش بازی کند و تاثیرگذار باشد.

۵- رهبری که از قامتِ یک قومندان به سیمایِ تکنوکرات، ظهور کرد؛ تجربه‌ی پانزده سال اخیر نشان داده است که تکنوکراتهایِ تحصیلکرده درغرب، جزءِ جامعه‌ی فساد پیشه‌گانی شناخته شده اند که افغانستان را در سطح جهانی به یکی از مفسدترین کشورهای جهان تبدیل کرده اند، به همین ترتیب، از مجاهدین نیز کسانی بوده اند که به جهاد و مقاومت، پشتِ پا زده و درصفِ مفسدین جای گرفته اند، اما از این میان افرادِ اندکی بوده اند که در عین تکنوکرات بودن، آلوده به فساد اداری نشده اند و یا در عین بی تجربگی در قامتِ تحصیلکرده ظهور کرده اند، مسلما استاد عطامحمد نور از جمله رهبرانی است که در عین جهاد و مقاومت، توانسته است خدماتی را ارائه کند که از یک تحصیلکرده‌ی غرب دیده توقع می رفت و چنین چیزی برای ارگ نشینان، شرم آور و ملالت انگیز است، تحملِ چنین شخصیتی دشوار و حمایتش ناممکن است.

۶- با کمال احترامی که نسبت به رقبای سیاسی والی بلخ دارم، اما مردمِ بلخ تجربه‌های تلخِ گذشته را هنوز فراموش نکرده اند، گزینه‌ای بهتر از والی بلخ وجود ندارد تا حذفِ والی، عواقبِ مدنی را درپی نداشته باشد، والی بلخ تنها گزینه و بهترین گزینه ایست که بلخ تاکنون به خود دیده وشاهدِ آن بوده است، از همین جهت، رقبای سیاسی والی بلخ از سرِ شرمندگی و ناتوانی، می کوشند تا الگویِ برتر را از سراهِ خویش بردارند و به نوعی، اظهارِ مردانگی کنند.

۷- مزار شریف در شمالِ کشور شهر بندری است، از یکسو فاریاب و جوزجان و سرپل را تمویل می کنند و از سوی دیگر، مراجعاتِ سمنگان و تخار و کندز و بدخشان را پاسخ می گوید، شخصی چون والی بلخ دراین مقام، بزرگترین تهدیدی است برای تفکر طالبانیزم و رهبرانِ قومیتی ای که نتوانسته اند تاکنون به قومیت خویش خدمت کنند، از سراه برداشتنِ والی بلخ را بزرگترین دستاورد خویش می دانند تا از آخور قومیت بار دیگر بخورند و به دامنِ شخصی و خانوادگی، ثروت اندوزی کنند.

۸- امنیت در بلخ موجب امنیت در هشت ولایتِ شمالی است، نقش ولایت بلخ در شمال به مثابه پایتخت برای یک کشور است، از دوسال بدینسو، افرادِ‌ معلوم الحالی در ارگ کوشیده اند تا شمال را ناامن بسازند، موجودیتِ استاد عطامحمد نور، موجب شده است تا سنگ بدهن بخورند و شمال در امن و آسایش بماند، برداشتنِ‌ چنین سدی، موجب می شود تا به راحتی اهداف خویش را پیاده کنند و شمال را تبدیل به «ولسوالی سنگینِ» دیگری بسازند.

