یوکیا آمانو؛ مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ساعت های پایانی شنبه (۲۶ جدی به وقت وین) تایید کرد که ایران تعهدات خود را در قالب توافق جامع هستهای انجام داده است.
آژانس ماه گذشته پرونده ابهامات فعالیتهای هستهای ایران و ابعاد نظامی احتمالی این فعالیتها را بست و قطعنامههایی را که در این ارتباط صادر کرده بود، لغو کرد.
همزمان با اجرای توافق، تحریم های مرتبط با برنامه هستهای ایران از جمله تحریم های نفتی و بانکی از سوی امریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد، لغو یا تعلیق شد.
حسن روحانی؛ رییس جمهوری ایران در واکنش به این رویداد گفت:"اجرای برجام به ضرر هیچ کشوری نیست. دوستان ایران خوشحال اند و رقیبان نیز نباید نگران باشند. ما برای هیچ دولت و ملتی، تهدید نیستیم. ما ضمن آمادگی کامل برای حفاظت از کیان ایران، پیام آور صلح و ثبات و امنیت در منطقه و جهان هستیم... برجام، فرجام و سرانجامِ مقاومت، خردورزی و تدبیر و ارادۀ ملتی است که با جنگ و خشونت مخالف است و منطق و مذاکره و جدال احسن را برگزیده است."
بنابراین، با اجرایی شدن برجام، سد سدیدی شکسته شد و فرجام خوش برجام برای ایران فرارسید.
در این میان، امریکا در توافق اتمی با ایران و روزهای دشوار مذاکرات، از موضع قدرت خود عدول کرد و زانو به زانو با دیپلمات های کشوری نشست که از سه دهه پیش مدام تلاش کرده، نظام آن را براندازد و دم از «تغییر رژيم» بزند.
این به باور این منتقدان یک عقبگرد تاریخی برای امریکا محسوب می شود.
بناءاً هرگز پربیجا نیست اگر نتیجه گرفته شود که امریکا مجبور بود چنین توافقی را امضا کند؛ زیرا قادر به راه اندازی جنگی دیگر در خاور میانه نبود. جنگی که نه شبیه تجاوز و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ خواهد بود و نه مانند هیچیک از دیگر جنگ های امریکا در جهان.
امریکا با تمام قدرتی که دارد از ورود به جنگی که آینده و سرنوشت آن را نمی داند، اجتناب می کند.
یعنی برای امریکایی ها هنوز محرز نشده که پس از جنگ با ایران، آیا بازهم می توانند به چیزی نام ابرقدرت امریکا باور داشته باشند یانه. به دلیل همین عدم اطمینان، کاخ سفید مجبور شد به گزینه ای تن دردهد که هر چیزی باشد به جز جنگ.
به این ترتیب، توافق اتمی با ایران، جایگزینی برای جنگ شد.
این توافق برای امریکا به معنای آن بود که کاخ سفید نخواست با سر باززدن از یک توافق صلح آمیز، به دامن جنگی سقوط کند که هزینه آن احتمالا افول ابرقدرتی به نام امریکا بود.
اینکه در عراق و بخش هایی از خاور میانه، ایالات متحده همچنان تلاش می کند از نیروی نظامی به عنوان اهرمی مهم و اثرگذار برای اعمال سلطه و رسیدن به هدف استفاده کند، لزوما به معنای آن نیست که در سایر موارد نیز از چنین توانی برخوردار است. نمونه بارز آن، بحران اوکراین بود.
امریکا و اروپا با وجود آنکه می دانستند روسیه عملا و مستقمیا در عقب ناامنی ها، شورش ها و جریان نیرومند جدایی طلبی در شرق اوکراین قرار دارد، به جز وضع تحریم های محدود مالی و اعمال محدودیت های ساده بر چند مقام دون پایه مسکو، نتوانستند کاری انجام دهند.
تندروها در آن مورد نیز نسبت به سیاست به ظاهر منفعلانه کاخ سفید در برخورد با بلندپروازی های توسعه طلبانه کرملین، به شدت معترض بودند؛ اما این امکان واقعا برای امریکا میسر نبود.
امریکا دیگر نمی تواند مانند گذشته در همه بحران های بین المللی، حرف اول را بزند.
قدرت این کشور به میزان مشهودی، رو به افول نهاده است و در برابر، قدرت های بزرگ دیگری در منطقه و جهان، یا به تازگی سر برآورده و یا تجدید سازمان داده اند که این خود، از قدرت ایالات متحده می کاهد و آن را به چالش می کشد.
یکی از این موارد، مساله هسته ای ایران است. امریکا سال ها تلاش کرد با وضع تحریم و فلج کردن اقتصاد ایران، زمینه براندازی نظام آن کشور را فراهم کند. این کار قرار بود به وسیله نیروهای معارض داخلی و بدون دخالت پرهزینه و با آینده نامشخص نظامی انجام شود؛ اما در نهایت به شکست انجامید.
نکته دیگر این است که ایران از مرحله فلج شدن کامل گذر کرد. این کشور، عملا یک کشور اتمی است و قدرت های جهانی نمی توانستند حیثیت اتمی این کشور و دانش و تکنولوژی آن را انکار کنند و یا نادیده بگیرند.
این به نوعی مدیون کار سخت و طاقت فرسایی است که دولت های نهم و دهم ایران در حوزه هسته ای انجام داد. اگر آن پیشرفت ها نبود بی تردید امروزه توافق هسته ای و نتایج آن، طور دیگری رقم می خورد.
ایران به رغم یک دهه تحریم های همه جانبه مالی، اقتصادی، تجاری، بانکی، تکنولوژيک و... توانست برنامه اتمی خود را به سطحی ارتقا دهد که قدرت های جهانی دیگر قادر به بازگرداندن آن به شرایط قبل از تحریم نباشند و این برگ برنده بسیار مهمی در دست ایران در جریان مذاکرات اتمی بود.
با این توضیح، امریکا مجبور بود تن به چنین توافقی بدهد؛ توافقی که ضمن به رسمیت شناختن حیثیت و جایگاه ایران به عنوان یک قدرت اتمی، برنامه اتمی آن کشور را به دلیل هراس از پیدا کردن ابعاد نظامی، قابل دسترسی و کنترول می کند.
از سوی دیگر، توافق اتمی با ایران به رغم میل و علاقه رژيم های تحت پوشش و حمایت های استراتژيک امریکا مانند اسراییل و عربستان سعودی، این مهم را نیز ثابت کرد که امریکا تا کجا و چه زمانی حاضر است بر تعهدات استراتژيک خود در برابر متحدانش، پایدار بماند و چه زمانی نمی خواهد امنیت ملی و قدرت بین المللی امریکا را بر سر پشتیبانی از متحدان خود، قمار بزند.
محمدرضا امینی-
خبرگزاری جمهور