۰

مسعود در جغرافیای ارزش‌ها

عبدالبشیر فکرت بخشی
دوشنبه ۱۶ سنبله ۱۳۹۴ ساعت ۱۷:۰۰
احمدشاه مسعود قهرمانِ ملي كشور را باید يكي از نوابغ و چهره‌های استثنائی تاريخ دانست که هم‌طرازی برای وی در افغانستان نیست و حتی فراتر از آن، در منطقه و جهان نیز به دشواری می‌توان برای او شخصیّتی هم‌چون پیدا کرد....
مسعود در جغرافیای ارزش‌ها

نمیگفت حضرتِ یعقوب ازسوگ پسر هرگز
اگر می دید اندوهِ پدر گم کردنِ ما را


درآمد:
مسعودِ شهید را نباید قهرمانی آرمانی دانست و او را همچون انسانِ کاملِ ابن عربی، دازینِ هایدگر، ابرانسانِ نیچه، انسانِ تمامِ مارکس، انسانِ برتر فاشیسم و ... آنسوتر از واقعیت ها برد و در فراشدی ناواقع گرایانه، از وی انسانی آرمانی یعنی غیرِ واقعی ترسیم کرد. مسعودِ شهید نه فرشته بود که از آسمان فرود آمده باشد و نه هم قهرمانِ خیالی داستان های هنری که نتیجۀ دستِ سِناریونویسانِ هالیوود است؛ او قهرمانی است واقعی و فرزندی است مؤمن و سلحشور که جز دسترنجِ قضا و زمان نیست.
مسعودِ بزرگ در همین خاک متولد می شود و در همین سرزمین تربیت می یابد. او را باید الگویی برای نسل های مبارز و آیندۀ کشور ما به شمار آورد کمااینکه وی یکی از ماندگارترین چهره های تاریخِ معاصر افغانستان است و حتی فراتر از افغانستان، وی را باید متعلق به جهانِ اسلام و بشریّت دانست؛ اما این همه بزرگ منشی به معنای آن نیست که وی هیچ اشتباهی در زندگی مبارزاتی خویش نداشته است و خطایی از وی سر نزده است. بلکه برعکس، وجودِ اشتباهاتِ وی دال بر کاکردِ وی در این زمینه است و بقولِ معروف "فقط کسانی که کاری می کنند اشتباه می کنند". آری! مسعودِ بزرگ نیز کارِ بزرگی انجام داده است و به اشتباهاتِ خویش نیز – برخلافِ شماری پیروان وی که هیچ‌گونه اشتباهی را در وی نمی پذیرند- دراین زمینه معترف است. اعتراف کردن را که خود نوعی جزئت مندی اخلاقی است باید ویژۀ انسان های ویژه دانست که دیگران از این فضیلت بی بهره اند. بنابراین، این اعتراف هیچ‌چیزی از قهرمانی های مسعودِ بزرگ نمی کاهد. بلکه برعکس، بر عظمتِ شخصیّت، و نیز ژرفای فضایلِ اخلاقی وی اشاره دارد.
مسعودِ شهید فراتر از مقالات و رسایلی است که پیرامونِ وی نگاشته شده اند. اما با آن هم، نوشته هایی که در پیوند با قهرمانِ ملی نگاشته شده‌اند عمدتاً یا خاطراتی از دوران جهاد و مقاومت اند که توسط یاران و همسنگرانِ وی تحریر شده اند، و یا هم به پیشینۀ زندگی وی پرداخته اند و توجه چندانی به تحلیلِ علمی و همه جانبۀ کارکردهای وی در پیوند با فضایلِ اخلاقی، شاخصه های فردی، ارزش های دینی و انسانی در وی صورت نگرفته است.
این موضوع باعث شد تا بنده نکاتی را پیرامونِ فضایلِ اخلاقی، دست آوردها، کارکردها، دین داری، دوراندیشی، صلح اندیشی، همگرایی و عملگرایی وی یادآور شوم و روزنه یی بر روی پژوهش های آینده باز کنم هرچند یقین دارم که مسعودِ شهید در یک و یا چند مقاله نمی گنجد و باید سال ها برای او نوشت و ریاضت کشید، اما با آن هم نمی توان به بهانۀ گسترده گی ابعادِ شخصیّتی قهرمانِ ملی از نوشتار پیرامونِ وی دست کشید و توجیهی برای عدمِ نوشتن پیدا کرد.

نگاهی به برخی ویژگی های قهرمان ملی

۱. استثنائی بودن:
احمدشاه مسعود قهرمانِ ملي كشور را باید يكي از نوابغ و چهره‌های استثنائی تاريخ دانست که هم‌طرازی برای وی در افغانستان نیست و حتی فراتر از آن، در منطقه و جهان نیز به دشواری می‌توان برای او شخصیّتی هم‌چون پیدا کرد.
مسعود شخصيتي است چندپهلو و فراگیر كه اخلاق را با سياست، سياست را با مبارزه و مبارزه را با فرهنگ و ادبيات پيوند زده بود او در مسيرِ آرمان‌هاي خودش كه آرمانِ يك نسل و يك ملت هم بود، مجدّانه و آگاهانه گام برمي‌داشت و در برابرِ هیچ طوفانی نمی لرزید و به هيچ چراغ سبزي فريفته نشد مسعود را مي‌توان از چندپهلوترين، تاثيرگذارترين، كم نظيرترين و قياس ناپذيرترين شخصيت هاي تاريخِ معاصرِ افغانستان خواند كه با هيچ ابرمرد ديگرِ تاريخِ این سرزمین قابلِ مقايسه نيست.