۹- استاد عطامحمدِ نور از تبارِ تاجیکان است، او میراثدارِ عیارانِ تاریخی این آب و خاک است، عیارانی همچون ابومسلمِ خراسانی و امیرحبیب الله کلکانی و احمدشاه مسعود است، کسانی که در تاریخ ثابت کرده اند، زیرِ بارِ زور و قلدری نمی روند، مردانه ایستاده اند و عیارانه از حقوقِ ملتِ خویش دفاع کرده اند، او طی پانزده سال اخیر نشانداده است که حقوقِ ملتِ خودرا با هیچ چیزی معامله نمی کند و بر ستورِ اجدادِ خویش سوار است، نه زیر بارِ تذکره‌ی الکترونیکیِ بی هویت رفته است و نه سر بر آستانِ مزدورانی گذاشته است که سالها پشتِ دیوارِ همسایگان و قدرتهای بیگانه پناه برده بودند و درشرایطِ کنونی با غیرتِ بی غیرتی، دم از رشادت و مردانگی می زنند، والی بلخ در هر زمانی مشتِ خیانتکاران را باز کرده است و کوشیده است «تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد».
کوشیدند تا بلخ را نا امن بسازند، به فرزندانش در سارنوالی حمله کردند و مشت شان باز شد و سنگ به دهانشان خوردند، کوشیدند تا میانِ قومیت‌های ساکن در این خاک نزاع بیاندازند و عکسهایِ رهبرانِ قومی را پاره کردند، اما بازهم سنگ به دهن خوردند و ذلیل شدند، حالا می کوشند تا زیرِ پرچمِ عدالتخواهی به نفاق وشقاق بپردازند و امنیتِ مردم را به مخاطره مواجه کنند، این بار هم به یاری خدا، ذلیل خواهند شد.

نقدهای وارده
برخی از نقدهایی نیز بر اداراتِ ولایت بلخ وارد است که موجب شده است تا دشمنان با استفاده از آن، دست به توطئه بزنند.

۱- حزبِ جمعیت اسلامی به صورت کل و والی بلخ به گونه مشخص، فاقد استراتیژی ای هستند که فقدانِ همین حلقه مفقوده، نوعی سردرگمی درمیانِ طرفدارانش ایجاد کرده است.

۲- توسعه و انکشافِ شهر مزار شریف در برخی موارد، دارای کاستی‌های ناخواسته ایست که مخالفان از آن به عنوانِ نمونه‌های عینی بهره می گیرند، کسانی در داخلِ ولایت، همچون ماری در آستین شده اند، لازم است تا سرِ چنان مارهایی به سنگ کوبیده شود و دست و زبانِ ایشان بسته شود.

۳- حلقه ای که در اطراف والی صاحب قرار دارند، متاسفانه رقبای سیاسی خویش را سبک و ناچیز تلقی می کنند، هرچند چنین تلقی ای درست است، اما این را فراموش کرده اند که رقبای سیاسی والی بلخ پیوسته مورد استفاده دیگران قرار گرفته است و این بار نیز ازجای دیگری دستورِ سرپیچی و مظلوم نمائی صادر شده است.

۴- بجای طرحِ تئوری و استراتیژی به باج دادن می پردازند، معامله گرانی از قومیت‌های دیگر وجود دارند که با استفاده از فرصت، با والی بلخ نیز معامله می کنند، کسانی که نه جایگاه اجتماعی دارند و نه پشتوانه قومی، بلکه تاجرانی هستند که بخاطرِ منافع شخصی خودشان با هرکسی معامله می کنند، این مساله موجب شده است تا تاجران قومی، مقطعی و فرصت طلبانه معامله کنند، تا دیروز با والی بلخ معامله می کردند و امروزه با مخالفانش وارد معامله می شوند، بهتر بود و لازم است تا والی بلخ بجای معامله با تاجرانِ قومی، واردگفتگوی مستقیم با ملت شود، کسانی که سالیانِ درازی است، مورد ستم و بی مهری قرار گرفته اند و درپرده‌ی قومیت نفسگیرشده اند و کسی به دادشان نرسیده است، با آنها گفتگو کند وصدایِ ایشان را بشنود و به سراغ ایشان برود.

