چندماه قبل بحثی را نوشتم «قرآن متنی خنثی است» دوستانی برمن سخت گرفتند که نه این چنین نیست.
اما بازهم می گویم: نه تنها قرآن، بلکه هرمتنی دارای چنین خصوصیتی است و برداشتهای دینی ما آمیخته ای با فهمِ شخصی ماست.
خودمتن به هیچوجه زبانی ندارد که فهم اشتباه مارا تصحیح کند و یا برداشت درست را از نادرست تشخیص دهد، مخاطب با پیش زمینههای سیاسی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی، وقتی با متن مواجه می شود، کاملا از این قدرت برخوردار است که پیش داوریهای خودش را برمتن تحمیل نماید.
نمونه آن را می شود در این متنی از قرآنکریم به خوبی فهمید، خداوند می فرماید: {فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ} [التوبة: ۵] وقتی ماههای حرام گذشت، مشرکین را درهرجایی که پیداکردید، به قتل برسانید و در هر کمینگاهی به کمین نشینید و از بین ببرید.
اگر مخاطب و این متن باشد، ازاین چیزی جز ترویج خشونت و تروریزم، فهمیده نمی شود... مخاطبی که به نام اسلام و قرآن آدم می کشد، با همین فهم می کشد، اگر می سوزاند، با همین فهم می سوزاند... هیچگاهی قرآنکریم خود به زبان نیامده است که رفتارهای خشونتبار را نفی کند، چون متن، خنثی است و هرکسی می تواند ازآن چیزی بفهمد، خود قرآن هم به صراحت می گوید: {يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ } [البقرة: ۲۶] به وسیله همین قرآن بسیاریها گمراه می شوند و بسیاریها راهیاب، اما جز فتنه طلبان کسی گمراه نمی شود.
فتنه طلب کیست؟ هرکسی مخالف خودرا متهم می کند، کسی تاکنون مدعی این نشده است که: بله! مثلا: من که به فلان گروه مرتبط هستم، فتنه طلب هستم، هرکسی بر تارک شمشیر خود «لااله الاالله محمدرسول الله» می نویسد و بر فرق دیگری می کوبد....
درغرب عادت براین شده است که اسلام را متهم به تروریست پروری بسازند و قرآن را متنی خشونت بار بنامند، اما این حکم بسیار اجحاف آمیز است، چه هیچکسی – به جز استثناآت- تاکنون پیدا نشده است که خودرا متهم بداند و دیگری را برحق، رفتار جنایتکارانه بستگی به دین ندارد، جنایت و خشونت نهفته در باطن و روان انسانی ماست، تعادل روانی وقتی به هم میخورد، حس خودخواهی و اضافه طلبی، مروت خودرا از دست می دهد، شرافت و ایثار، وقتی دریده می شوند، باتوجه به خنثی بودن متن، خشونت طلب، برای کارهای خشنِ خویش، درپی سپرمعنوی می گردد و در سپهر متن مقدسی، دست به هر جنایتی می زند...
دو نمونه زندهفرض کنید، دو اعتقاد یا دیانتی را در جهان سراغ داریم که شهرت به نرمخویی و اخلاقی بودن داشته اند و دارند:
یکی مسیحیت و دیگری بودیسم، در اصول چهارگانه بودیسم، جز (دوگا، یعنی حقیقت جلیل رنج؛ حقیقت علت تأم یا منشأ رنج؛ حقیقت پایان تألم و یا قطع رنج؛ راه رهائی از رنج) چیزی از خشونت دیده نمی شود، سراسر آئین بودیسم به تحمل و بردباری ترغیب می کند، و بلکه احکامی را که بودا برای بودائیان آورده است، پشتوانه محکمی برای ترویج اخلاق است، احکام پنجگانه چنین حکم می کنند: « اینکه مرتکب قتل نشوند، دزدی نکنند؛ زنا نکنند؛ دروغ نگویند و سکرآور نیاشامند» اینها از اصول احکام در بودیسم است.
بایدها و نبایدهای کلی در دین بودابودا ابتدا به پرهیز دعوت مى کند و نصیحت مى نماید:
الف- نباید کردها:۱- موجودات زنده را نباید کشت.
۲- اموال دیگران را نباید تصاحب کرد.
۳- به ناموس دیگران نباید تجاوز کرد.
۴- دروغ نباید گفت.
۵- شراب سکر آور نباید نوشید.
ب - باید کردها:۱- باید رنج فردى را ترک کرد.
۲- باید در رنج زندگان اندیشید.
۳- باید در رنج جامعه جهانى شریک بود.
۴- باید حسن نیت داشت.
۵- باید دلسوز دیگران بود.
۶- باید عفو و بخشش داشت.
۷- باید فداکار و خدمتگزار مردم بود.
۸- باید از حیله و فریب پرهیز کرد.
۹- باید از پرخورى و شکم پرورى دوری کرد.
۱۰ باید از لهو و لعب دورى کرد.
۱۱- باید از زیور الات و عطریات پرهیز کرد.
۱۲- باید از خوابیدن در بستر نرم دورى کرد.
۱۳- باید از قبول سیم و زر و مال دنیا دست برداشت.
درهیچبندی از این بایدها و نبایدها نمی توان ترویج خشونت را سراغ داشت، نه تنها به ترویج خشونت نپرداخته است، به ایثارگری و فداکاری، به شراکت در دردجهانی و حس انساندوستی، ترغیب هم کرده است.
امروزه «دالایی لاما» ازپرنفوذترین چهرهی اصلاح طلب و اخلاقی مذهب بودیسم است و به عنوان یکی ازشاخههای عرفانِ مدرن فعالیت می کند، و شهرت او با اخلاقی اندیشیدن او گره خورده است.
اما همین بودیسم و بودائیان، چنان خشونتی را در «برمه» برضد مسلمانان برپا کرده اند که عقل انسانی درحیرت و حافظه تاریخی، چنین جنایتی را کمسابقه می بیند و پذیرفتن آن درقرن بیستویک، دشوار است.
تاکنون از شخص «دالاییلاما» چیزی نشنیده ام که به مخالفت از بودائیان برمه برخواسته باشد، هرچند خانم «آنگ سان سوچی» فعال حقوق بشر در کشور «برمه» از «دالاییلاما» خواست تا دخالت کند و جلو کشتارِ وحشیانه را بگیرد ولی تاکنون رسما از زبان او در رسانههای عمومی چیزی مطرح نشده است.
باتوجه به چنین خشونتی، آیا امکان این هست که بودیسم را یک دین خشونت طلب عنوان کرد؟ دین تروریست پرور خواند؟
یا مسیحیت که شهرهی شهرم به اخلاق و ایثار است، در مسیحت است که گفته شده: اگر به گونهی راست تو شَتری نواخته شد، گونهی چپ خویش را بگردان تا در او هم بنوازد...
خشونتهای تاریخی به نام «جنگهای صلیبی» را چه کسی راه انداخت؟ دادگاههای تفتیش عقاید و زنده به آتش کشیدنهای مخالفین خویش را چه کسی انجام داد؟ بیش از سههزار نفر به آتش سوختانده شدند و بیشتر از سیهزار نفر در فرآیند راه آزادی در اروپا کشته شدند... اینها را چه کسی مرتکب شد؟
امروزه تعرضاتِ صریح و وحشیانه ای را که متدینان افراطی مسیحی نسبت به مساجد مسلمانان در اروپا و امریکا انجام می دهند، به پای چه کسی باید ثبت کرد؟
آیا می شود گفت که: مسیحیت دین خشونت پرور است؟ آیا می شود گفت که: تروریزم ریشه در اندیشه و اعتقاداتِ مسیحی دارد؟
هرکدام با فهمی از متنِ دین، خشونت می کنند
من شکی ندارم که متون دینی را دستاویز خویش قرار می دهند، نفیِ پشتوانه معنوی، کارِ بی دلیلی است، اما صحت این فهم مورد مناقشه است؛ هیچ بودائی و مسیحی مرتکب خشونت سیستماتیک نمی شود، مگر اینکه برایش توجیهی از دین خویش پیدا می کند، چنانچه هیچ مسلمانی مرتکب خشونت نمی گردد، مگر اینکه دلیلی برایش از دین خود درست می کند.... این اصل مسلم است، اما چیزی که مورد مناقشه است، صحت این پشتوانه و دلیل است، که تاچه حد می توان به درستی آن باور داشت؟
درستی و نادرستی یک دلیل را نمی شود با دلیل دیگری که همپایه آن است، ثابت کرد، مثلا: کسی با فهمی که از قرآن دارد، از قرآن استدلال می کند، شما به هیچ صورتی نمی توانید که فهم اورا با فهمی که خودتان از قرآن دارید، نفی و یا باطل کنید... چون دلیل او قرآنی است و قرآن درتناقض با همدیگر خود قرار ندارد، بلکه برای صحت وسقم این ادعا باید به دلیل سومی مراجعه کنید که مطابق نص صریح قرآن عقل است.
حالا باید پذیرفت که پرورش اندیشه تروریستی به هیچ دینی وابسته نیست، هر اندیشه و متنی، قابلیت فهم تروریستی را دارد و حتی از اخلاقی ترین متن هم می شود، تروریزم را درآورد و فهم خشونتباری داشت.
دکترمحمدصالح مصلح- ارسالی به
خبرگزاری جمهور