۲. فراقومی بودن:
گاهي شخصيت‌ها بزرگ‌تر از آن اند كه بتوان عظمت و شخصيتِ آن‌ها را در محدودۀ تبار، نژاد، مذهب، زبان و يا جغرافياي خاصي قید كرد، بلکه بايست به تحليل ابعادِ شخصيتي چنين ابرمرداني، فراتر ازين تعلقات و حصارهاي خردكننده پرداخت. هوچیمن، چگوارا، مسعود و ... را باید آنسوتر از جغرافیای موهومِ زبان و رنگ و نژاد و غیره دید شخصیت‌های این‌چنینی، کاری‌هایی پیامبرانه انجام دادند و بدنبالِ رهایی بشر از زنجیرهای دست و پا شکن و خردکنندۀ استعمار، از همه چیز خود گذشتند و خطرها را به جان خریدند.
آن‌چه دراين ميان بديهي مي‌نمايد اين‌ است كه سنت‌هاي تاريخي، زبان، ساختارهاي اجتماعي و غيره از پيش در جامعه وجود دارند و انسان‌ها معمولاً در يك‌چنين تزاحمی پا به هستي مي‌گذارند پرواضح است كه اين ساختارهاي تاريخي در تكوينِ شخصيتي افراد نقش دارند و حتي در نظريه‌هاي جديدِ فلسفۀ زبان، ذهن انسان، مولودِ ساختارهاي پيشيني زباني است و انسان‌ها عموماً با وسعتِ زبان‌‌شان مي‌انديشند.
بنابراين، نمي‌توان نقشِ سنت‌هاي بومي، اجتماعي و فرهنگي را در تكوين و تشكّلِ شخصيتِ افراد ناديده انگاشت و با چشم‌بستن ‌بر‌ چنين ‌واقعيتي، در ورطه ناواقع‌گرايي غلت زد؛ بلكه برعكس، آنچه مسلم است اين‌ است كه، انسان‌ها به صورتِ عموم از ساختارهاي پيشيني و محیطِ اجتماعی‌ شان تاثير مي‌پذيرند و پس از آن، فعالانه بر جامعه تاثير مي‌گذارند با اين تعليق كه، تاثيرپذيري ويژۀ عوام و تاثيرگذاري شاخصه انسان‌هاي برتر به حساب مي‌آيد.
بهرحال، عظمت و وجاهتِ شخصيت‌ها را باید با يك رشته ارزش‌ها محك زد و انسان‌ها به بلندای ارزش‌هایی که بدان معتقد اند و در راه تحققِ آن سعی می‌ورزند، بزرگ اند. لذا نمي‌توان حسابِ شخصیّت‌ها را‌ از ارزش‌هایی که بدان معتقد اند، جدا کرد و شخصيت‌ها را گسسته و بي‌ربط با ارزش‌های آنان مورد ارزیابی قرار داد.
با اين تعليق بايد توجه داشت كه همه ارزش‌ها در جوامعِ انساني يكسان نيستند، كما اينكه برخي ارزش ها محصولِ قلمروهاي معرفتي و تاريخي خاصي اند كه مي توان آن ها را بازدۀ محدوده هاي فرهنگي، تاریخی و معرفتی مشخصی دانست اما درين ميان، مي توان بر ارزش هايي هم انگشت نهاد كه برخاستگاۀ آن ها قلمروهاي معرفتي و تاريخي مشخصي نيست هرچند رويش و ظهور آن ها در بسترهاي فرهنگي خاصي بيش از ساير قلمروها بوده است. اين ارزش ها كه جوشيده از درون انسانِ پاك سرشت و عدالت خواه است تعدد و تكثّر نمي پذيرد زیرا از بستر واحد و نامتكثرِ نوعِ انساني نبعان كرده است و خاستگاه آنرا مي توان مشاعر و ضميرِ انساني دانست.
با اين حساب، ارزش هايی هم چون؛ صداقت، پاک طینتی، عدالت خواهی، صبر، بشردوستی و... را مي توان هم زادِ بشر دانست و بشر را بالطبع متمايل به آن؛ ولي بايد توجه داشت كه هر خُمِ وجوديي درخور حلِّ ارزش هاي انساني نيست و برای عینیّت بخشیدنِ آن ها - چنان که به ملکه ای انسانی مبدل شود- رياضت و مشقِ بسیاري باید کرد و بقول ابوالمعانی:
صد خامه بشكني كه به مشق ادب رسي
خط هاست در کتاب و دبستانِ بوریا
بنابراين، شخصيتِ اشخاص و افراد در پيوند با ارزش ها اهميت مي يابد هرگاه اين ارزش هاي انساني، همگانی و جهان شمول در وجودِ شخصيّتي ملکه شد،‌ آن شخص نيز به تَبَع آن به شخصيتي جهان-پذير و همه گانی مبدّل مي شود. از این منظر، شخصيت ها متناظر و متناسب با ميزان تجلي ارزش های انسانی در آن ها، بزرگ اند و بزرگي آن ها را بايست با مقياسِ تجلي ارزش هاي انساني سنجيد.
قابل ياددهاني است كه مسعودِ بزرگ نيز با رفتارهاي ايثارگرانۀ خويش از محدود شخصيت هايي است كه بيشترينه ارزش هاي انساني و ديني را باز مي نمايد و جهاني بودنش را با فعليت بخشيدنِ ارزش هاي انساني در خويش، به اثبات رسانده است.
مسعود بزرگ از محدود چهره هايي است كه بي كمترين تجربۀ نظامي به قافله شب شكاران مي شتابد و تا پاي جان - در مسيرِ صبح- با هيولاهاي شبگرد مي رزمد تا اين كه شهادتش، رنگ بر روي شفق مي بندد و پايان شب را مژده مي دهد.
او در زمان و زمینی چشم می گشاید كه آزادي را همانند كتاب خانۀ بغداد در دجله می ریزند و امپراطوران شب، افت خورشيد را به استقبال برآمده اند.