۵- متاسفانه ولایت بلخ مانند سائرِ ولایات، فاقدِ نخبگان شده است، توقع می رود و چنین هم باید باشد که ولایت بلخ از جانبِ متخصصان و اندیشمندانی مدیریت شود که والی بلخ در راس آنها قرار داشته باشد، اما بدبختانه کسانی دراطراف والی بلخ حلقه زده اند که دستیافتن به اورا مانند پُلِ صراط سخت و دشوار ساخته اند و موانعِ رساندنِ صدای مردم به والی بسیار زیاد شده است، برخی از اطرافیان والی بلخ فکر می کنند که نزدیک شدنِ دیگران صدمه به منافع ایشان می زند، می کوشند تا صداهای بیرون را در بیرون نگهدارند و والی بلخ را از پشت دیوارهای بلند وشیشه‌ی سیاه بیرون نیاورند، و هر دقیقه به نام انتحاری و انفجار از خانه و دفتر قفسی درست کنند که خود میخواهند، این مساله موجب شده است تا برخی از خوشبینان، مایوس شوند و جایِ پایِ طرفداران را دشمنان پر کند.

۶- فسادِ بسیار پیچیده و گسترده ای در برخی اداراتِ بلخ وجود دارد، داد و فغان مردم از ارائه خدمات صحی، شاروالی، برق، ترانسپورت، بانک، محیط زیست و معارف برآمده است، اما حلقه‌ی نزدیک و مستحکمی که در اطراف والی صاحب وجود دارد، مانع این شده است تا صدای مردم به گوش ایشان برسد و یا جناب والی صاحب نتوانند نظارت کافی از رفتارِ زیردستان خویش داشته باشند.

راهکارها
راهکارهای کوتاه مدت
۱- استفاده حد اعظمی از نفوذِ اجتماعی و مردمی برای افشاسازی جنایاتِ کسانی که امروزه زیر نام عدالت و عدالتخواهی، به تخریب و مغشوش ساختنِ افکار عمومی می پردازند، درحالی که چه در زمانِ ما و چه در گذشته از کارنامه خوبی برخوردار نبوده اند.

۲- تجدید نظر درقبال برخی از حواریون و نزدیکانی که در اداراتِ دولتی بلخ مسئولیت دارند ولی افکار در آزمون خدمت نه تنها ناکام بوده اند، بلکه خیانت‌های بزرگی را نیز مرتکب شده اند، چنین افرادی نباید مورد حمایت جناب والی صاحب قرار بگیرند و افسارگسیختگی ایشان زمینه را برای دشمنانِ والی بلخ فراهم بسازد.

۳- تردیدی ندارم که حکومتِ مرکزی از بازیِ گربه و موش استفاده می کند، با آن که والی بلخ ناچار است تا به دفاع از امنیت و عزت مردم این شهر اقدامات لازم را روی دست بگیرد، اما تدبیرِ کار را دربرابر اینها خردمندانه و با تدقیق به پیش ببرد، مبادا که داستان اسماعیل خان بار دیگر تکرار شود.

۴- بزرگترین نیرویی که والی بلخ می تواند از آنها در برابر فتنه طلبان استفاده کند، نیروهایِ فرهنگی است، نه نظامی و قدرتِ گرم، دانشجویانِ دانشگاه‌ها را بسیج کنند تا چهره‌ی خشونت طلبان را مخدوش بسازند، اعضای جامعه مدنی و حقوق بشر را مسئولیت دهند تا از طریق کنفرانسها و گفتگوی رسانه ای، به بیان حقیقت بپردازند، معارف و مراکزِ دینی مسئولیت بگیرند تا در قبال امنیتِ تامین شده و نقش خرابکاران در وضعیت جاری، سخن بگویند و به اطلاع رسانی بپردازند و درعین زمان، اتحادیه های کارگری، صنوفِ تجار و صنعتکاران و وکلای گذر را بفهمانند که نسبت به دسیسه جاری هشیار باشند و فریبِ تبلیغاتِ مسمومِ دشمنانِ این خاک را نخورند.
ادامه دارد...

دکتر محمدصالح مصلح- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین