۰

پایان زندگی یک "امیرالمؤمنین"خودخوانده

کمال الدین حامد
يکشنبه ۱۱ اسد ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۴۲
ملاعمر که بسان هر افغان دیگر حق داشت مریضی و علت مرگش روشن باشد و محل دفنش هم معلوم و مردم که با مرده دشمنی نمیکنند و قطعا که تعدادی از مردم هم دوستداراش بود تا می توانستند از نزدیک به کفن و دفنش میرسیدند ولی اینطور نشد و استخبارات بیگانه تا حدممکن منافع سیاسی اش را بر کرامت انسانی وی ترجیح داد و مرگ او را هم در هاله ای از ابهام قرارداد...
پایان زندگی یک "امیرالمؤمنین"خودخوانده


ــــ بنابر روایات تاریخی دو نفر در افغانستان مدعی امارت مسلمانان بوده است و یا خودرا " امیرالمؤمنین" خوانده اند :
۱.امیردوست محمدخان ظاهرا برای رهبری جنگ علیه استعمار انگلیس .
۲. ملاعمر برای راه اندازی جنگ علیه وطنداران مسلمان خودش .
در کشور ما بوده اند کسان زیادی که با استفاده از نام دین برای بدست آوردن اهداف شخصی یا اهداف کشورهای دیگر، مبارزه کرده اند ولی به اندازۀ ملاعمر مدعی سردمداری دین نبوده اند و شاید در تاریخ تمدن اسلامی نخستین بی باکی یک شخص کم سواد و بدوی در برابر القابی چون امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمانان باشد .
امیرمسلمانان بودن و یا خلیفه مسلمانان بودن نشاندهندۀ تشکیل حکومت آرمانی جهانی اسلام است که در اندیشۀ سیاسی مسلمانان چارچوب بسیار سختی دارد و نیاز است که إجماع امت مسلمه شکل بگیرد تا از طریق نمایندگان امت خلیفه مسلمانان تعیین گردد .

ـــ إدعای البغدادی مبنی بر تشکیل دولت جهانی اسلام و بدست آوردن لقب امارت مسلمانان، به نوعی استفاده از حرمتی بود که قبلاً توسط ملاعمر شکسته شده بود .
قبلاً تصور چنین بود که هرگونه سوءاستفاده را از دین میتوان کرد ولی با مفاهیمی چون امارت همه مسلمانان، خلافت اسلامی ویا إدعای رهبری همه مسلمانان جهان در غیاب دیدگاه آنها، نباید بازی کرد و این مفاهیم را نباید دست کم گرفت .
چنین فکر میشد که اگر کسی مدعی رهبری تمام مسلمانان بدون مدنظر گرفتن چارچوب شرعی آن، شود با واکنش تند عموم مسلمانان جهان روبه رو خواهد شد و مسلمانان این بی باکی را توهین به داعیه جهانی اسلام میداند اما در برابر ملاعمر چنین نشد بلکه جهان اسلام با بی تفاوتی و تمسخر با آن برخورد کرد .
علمای پاکستان به تبع دولت آن کشور به ملاعمر و پروژه اش به چشم مزدور خویش می نگریستند و تظاهر به مسایلی چون شاگردی و استادی با طالبان می نمودند، علمای جهان عرب مانند دکتر قرضاوی و دیگران ملاعمر را یک شخص بی سواد و مجموعه اطرافیانش را یک مشت آدم های بی خبر از دین تلقی می نمودند که قابل گفتگو نمی باشند و علمای باقی جهان اسلام اینها را یک پروژۀ پاکستانی می دیدند که در کنار دیگر پروژه های پاکستان علیه افغانستان مورد استفاده قرار میگیرد .

به هر صورت این بی تفاوتی ضربۀ جبران ناپذیری را متوجه حرمت القابی چون " امارت اسلامی " امیرالمؤمنین " بیعت " امربه معروف و نهی ازمنکر و مفاهیم بزرگ دیگری از این قبیل ساخت که امروز هر کس و ناکس در هر گوشۀ از جهان با این القاب بازی میکند و مستند ملاعمر را یدک میکشد .
شاید مهمترین بخش ماجرای مرتبط با ملاعمر نحوۀ زندگی یا مرگ و یا زمان مرگ و چگونگی مرگ اونباشد که رسانه ها روی آن زیاد توجه میکنند، بلکه فراز و فرود حرکتی است که ناکامترین طرحی را مرتبط با حکومت اسلامی رهبری کرد و بزرگترین آسیب را به وجهه اسلام گرایان وارد آورد .
تحت نام ملاعمر و در قالب مقدس لقب امیرالمؤمنین چه خونهایی که به ناحق ریخته شد. چه توهین هایی که به اندیشه اسلامی وارد آمد . چه بدویتی که تحت نام فرهنگ اسلامی بر مردم تحمیل گردید . چه حماقت هایی به عنوان عملکرد یک حرکت تبارز یافت! و ....
با همه اینها نخستین قربانی، ملاعمر بی چاره بود که از نادانی اش در وهله اول استفاده شد و گفته میشود درپایان عمر فهمیده بود ولی دیگر در دام بادارانش گروگان بود و مردۀ متحرک .

افغانستان به عنوان ملتقای اکثر اندیشه های سیاسی در اسلام شناخته می شد و مقاومت این مردم در برابر استعمار و در مراحل مختلف تاریخ نشانۀ از رهبری عقیده و مذهب بود یک حرکت استعمارستیزانه را و هیچ ملتی به اندازه مردم افغانستان در دفاع از کشورشان آیدیولوژیک عمل نکرده است و این ویژگی امیدی را به وجود آورد مبنی بر طلوع یک ساختار سیاسی اسلامی و نمونه درسطح جهان یا لااقل کشورهای اسلامی .
ملاعمر با امیرالمومنین شدنش به تمام این امیدها نقطه پایان گذاشت و تا حدی مسخرگی چارچوب مفهومی امارت در اسلام را پائین آورد و به گونۀ شرم آوری مدعی مشروعیت بدویت تحت عنوان اسلام گردید .
اطرافیان امیرالمؤمنین متوفی یا مقتول، خوب میدانند که دیگر از اندیشه اسلام سیاسی در افغانستان چیزی نمانده تا بازهم هتک حرمت شود و روی همین ملحوظ دیگر نمیخواهند لقب امیرالمؤمنین را به جانشین ملاعمر إعطا نمایند بلکه فقط میخواهند به عنوان هیزم ویرانی و کشتار بدست صاحبان شان مورد استفاده قرار گیرند .

با مرگ ملاعمر پروژۀ تحت نام امارت یا تحریک طالبان پایان نخواهدیافت چون ملاعمر نقشی درحرکت و زوال آن نداشت و میدانیم که مرگ دوساله اش امروز إفشا میشود، بلکه با مرگ ملاعمر داستان امیرالمؤمنین شدن امثال او وارد نقطۀ عطفی گردید و امیرالمؤمنین های مانند او و البغدادی درنهایت دانستند که اینها نه امیر، بلکه مهرۀ بسیار فرسوده بدست استخبارات کشورهای مختلف اند که هروقت بخواهند امیر صاحب را خفه میکنند و شهید میخوانند و مرده را زنده حساب میدهند یا خود مرده را قربانی .
ماشین جنگی امارت ملاعمر را درداخل بقایای رژیم کمونیستی و از خارج متخصصین کشور همسایه جهت گرم نگهداشتن تنور جنگ روشن نگهداشت و ملاصاحب فقط برفراز این ماشین سوار بود و اختیاری نداشت .
همین طور ماشین جنگی البغدادی را نیز بقایای رژیم سابق عراق و متخصصین همسایه شان گرم و فعال نگهداشته اند تا بازی منطقوی شان را به پیش ببرند و با دادن چند لقب مقدس خلیفه را گیج نگه می دارند تا نداند که از نام او چه وحشت هایی راه انداخته شده است و چه بازی هایی به پیش برده میشود .

ـــ شایعه بود که برخی ها از ترس نیروی موظف طالبان مبنی بر مراقبت از نمازگزاردن، بی وضو نماز میخواندند! اگر این یک شایعه باشد لااقل نشان دهندۀ إنفاذ فوق العادۀ گفته های منسوب به ملاعمر درتمام لایه های جامعه ما بود . نفوذ إجتماعی و یا ملی یک شخص؛ معلول سه روند سیاسی ـــ فرهنگی است :
یک: شخصیت ها یا افرادی که در رأس یک برنامه یا ایده سیاسی می ایستند و این ایده به لحاظ مفهومی و عملی رفته رفته به عنوان یک چارچوب موفقیت آمیز درلایه های جامعه تجلی میکند و بالتبع رهبر یا رهبرانی که این برنامه سیاسی را راه انداخته و رهبری کرده اند، در سایه این ایده نفوذ فوق العاده بدست می آورند و محبوب میشوند مانند گاندی در هند و ماندلا در افریقای جنوبی در سایه ایده مبارزه بدون خشونت در راه آزادی هند و مبارزه علیه آپارتاید در افریقای جنوبی .
دو: برخی شخصیت ها به لحاظ ذاتی یا اخلاق شخصیتی کاریزما هستند و مهم نیست که چقدر مؤثر بر تحول مثبت درجامعه بوده اند بلکه مهم این است که دارای مواصفات درخور توجه شخصی اند که دوستان و دشمنانش به آن قایل اند مانند بسیاری از رهبران گروههای آزادیخواه نظیر هوشی مینه، عمرمختار و چه گوارا .
سه: برخی های دیگر در عین حالیکه فاقد هردو ویژگی اند یعنی نه طراح یک چارچوب نظری سیاسی اند و شخصیت شان هم درون یک هاله شکل گرفته است و چندان روایت ساده از زندگی شان در دست نیست که به گونۀ کاریزما محبوبیت بدست آورد، از راه إعمال إرعاب یا همان اصطلاح محلی (زخم چشم) فرموده هایش در ته ترین لایه جامعه نفوذ میکند مانند رهبرکوریای شمالی، صدام رهبر رژیم سابق عراق و معمر قذافی .
ملاعمر به گونۀ روشن فاقد هردو خصیصه اول بود و اگر دستورات نافذ هم داشت از باب سکوتی بود که در مقابر حاکم می باشد.
سکوت مقبره به معنی آرامش برخواسته از احساس امنیت نیست بلکه سکوت برخواسته ازعدم قدرت مرده ها بر حرکت است؛ در برابر اینطور آدم ها ملت تبدیل میگردد به مجموعه ای از مرده های متحرک و از مرده ها هم حرکتی در راستای اعتراض برنمی آید .
جالب این جا است که یکی از دوستانم که به شدت بر رهبران موجود جامعه ما می تازد و در هر محراب و منبری رئیس جمهور و دیگران را می کوبد، روزی با استدلال میخواست روشن کند که ملاعمر واجد مواصفات یک رهبر بود، برایش گفتم تو در زمان حاکمیت ملاعمر میتوانستی بر او اعتراض نمایی؟ با خنده گفت راستش من حتی نمیتوانستم در توصیف او استدلال نمایم چه رسد به اعتراض! چون فرض این بود که امیرالمومنین فوق استدلال و قابل بحث نیست. اینجا بود که دریافت فرق است میان آرامش مردگان و زندگان یا امنیت مرده ها و زنده ها .

ـــ در جهان اسلام آدم های زیادی مدعی رهبری مسلمانان شاید شده باشند یا شوند و حزب التحریر یک حزب سازمان یافته برای به إجرا درآوردن به اصطلاح همین حکومت جهانی اسلام است که رهبران این جریان ها به لحاظ تیوریک دارای یک اندیشه خاص یا لااقل یک راهکار علمی خاصی اند که کمتر مورد سوءاستفاده قرار میگیرند ولی مشکل ملاعمر بی چاره این بود که به صورت علمی لااقل قدرت اندیشه پیرامون فقه عبادات در فقه حنفی را نداشت چه رسد به فقه سیاسی و اگر داشت هم هیچ آثار یا نشانۀ از خود در این مورد باقی نگذاشت و به صورت شخصیتی نه یک قومندان مشهور جهادی بود بسان قومندانان بی سواد و مشهور دیگر و نه یک رهبر قومی بود لذا فقدان این دو وسیله وی را به صورت مضحکی در گرو إعمال خواسته دیگران یا کشورهای بادارشان قرارداد و تا آنجا این گروگانگیری ادامه یافت که شش سال زیرنظر بودن و دو سال مرگ إعلان ناشده را تجربه کرد .

ملاعمر که بسان هر افغان دیگر حق داشت مریضی و علت مرگش روشن باشد و محل دفنش هم معلوم و مردم که با مرده دشمنی نمیکنند و قطعا که تعدادی از مردم هم دوستداراش بود تا می توانستند از نزدیک به کفن و دفنش میرسیدند ولی اینطور نشد و استخبارات بیگانه تا حدممکن منافع سیاسی اش را بر کرامت انسانی وی ترجیح داد و مرگ او را هم در هاله ای از ابهام قرارداد .
تعدادی درکابل، ولایات، پاکستان و حتی خانواده اش برای مرگ وی مراسم تعزیت برپا کردند ولی وجدان همه می پرسید که مرگ دوسال قبل پیش آمده یا کسی او را کشته و یا او اصلا نمرده ویا هم اساساً او کی بوده و چطور و چه شده ؟؟؟
تعزیت کنندگان هم حیران بودند که برای یک مرده دو سال قبل مراسم می گیرند یا برای کسی که هنوز شاید زنده باشد یا کسی که به قتل رسیده و یا کسی که اصلا نبوده و ....

ـــ اگرچه این نوع برخورد حتی با مرده ملاعمر مناسب نبود ولی شاید روشن ترین دلیلش دست بردن به اسلحه و اعلان جنگ علیه مردم خودش بود که اینطور وی را ازمیان مردم دور و میان بیگانه ها پرتاب کرد .
کمال الدین حامد- استاد دانشگاه
ارسالی به خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


xxxxxx
شما با این نوشته ها از کسی طرفداری کردید که به نام امیر المومنین از هیچ کشتار و قتل عامی خودداری ننمود این شخص رهبر افراد وحشی شدند که به سان قران اولائک کالانعام بل هم اضل شدند حال به جای ان که این شخص پلید خود فروخته و به قول شما الت دست بیگانگان را تقبیح کنید او را ستایش می کنید و به سان فردی فریب خورده می نگارید واقعا برای این جامعه متاسفم که از ان همه قتل و غارت و ان همه عقب ماندگی که این شخص به کشور زد و صد ها بلکه هزاران سال کشور را از پیشرفت باز گذاشت و مردم هنوز که هنوز است از افراد این شخص کشته قتل عام می شوند شما به حمایت از او بپردازید این نشان از خاک زدن بر چشم هزاران شهیدی است که در برابر این غول بی شاخ ودم قرارگرفته اند
پربازدیدترین