۳. عدمِ پيشينۀ نظامي:
مسعودِ بزرگ از همان آوانِ جواني علاقه به نظامي داشت اما در اثر اصرارِ پدرش، از اين داعيه دست برداشت و وارد پوهنتونِ پلي تخنيكِ كابل شد تا اينكه دست قضاء وي را بر مبارزاتِ دشوار و طاقت فرساي مسلحانه واداشت و در اين عرصه سرآمدِ فرماندهان هم روزگارش شد و به تعبير لسان الغيب حافظ شيرازي؛ اين نگار به مكتب نرفته و خط ننوشته ( با استعدادِ فوق العاده و درايتِ درخشاني كه داشت) مسأله آموزِ صدها مدرِّس گرديد و تا آنجا كه "ساخاروف" فرماندۀ روسي – کارکشتۀ نظامی‌ که ناپلئون را شكست داده بود- در برابرش زانو زد و مسعود بنيان گذار روش تازه اي در عرصۀ نظامي به ويژه جنگ هاي چريكي شد و فاتحِ جنگِ سرد لقب گرفت چنانکه عبدالله عزام آورده است:
من هرگز نمی توانم میانِ مسعود و ناپلیون مقایسه کنم و آن ها را ردیفِ هم قرار دهم، چون شاه کارهایی که مسعود از خود نشان داد، به مراتب بزرگ تر از آن چیزی است که ناپلیون انجام داده است. مسعود قدرتی را به زانو در آورد که ناپلیون در برابرِ آن شکست خورد اتفاقاً مسعود در مقابلِ همان فرماندهی جنگیده است که ناپلیون را شکست داد. سخاروف که با مسعود درگیر بود، شخصاً فرماندهی جنگ "واترلو" را به عهده داشت که به شکست ناپلیون انجامید. سکولوف نائب وزیرِ دفاع اتحاد جماهیر شوروی هم از کسانی بود که در برابرِ مسعود جبینِ ذلت سائید .
راستي چه كسي باور مي كند كه ارتشِ تا دندان مسلحِ قشونِ سرخِ شوروي با شعارِ شكست ناپذيري و با هزاران كادرِ حربي و كاركشته اش كه جهان را به مبارزه مي طلبيد؛ در برابر جواني آموزش نديده اما متعهد، بي کمترین وسايلِ جنگي اما از جان گذر، آزادی‌خواه و مومن؛ در هم بشكند؟! اصلاً پذيرفتنِ چنين حادثه یي - آن هم در عصري كه ديگر امپراطوري ايديولوژي ها فروريخته بود - با ميزان عقل سنجش گر دشوار و حتي قریب به محال به نظر مي رسد.
آری، محاسباتِ عقلی در توضیح این واقعیّت، پای در گل می ماند و راه به جایی نمی برد باید مصادیقِ چنین معجزاتی را در تاریخِ درخشانِ اسلام پی گیری کرد و نمونه های مجسمِ آن را آن جا نشان دهی نمود چنان که در قرآن کریم آمده است:
﴿فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ ۚ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[بقره:٢٤٩]
ترجمه: و هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد، و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش می‌کند؛ آنها (که به هنگام تشنگی،) از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمی، همگی از آن آب نوشیدند. سپس هنگامی که او، و افرادی که با او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم به‌در آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عده‌ای) گفتند: «امروز، ما توانایی مقابله با (*جالوت*) و سپاهیان او را نداریم.» اما آنها که می‌دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار گروه‌های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه‌های عظیمی پیروز شدند!» و خداوند، با صابران و استقامت‌کنندگان) است.
درين آيۀ كريمه قرآن كريم تذكار مي دهد كه پيروزي و غلبه در گروِ كثرتِ سپاه و نيرو نيست چه بسا گروه هاي كوچكي كه بر گروه هاي عظيم به اذنِ خداوند غلبه مي یابند و چه بسا از گروه های بزرگی که در برابرِ گرو هی اندک شکست می خورند. بنابراین، نباید تنها بر کثرتِ سپاه تکیه کرد و عواملِ دیگرِ پیروزی را از جمله اعتقادمندی به خداوند و آخرت را از نظر دور داشت.
آیۀ فوق آشكار كننده آن است كه تكيه بر نيروهاي بيرونی، بدون ايمان و خداباوري نمي تواند متضمنِ پيروزي باشد، بلكه تكيه و تاكيد بر انگيزه هاي دروني و ايمانِ ديني را باید بزرگترين عاملِ پيروزي در هر كارزار و نبردي به حساب آورد كما اين كه قرآن كريم با اشاره به جنگِ حنين بيان مي دارد:
﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ ۙ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِين ﴿٢٥﴾ َ ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ ﴿٢٦﴾ [توبه: ٢٥]
ترجمه: خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید)؛ و در روز حنین (نیز یاری نمود)؛ در آن هنگام که فزونی جمعیّت تان شما را مغرور ساخت، ولی (این فزونی جمعیّت) هیچ به دردِتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده؛ سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید سپس خداوند «سکینه» خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد؛ و لشکرهایی فرستاد که شما نمی‌دیدید؛ و کافران را مجازات کرد؛ و این است جزای کافران.
چنانکه در سیرت آمده است:
برخی از سپاهیان با توجه به فزونی شمارِ لشکر گفتند: امروز مغلوب نخواهیم شد. این سخن بر پیامبر اکرم بسیار گران آمد .
اين نبرد زماني است كه سپاۀ مسلمانان تقريباً سه برابرِ لشكرِ يهوديان است و مسلمانان نيز با تكيه بر كثرتِ سپاه، پيروزي شان را از پیش تعيين شده و قطعي مي دانستند تا این که در جنگ شکست خوردند و هرگاه لطف و نصرتِ الهي شاملِ حالِ ايشان نمي شد، پیروز نمی گردیدند.
اين و صدها آيۀ ديگر قرآن كريم نشان مي دهد كه پيروزي و شكست در گرو قلّت و كثرتِ سپاه نيست بلكه تعهد، آگاهي و ايمان را مي توان از قدمه هاي اولِ پيروزي شمرد. جهادِ مردمِ پابرهنه و بي هيچ چيزِ ما و پای مردی و درایتِ قهرمانِ ملی در برابرِ قشونِ سرخِ شوري يك بار ديگر نشان داد كه تنها تكيه بر ارتش و آهن نمي تواند پيروزي بار آورد زيرا عزت (پيروزي) و ذلت (شكست) از آنِ خداوند است و با آهن و آتش نمی توان آن را بدست آورد از طرفی هم، اگر عزت و ذلت در گروِ آهن و سپاه مي بود ارتشِ شكست ناپذيرِ قشونِ سرخ نباید در برابرِ ملتي پابرهنه شكست مي خورد و هيولاي جهانسوز کمونیسم هرگز فرو نمي پاشيد.
رویارویی کمونیسم و اسلام چیزی جز صف آرایی آهن و عقیده نبود که در این مبارزه، سرانجام – برخلافِ تمامِ پیش بینی ها- بدستانِ عقیده مندانِ پابرهنه و بی هیچ چیز رقم می خورد و هیولای سیاه کمونیسم در عصرِ اتم و انترنت در مقابلِ ایمانِ قوی و تعهدِ متینِ یک ملت درهم می شکند و به اجزاء تجزیه می شود.

۴. اقلیتِ مبارز:
از سويي هم، با نگاهی واقعی و تاریخی در مي يابيم كه همۀ انسان ها داراي استعداد و ظرفيتهاي يكساني نبوده و از توانايي‌های فكري و فزيكي هم گون برخوردار نيستند به همين منوال، ميزانِ تقوا و تعهد نيز در اشخاص و افراد برابر نیست كه از اين نايكساني در علوم انساني به \"تفاوت‌هاي فردي\" تعبير مي شود و آنرا امري طبيعي و مسلم مي پندارند. دراین میان، یکی از این تفاوت‌ها همان پای‌بندی به تعهد است برابر است این تعهد در برابرِ خدا باشد یا در برابر خلق و یا در برابرِ چیزهای دیگر.
با اين حساب، در جوامع اسلامي، هم چون سايرِ جوامع، همه‌گان به دين بيعت كرده اند اما همه گان به اين بيعت در عمل پای بند نيستند زيرا تسليم قلبي و نظري منطقاً ملازمِ امتثال به احكام و دساتيرِ ديني نيست، يا به تعبير ديگر نسبت ميان عقيده و عمل لزوميه نيست و نمی توان از اعتقادمندی به چیزی لزوماً عمل به آن چیز را نتیجه گرفت؛ لذا، عمل كردها مي تواند مغاير و گاه هم معارض عقيده باشد کمااینکه، قرآن كريم توضيح مي دهد:
ومِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ﴿۲۳﴾ لِّيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا ﴿۲۴﴾ [احزاب: ۲۴-٢٣]
ترجمه: در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند هدف این است که خداوند صادقان را بخاطرِ صدق شان پاداش دهد، و منافقان را هرگاه اراده کند عذاب نماید یا (اگر توبه کنند) توبه آن ها را بپذیرد؛ چرا که خداوند آمرزنده و رحیم است.
این آیه کریمه بیان‌گر سه نکته مهم است:

نکته اول:
در آغاز آيۀ كريمه حرف مِن آمده است كه گاهي زايد، گاه به منظورِ بيان و گاهي هم بيان گرِ تبعيض یا بعضیّت است چنان‌که در جملۀ أخذتُ من الدراهم به این معناست که بعضی دراهم را گرفتم. در اين آيۀكريمه نیز کلمۀ من تبعیضی بوده و كلامِ خداوند "برخي از مومنان، آن مردان بزرگي اند كه..." صراحت دارد بر اينكه تمامی مومنان به تعهدِ خويش با خدا پای بند نيستند بلكه اين پاي بندي ويژۀ برخي از آن هاست که مغایرتی میانِ پیمانِ آن ها با عمل شان وجود ندارد. این گروه کسانی اند که زندگي شان صحنۀ بازنمايی اعتقادآن هاست و بگونه اي كه مي انديشند عمل مي كنند و از آن به صدقِ اخلاقی تعبیر می‌شود شاید از همین جاست که سیاست و مبارزه بارِ اخلاقی می‌یابد و با تکیه بر تعهد و تقوا، بحرانِ اعتماد میان رهبران و مردم از بین می‌رود.
سیاست که در دوردست‌ها، تا حدودی هم‌گام و موازی با اخلاق حرکت می‌کرد، در روزگارانِ پسین با تهی‌واره‌گی اخلاقی دست و گریبان است کمااینکه، سیاست‌ورزانِ امروزی به هیچ‌معیاری جز منافعِ‌شان معتقد نیستند و به تعبیر راسل در پی\"جستجوی هشیارانۀ منافع خود\"اند و تعهداتِ شان نیز با تغییر منافع آن ها، تغییر می‎یابد اما مسعود به آرمانش تا پای جان وفادار ماند و به هیچ طعمه‌ای فریفته نشد این مسأله باعث شده بود تا پیروانش نیز بی‌هیچ تردیدی در کنار وی بایستند و مردانه از آرمان‌های مسعود که آرمان خودِ آنان نیز بود، دفاع نمایند.

نکته دوم:
نكتۀ ديگر همان بحثِ اقليت فعالي است كه آرنولد توين بي (۱۸۵۲- ۱۸۸۳ م) تاریخ‌دانِ معروف انگليسي در بابِ تمدن ها مطرح مي كند چنان كه مي نويسد:
يك تمدن در مرحله رشد و نموي خود تشكيل يك كلِ واحد و منسجمي را مي دهد كه يك اقليتِ فعال و خلّاق، آزادانه، پويايي و در نتيجه تعالي آن را تضمين مي كند. در اين مرحله اكثريت با اين كه عامل بازدارنده و محوكننده مي تواند باشد، ولي هنوز با پيروي طبيعي از آن اقليت، صدمه اي به انسجام جامعه اي كه رو به تعالي است وارد نمي آورد، ولي در هر صورت دوره بحران و انحطاط فرا مي رسد .
قرآنِ کریم نیز در آیۀ فوق از اقلیتِ فعالی سخن به میان می آورد که در راۀ تعهد و پیمانِ خویش از خویش می گذرند و از هیچ فداکاریی دریغ نمی‌ورزند هرچند قرآنِ کریم از اقلیت در برابر اکثریّت یاد نمی‌کند اما نشان می‌دهد که همه‌گان به پیمان شان وفادار نیستند بلکه فقط عده ای – برابر است اقلیت باشند یا اکثریت- وفای به عهد دارند و با این حساب، نگاۀ فراخ تری را قرآن می پرورد.
به هرحال، براي اثباتِ پاي بندي به تعهد با خدا، بهاي سنگيني بايد پرداخت و آن گذشتن از جان و يا آماده از جان گذشتن است كه از اولي در قاموس ديني ما به شهادت و از دومي به غزا و جهاد تعبير مي شود.
اين آيۀكريمه واجدِ نکته های شگفت انگیزی است، یکی این که وفا به عهد و ایستاد ه گي در راۀ آن، ويژه مردانِ بزرگ است و نمي توان بر تعميم اين ويژگي در كليه مومنين پاي فشرد از طرفی هم، اخلاقي بودنِ سياست و كاربست اخلاقي سياست را باید از ویژه گی های دیگر مومنانِ صادق برشمرد این امتیاز را مي توان در شخصيّتِ بي آلايشِ قهرمان ملی، اين ابرمردِ جهاد و مقاومت به وضوح ديد او در عصري كه ایدیولوژی ها به حاشیه رفته بود و اقتصاد حرف اول را می‌زد؛ بر سياستِ اخلاقي در عمل تاكيد داشت و ارزش ها را در پاي سياست قرباني نمي كرد چیزی كه ديگران و هم عصرانِ وي با نام هاي مختلفي پس از وی، انجام دادند.
بدون شك احمدشاه مسعود - قهرمان ملي كشور - نيز يكي از پيش قدمانِ مسلمِ اين گروه فعال و مبارز است كه رسالتش به چيزي كمتر از احيای دین مقدسِ اسلام خلاصه نمي شود.

نکتۀ سوم:
ایستادگی و صبر را باید یکی از لازمه‌های پیروزی بشمار آورد کمااینکه رزمیدن در راۀ آزادی، کرامت، دین و ارزش‌ها کار ساده‌یی نیست و صبرِ ایوب می‌طلبد به ویژه این‌که با دشمنی مواجه باشی که پیشرفته ترین فن آوری جهان در دستانش است و دنیا از هیبتش بر خویش می لرزد. صبر و استقامت را که فضیلت هایی اخلاقی شمرده می شوند بایست تکیه گاهی دانست که در مصایب و روزگارانِ دشوار به آن پناه می برند و این دژِآهنین، اراده ها را می پوشاند و عزم ها را حزم نگه میدارد و از شکستنِ آن پیش گیری می کند.
قرآن‌ِکریم نیز یکی از ویژه‌گی های مومنانِ صادق را همان تبدیل ناپذیری می خواند، توضیح این-که چنین مردانی افزون بر آن که در برابرِ تطمیع و تهدیداتِ مالی و جانی تسلیم نمی شوند، به رفتن در راۀ آزمان های مقدسِ خویش نیز دوام می دهند و همین تسلیم ناپذیری و تعهدباوری است که آنان را از سایرین متمایز می سازد و با ثبتِ کارنامه های شان در جریدۀ تاریخ، به ابدیت می رسند.
راستی چقدر دشوار است رفتن در راهی که پایانِ آن بدرستی معلوم نیست و نمی توان حتی برای لحظاتی از زندگی خویش مطمئن بود؛ تحملِ یک عمر مبارزه به منظور دفاع از خاک، ناموس، دین، تاریخ، هویت و غیره... پشتِ کوه می خواهد و عزمی پولادین، و کاری است سخت طاقت-فرسا. این سنگینی را زمانی بهتر می فهمیم که روزگاری در کوه ها و بر صخره های سخت بگذرانیم و صلابتِ گام های جهادگران و رزم جویان را حس نماییم.
مسعودِ بزرگ را باید از همین جمع به حساب آورد کمااینکه وی از هیچ طوفانی نهراسید و در برابرِ هیچ قدرتی سر فرود نیاورد. او آزادی، شجاعت، غرور، استقلال و ارزش هایش را در هیچ بازاری به حرّاج نگذاشت و به هیج هیولایی هدیه نکرد بلکه برعکس تا پای جان رزمید تا غرور ملی اش شکسته نشود و آزادی کشورش نابود نگردد.

۵. وارستگی درونی:
قهرمانِ ملی که از کنترولِ خودی و اطمینانِ به نفسِ بالایی برخوردار بود و شیطانِ نفس اش را بدستِ خود مسلمان کرده بود؛ اگر ابرقدرتی چون شوروی و آمریکا را دستِ کم می گرفت، غریب نبود زیرا انسان های ناتوان، بی اعتقاد، غیرِمتعهد، معامله گر و بزدل اند که از رویارویی با قدرت ها می هراسند و برای حفظ زر و زور، و جاه و جلالِ خویش حاضر اند در کامِ هر نهنگی بخوابند و از هر ارزشی به سادگی بگذرند.
وارسته گیِ درونی و رهاواره گی از زنجیرهای درونی و نفس را می توان رویش گاه مبارزاتِ آزادی-خواهانۀ وی حساب کرد؛ کسانی که بندۀ نفسِ دون اند هرگز از زبونی دست بر نخواهند داشت و با اسارتِ بیرونی هم چون اسارتِ درونی تا ابد خو گرفته اند و هرگز توانِ شکستنِ حصارهای درون و بیرون را ندارند.
اساساً آزادی در تفکرِ اسلامی ما از بنده گی خدا آغاز می شود و به آزادی می انجامد، مسلمانی که صرف در برابرِ خداوند سر فرود می آرد دیگر به هیچ قدرتی کرنش ندارد و به تعبیر اقبال " ماسوی الله را مسلمان بنده نیست" فخر رازی می‌گقت: آزادی وضعیتی است که در آن بعدِ انسانی انسان از بُعد حیوانی او رهایی یابد. توضیح اینکه، وی با پیش‌فرض دوساحتی‌بودن‌ انسان و با تاکید بر آزادی درونی، آزادی را همان رهایی نیمۀ انسانی از نیمۀ حیوانی انسان می‌خواند که پیش‌آهنگِ آزادی بیرونی است.
اگر از برکاه دیگر نظر اندازیم، انسانِ امروز بیش از هرچیزی اسیر خود است، حتی غول‌های قدرتمند جهان نیز در پی به استعمارکشیدنِ دیگران، خود به استعمار کشیده شده اند و محکومین چیزی اند که بدنبال حاکم شدن بر آن اند.
قهرمانِ ملی هرگز هم چون قدرت های فرعونی جهان در پی به حصارکشیدنِ دیگران نبود او که خود سال ها برای آزادی کشورِ خویش کوه به کوه و دره به دره حماسه آفریده بود، ارزشِ آزادی دیگران را به خوبی می دانست و به آن همواره احترام قایل بود.
فرماندهان و شخصیّت های بسیاری بودند و هستند که در برابرِ خواشاتِ نفسانی خویش درماندند و درمانده اند و سراپا تسلیم شهوات و خواهشاتِ حیوانی خویش اند آنان دیگر انگیزه یی برای مبارزه ندارند و سری در برابرِ نیروهای طاغوتی بر نمی افرازند، چه آنان با برده گی پذیری و تسلیم شدن در برابرِ نفس، انگیزه های درونی آزادی خواهی را از دست داده اند و تا دوباره بر نفس چیره نشوند و عنان بدست نیاورند -که آن هم دشوار به نظر می رسد – نه تنها مبارزه که فکرِ مبارزه برای آزادی و استقلال نیز از قلمروِ ذهنِ شان عبور نخواهد کرد و با شکست پذیری از نفس، در برابرِ نیروهای بیرونی نیز پیروزیی نصیبِ شان نخواهد شد.


۶. چندپهلو بودن:
قهرمانِ ملي يكی از چندپهلوترين شخصيت هاي تاريخ است وي علي رغم اين كه فرماندهی كاركشته و منحصربه فرد است، به دين، جامعه و ادبيات نيز عشق مي ورزد و هرازگاهي به خوانش اشعار حافظ و ديگران مي پردازد و يا هم از محضرِ دوستان مي طلبد تا اشعاري – آن‌هم در سخت-ترین شرایط جنگی- برایش بخوانند. خواندنِ قرآنِ کریم، سیرت النبی و تاریخ اسلام از دل مشغولی-های همیشه گی اش است شايد اين ويژه گي ها در نگاۀ نخست چيز عجيبي معلوم نشود اما يك چنين رويكردي به ادبيات، دین و... آن هم در شرايط و موقعيتي كه از در و ديوارِ سرزمينش دشمن مي-ريزد واقعاً امرِ عجيبي است او در دشوارترین لحظات نیز نمازش را قضا نمی کند و با آن‌که کمترین خواب را دارد، بدونِ طهارت نمی‌خوابد.

۷. عدمِ تأثیرِ فضای جنگی بر رفتار وی:
انسان ها معمولاً در رفتارهای شان متأثر از محیط اند و محیطِ اجتماعی سهمِ بزرگی در تعیینِ چگونه-گی رفتارهای ما دارد کمااینکه، هرگاه کسی در محیطی بدونِ جنگ و آرام بسر برد رفتارهای صلح پسندانه یی از خودش بروز می دهد و نمی تواند با خشونت برخورد کند. به همین منوال، زندگی در محیطی که خمپاره از سر و صورتش می ریزد و دست خوشِ ناآرامی و آشوب است، رفتارهای خشونت باری را به همراه دارد و این امر، طبیعی به شمار می آید.
دراین میان، مسعودِ شهيد يكي از نادرچهره هايي است كه بيست و سه سالِ مبارزه و جهاد، بر رفتارهاي اجتماعي وي تاثيري نگذاشته است و او در روابطِ اجتماعي اش كماكان انساني معتدل و غير خشن است. آن چه درين ميان توجه انگیز است اينست كه، فضاي جنگي بيست و سه ساله بر رفتار هاي اجتماعي وي كمترين اثری را نداشته و مسعود هم چنان انساني اخلاق مدار و ارزش گر باقي مي ماند همان ویژه گی یی که قرآنِ کریم در موردِ پیامبر اکرم  یاددهانی می‌کند و آن را یکی از مزایای اخلاقی آن‌حضرت  می خواند﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾ [٣:١٥٩]
ترجمه: به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان نرم شدی و اگر خشن و سنگ دل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آن ها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.
بنابر همین ویژه گی است که قهرمانِ ملی محوریت را بدست می گیرد و تمام افراد و اشخاصِ آزادی خواه، و آزادی دوست به حولش گرد می آیند و هم چون سدی مرصوص در برابر استکبار، استعمار، ظلم، بی عدالتی، قوم گرایی و ... ایستاده گی می کنند.

۸. اعتدال گرایی
شهید مسعود شخصیتی است معتدل و میانه رو؛ او برخلافِ بسیاری از رهبرانِ و سرانِ جهادی، خون سردانه با مسائل برخورد می کند و تمامِ زوایای تصامیم و عمل کردهایش را می سنجد این درحالی ست که دستِ کم شمارِ غفیری از رهبرانِ جهادی دیگر، فقط به پیامدهای دینی عمل-کردهای شان فکر می کردند و توجه شان به پهلوهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اقتصادی عمل-کردهای شان کم ویا هم نزدیک به صفر بود. مسعودِ شهید با دوراندیشی تمام به قضایا می دید و نگاهی استراتیژیک به مسایل داشت.
اگر نمونه یی بدست بدهیم می توان از معاهدۀ صلحِ احمدشاه مسعود با شوروی ها یاد کرد کمااینکه وی در پیمانی با روس ها آتش بس را می پذیرد و در فرصتِ بدست آمده به گسترشِ فعالیت های خویش در ولایات هم جوار می پردازد تا آن جا که روس ها و اراکینِ دولتی از نفوذِ فزایندۀ وی می-هراسند و آخرین و بزرگ ترین حملۀ روس ها بر پنجشیر صورت می گیرد مسعودِ شهید با دریافتِ اطلاعات و با درایت کامل مردم را آگاه می سازد و با تخلیۀ پنجشیر از سکنه، تلفاتِ ملکی را به حدِ اقل می رساند.
دراین میان، حرکت هایی هم بودند که هرنوع سازش و آتش بس را با روس ها خلافِ شرع می-دانستند و بی خبر از صلحِ حدیبیه، بر این معاهده می تاختند اما بعدها نتایجِ مثبت این آتش بس روشن شد و جبهاتِ مجاهدینِ پنجشیر بیش از پیش گسترش یافت.

۹. صلح اندیشی
مسعودِ شهید همواره به صلح در کشورش می اندیشید و از هیچ تلاشی در این راستا دریغ نمی کرد، وی جنگ را برای جنگ نمی خواست و جنگ، برای وی موضوعیّت نداشت او در آتش بارترین لحظاتِ جنگ نیز به صلح فکر می کرد و این مسأله را بارها در مصاحبه های خویش تذکر داده بود. مسعودِ شهید چه در دورانِ جهاد و چه در زمانِ مقاومت، هیچ گاهی دروازۀ گفت گو را نبست و حاضر بود با دشمنانش در هر موقعی مذاکره نماید. رفتن وی را به میدان وردک، باید اقدامی جسورانه برای صلح نامید وی بارها در دورانِ مقاومت می گفت که جنگِ ما برای صلح است و این جنگ تا زمانی دوام خواهد یافت که طالبان به میزِ مذاکره حاضر شوند و قضیۀ افغانستان راۀ حل پیدا کند.
جنگ برای او آخرین گزینه بود او جنگ را برای صلح می خواست و صلح را آرزوی دیرینه ای که برای آن می جنگید. قرآنِ کریم نیز حتی در هنگامِ جنگ بر صلح تاکید می دارد کمااینکه می-فرماید﴿وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ [انفال:٦١]
ترجمه: و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی؛ و بر خدا توکّل کن، که او شنوا و داناست.
آیۀ فوق صریحاً تاکید بر صلح دارد و پیامبر اکرم را مأمور قرار می دهد تا دروازه های صلح را باز بگذارد و در هیچ حالی از مصالحه با جانبِ مقابل ابا نورزد مسعودِ شهید نیز در حینِ جنگ از صلح حرف می زند و حتی خود بارها پیشنهادِ صلح می کند اما جانبِ مقابل نمی پذیرد چون آبشخورِ آنان جای دیگری است و ریشه های شان از بیرونِ مرزها آب می خورد.

۱۰. دوری از تجمل گرایی
یکی از آفاتِ امتِ اسلامی چنان که در برخی روایات نیز آمده است، همان فرورفتن در دنیا و موضوعیّت یافتن دنیاست. توضیح این که دنیا در اندیشۀ اسلامی ما وسیله یی برای عبور به آخرت است و با این حساب، ارزشی وسیله ای دارد. بنابراین، هدف شدن وسیله و وسیله شدن هدف را باید از بحران های زمانِ حاضر دانست شواهدِ تاریخی هم نشان می دهد که فرورفتن در دنیا و غرق شدن در جاه و جلالِ دنیوی باعثِ می گردد تا توانِ ایستاده گی از بین برود و دشمن چیره شود. تاریخِ اندلسِ مسلمان و برخی فرمان روایان عباسی و اموی و نیز تاریخِ سرزمینِ ما به خوبی گواه این ادعا است کمااینکه ابن خلدون نیز نازپروردگی و تن آسائی را موجب خصایلی می داند که سرانجام به سقوطِ تمدن ها می انجامد او در این زمینه به آیۀ زیر استناد می کند:
﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا﴾ [إسراء:١٦]
ترجمه: و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای «مترفین» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بیان می‌داریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدّت درهم می‌کوبیم.
این آیه از نظر ابن خلدون دارای سه بخش است چنانکه آمده است:
۱- نازپروردگی. ۲- فسق و فجور. ۳- هلاکت که این سه مرحله از نظرِ ابن خلدون جدایی-ناپذیر اند .
ابن خلدون، نازپروردگی را عاملِ فسق و فجور دانسته که قطعاً هلاکت را در پی خواهد داشت و دراین زمینه به آیۀ فوق استناد می جوید که با واقعیتهای تاریخی بشر نیز منطبق است.
این قضیه که نازپروردگی به فسق و فجور و فسق و فجور هم به نابودی راه میبرد، افزون بر تمدنها بر جریان و حرکتهای گوناگونِ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و ... نیز صادق است و قرآنِ-کریم آن را به منزلۀ سنتِ اجتماعی و قاعدهای عام بیان داشته که تمامی جریانها، نهضتها، جنبشها و ... را در بر میگیرد و این رویکرد با عمومیّتِ آیۀ فوق منطبق تر به نظر میرسد.
مسعودِ شهید با درکِ این واقعیتِ دینی-تاریخی، هیچ‌گاهی به دنبالِ تن آسایی و راحت طلبی نگشت که این فضیلت به جاودانه شدنش در ذهن و ضمیرِ انسانهای آزادیخواه قوّت بیشتری بخشید او همچون بسیاری از همرزمانش که امروز ثروتهای هنگفتی اندوخته اند و قصرهای بسیاری در جاهای مختلفِ دنیا خریده اند، ثروت اندوزی نکرد و حتی خانۀ معمولی نیز برای خودش تدارک ندید. شاید همین ویژگی بود که هیچ از دست دادنی وی را نمی هراساند و به هیچ چیزی کمتر از آزادی و استقلال نیز قانع نمی شد.
نازپروردِ تنعم نبرد راه به جای
عاشقی شیوۀ مردانِ بلاکش باشد

۱۱. عفت پروری
مسعودِ بزرگ از عیّاشی و خوشگذرانی که تبعاتِ نازپروردگی است نیز بدور بود و عفت پروریاش را -حتی به اعتراف دشمنانش- باید از ویژگی هایی دانست که کمتر رهبرانِ جهان از آن برخوردار بوده اند و این خصوصیّت در وی اظهر من الشمس است اگر امروز کسانی در برابرِ قلدر مآبی های بیگانگان و تجاوزهای شرم آورِ آنان لب به سخن نمی گشایند و خم به ابرو نمی آرند معذور اند؛ چه آنان با عیّاشی و اعمالِ غیرِ اخلاقیِ که در دوبی، آمریکا و سایر کشورهای دنیا مرتکب شده اند و شبکه های استخباراتی نیز از آنان سند گرفته است، هراسناک اند که اگر لب بگشایند و حرفی به زبان آورند مبادا اسنادِ شان توسط رسانه ها، مطبوعات و ... افشا شود و آنان حتی در میانِ خانوادۀ خویش جای پای شان را از دست بدهند.
مسعودِ بزرگ با آگاهی تمام از پیامدها و عواقبِ ناگوارِ این گونه اعمال، همواره از نازپروردگی و تجمّل گرایی دوری می جست و آن را خلافِ ارزشهای والای دینی و مانعی در برابرِ ارزشهایی میدانست که برای آن مبارزه داشت.

۱۲. کاریزماتیک بودن
مسعودِ شهید شخصیّتی است کارزما و نفوذگر؛ تأثیرگذاری وی بر افراد و اشخاصِ تحتِ فرمانش واقعاً ستودنی است صدای او در دشوارترین حالاتِ جنگ، قوّت قلبی برای رزمندهگان و فرماندهانش بود و آنان را روحیۀ شگفت انگیزی در جنگ علیه دشمن می بخشد این نفوذ و هیبت را باید نتیجۀ ایمانِ قوی و تقوای بی بدیل وی به حساب آورد کمااینکه مسعودِ شهید را عمدتاً نابغۀ جنگهای چریکی خوانده اند و گاهی نبوغِ نظامی و درایتِ سیاسی وی چنان مورد توجه قرارگرفته است که برای لحظاتی فراموش میکنیم که قهرمانِ ملی مردی مومن و دارای تکیه گاههای معنوی عظیمی بوده است.
بنده معتقدم که ایمان، تقوا و تعهد را باید سنگبنای مبارزاتِ سیاسی و نظامی قهرمانِ ملی دانست که هیچگونه انعطافی را در برابرِ آن نمی پذیرفت. با این وصف، با حذفِ ایمان، تقوا و تعهد که ریشه در تفکرِ دینی ما دارد هر مقاومتی دوامِ چندانی نمی آورد و ارزشِ چندانی هم ندارد.
نمونه هایی از این دست را میتوان در تاریخِ درخشانِ صدرِ اسلام نیز دید کمااینکه نفوذِ پیامبرِ اکرم نیز چنان بود که مسلمانها برای حفظ جان آنحضرت و دفاع از مرزهای اعتقادی شان از جان میگذشتند و نیز تا پای جان در آوردگاهها می ایستادند چنانکه آمده است:
رسول خدا روز موته، به وحی الهی و پیش از آنکه از عرصۀ کارزار، خبری به مردم برسد، با دیدگانی اشکبار فرمود:" زید پرچم را گرفت و به شهادت رسید، آنگاه جعفر پرچم را گرفت و به شهادت رسید، سپس ابن رواحه پرچم را به دست گرفت و خداوند در کارِشان گشایشی عطا فرمود "
جعفر طیّار در این نبرد، نخست بیرق را بدست راستش میگیرد هنگامیکه دستِ راستش قطع می-شود بیرق را به دستِ چپش میگیرد و با قطع شدنِ دستِ چپ وی، بیرق را با دهانش محکم میگیرد که قطعاً نشان دهندۀ نفوذِ معنوی شگفت انگیزِ پیامبر اکرم در پیروانش است شاید همین جذابیت و نفوذگذاری آن‌حضرت بوده است که ماکس وبر (۱۸۶۴- ۱۹۲۰م) از وی به عنوان شخصیّتی کاریزماتیک نام می برد.
با این وصف، مسعودِ شهید نیز یکی از کاریزماترین رهبرانِ نظامی به حساب می آید که تأثیرگذاری و جذابیتش در پیروان وی نفوذِ غیرِ قابلِ وصفی داشته و حضور او در دشوارترین لحظاتِ مبارزه مایۀ امیدی برای مردمانِ این سرزمین بوده است.


نتیجه گیری:
با مداقه در مواردِ فوق به آسانی میتوان قیاس ناپذیری شخصیتِ قهرمانِ ملی را اثبات کرد و نشان داد که این ابرمردِ آهنکوه و پرصلابت را نمیتوان با هیچ شخصیتِ دیگری قیاس کرد و در یک ترازو قرار داد. مسعودِ شهید هم‌طرازی برای خودش در تاریخِ مبارزاتِ سرزمینِ ما ندارد و از این منظر، یکه و بی بدیل است. مسعود را در یک جمله شخصیتی استثنائی و چندپهلو باید خواند که با ادبیات، دین، مبارزه و انسان دوستی پیوندِ انکارنشدنی داشت و آنچه را که خوبان همه دارند او تنها داشت.
همین چندسویه گی و ژرفناکی بود که وی را از دیگران ممتاز و ماندگار کرد او در برابرِ هیچ طوفانی نلرزید و به هیچ قدرتی سر خم نکرد؛ او را باید نمادِ و پیشوای مجسمِ مبارزاتِ آزادی-خواهانه در اواخرِ قرن بیستم به حساب آورد.
تجلیل از سالروزِ شهادتِ قهرمانِ ملی، یادآورِ قهرمانی های نسلی است که بی هیچ چشمداشتی در برابرِ سپاه اهریمنی سرخ و سیاه ایستادند و داعیۀ آزادیخواهی را به جهانیان و هم نسلان خویش آموختند؛ پاسداری از مسعود پاسداری از مکتبی است که در آن رزمنده گانِ آزادیخواه و سرافرازی تربیت یافتند و صفحاتِ درخشانِ تاریخِ معاصرِ ما را رقم زدند.

عبدالبشیر فکرت- بخشی، استاد دانشگاه کابل
ارسالی به خبرگزاری جمهور

فهرستِ منابع
قرآنکریم
۱) عزام، دکتر عبدالله: ۱۳۸۱ خورشیدی، مسعود پدیدهای بینظیر، ترجمه و نگارش: عبدالأحد هادف، چاپ اول ( افغانستان: کابل- بنگاه انتشارات میوند)
۲) مبارکپوری، صفی الرحمن: ۱۳۸۴خورشیدی، رحیق المختوم، مترجم: عبدالله خاموش هروی، چاپ دوم (افغانستان: هرات- انتشارات شیخ الإسلام احمد جام)
۳) مجتهدی، دكتر كريم: ۱۳۸۸ هـ ش، فلسفه تاريخ، طبع سوم (ايران: تهران-انتشارات صدرا)
۴) رادمنش، عزتالله: کلیات عقاید ابن خلدون در باره فلسفه، تاریخ و تمدن، ب ت ، انتشارات قلم
۵) بخاری، أبوعبدالله محمد بن إسماعیل: ۱۴۰۷-۱۹۸۷م، الجامع الصحیح المختصر، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج۳، الطبعة الثالثة (لبنان: بیروت- دار ابن کثیر)
۶) دیوان حافظ
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


درباره قهرمانی ملی بسیار عالی نوشته شده واقعاً چنین شخصی بود.
بسیار عالی زیبا فرمودی درمورد شخصیت والای قهرمان ملی کشور
haq
از مسعود کرده آقای ربانی خوب بود که یک تابعیت انگلیس را داشت. آقای مسعود تابیعیت روس و فرانسه را داشت
عالی بود.
شعیب
مجاهد
Afghanistan
عکس حاج شاه مسعود نباش
پربازدیدترین