۰

آینده جهان اسلام و غرب

دکتر محمدصالح مصلح
سه شنبه ۸ ثور ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۴۱
غرب دشمن کلی اسلام نیست، غرب دشمن اسلامی است که طرفداران خویش را به عقلانیت، استقلال و خودکفائی دعوت می کند، اسلامی که هویتِ مستقل و انسانی را به طرفدارانش عرضه می دارد.
آینده جهان اسلام و غرب

چرا غرب به صورت عموم و ایالات متحده ‌امریکا به گونه خصوص از حکومت‌های خاندانی و استبدادی در جهان اسلام حمایت می کنند؟
چرا از جنبش‌های اسلامی حمایت نمی کنند و پیوسته به تقویت حاکمان استبدادی می پردازد؟
چرا در کشورهای اسلامی از دموکراسی حمایت نمی کنند؟
(وقتی غرب می گویم: سیاستی است که در زمان ما حکومت می کند، هر روزه آزادی‌خواهان جهان اسلام به سلول‌های حکومت‌های مستبد منطقه می روند ولی حمایت سیاسی و اقتصادی غرب موجبِ بقا و جری ترشدن ایشان می شود، در غیرآن غرب ملت و اندیشمندانی دارد که برخلاف سیاست حاکمان خویش فعال هستند و مبارزه می کنند.)

به نظر من دلایل ذیل موجب این حمایت شده است:
• به خاطر حمایتِ اقتدارِ خویش، حکومت‌های خاندانی و استبدادی، مزدور خوبی برای کشورهای غربی شناخته می شوند.

• بزرگترین ثروتِ نفتی جهان در این کشورها قرار دارد و حاکمانِ کشورهای مذکور امتیازِ بزرگی را در بدل حمایت سیاسی، در اختیارِ غرب قرار می دهند.

• اگر دموکراسی در این کشورها حاکم شود، مانند: ملی شدن نفت در زمان دکترمصدقِ ایران، جمهوری اسلامی بعد از آن، حکومت جمال عبدالناصر در مصر و ترکیه اردوغان، منافع غرب به خطر می افتد و چرخه های درآمدشان کندتر می شود.

• اگر دموکراسی در این کشورها نهادینه شود، از یکسو متحدانِ غرب از قدرت کنار کشیده می شوند و ازسوی دیگر، جنبشهای اسلامی به قدرت می رسند و اندیشه‌ی اسلام‌سیاسی وارد گفتمان سیاسی جهان خواهد شد که بزرگترین رقیب لیبرالیزم شناخته می شود و زیرهیچ عنوانی قدرتهای غربی چنین اجازه ای را نخواهند داد تا دکترین لیبرالیزم به مخاطره قرار گیرد.

• اگر جنبشهای اسلامی به قدرت برسند، بدون تردید اسلام از یک اندیشه منزویِ تروریست پرور به اندیشه‌ی پویا و گفتمان پذیری تبدیل می شود که منطق لیبرالِ غرب قدرت مقابله با آن را ندارد.
• از یکسو غرب از حکومت‌های استبدادی حمایت می کند و از سوی دیگر، به وسیله دست‌نشانده‌های خویش درکشورهای اسلامی به سرکوب جنبشهای اسلامی می پردازد، تا این جنبشها مجبور شوند و دست به خشونت بزنند و غرب با رسانه های تبلیغی خویش به جهان بگوید که نظام سیاسی اسلام، یک پدیده خشونت طلب است.

• غرب به شدت از دو جریان حمایت می کند و در عین حال خشنود هم هست: جریانِ سکولارِ استبدادگرا و جریانِ جنبشهای اسلامی خشونت طلب. هردوی اینها به نوعی در راستای تامین منافع غرب فعالیت می کنند، یکی از فرط خشم نسبت به اسلام خدمتِ غرب را می کند و دیگری در اوج جهل نسبت به شناختِ زمان و سیاستِ صلح آمیز و مصالحه طلب، دست به خشونت می زند و دلیلِ حضور غرب را فراهم می سازد.

• غرب دشمن کلی اسلام نیست، غرب دشمن اسلامی است که طرفداران خویش را به عقلانیت، استقلال و خودکفائی دعوت می کند، اسلامی که هویتِ مستقل و انسانی را به طرفدارانش عرضه می دارد.

• غرب دشمن آن عده از جنبشهای اسلامی است که مسلمانان را به زندگی مدرن و انسانی فرا میخوانند، از مسلمانان میخواهند که هم مسلمان باشند و هم مستقل و دارای اندیشه؛ جنبشهایی که میخواهند مبتنی بردموکراسی به رقابت آزاد بروند، برای کشورشان سیاست خارجی مستقل و رأیِ آزاد تعریف کنند... غرب دشمن مسلمانهایی است که اسلام را تنها راه نجات می دانند و در گفتگوی جهانی ضمن این که شرکت می کنند، بکارگیری خشونت را منافی احکام اسلامی می دانند.

• غرب تا زمانی از دموکراسی درکشورهای اسلامی حمایت نخواهد کرد که منافع اقتصادی اش بخواهد؛ وقتی محمدمصدق نفت ایران را ملی ساخت، انگلیس و امریکا طی انقلابی از قدرت برکنارش ساختند، وقتی در الجزایر مسلمانها به قدرت رسیدند، ارتش طی کودتایی انتخابات را از بین برد، وقتی حماس در فلسطین انتخابات را برنده شد، امریکا کمک خویش را رسما قطع کرد، وقتی اخوان المسلمین در مصر قدرت را در دست گرفت کودتای نظامیان همه را قلع و قمع کرد.... مگر در این کشورها انتخابات براساس دموکراسی برگذار نشده بود؟

• غرب از دموکراسی حمایت می کند که ۹۴ درصد برنده داشته باشد و رقیبی هم وجود نداشته باشد، اساسا انتخاباتی وجود ندارد، فقط درظاهر چنین چیزی مطرح است و تمام... پیوسته امریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان وکانادا و آسترالیا از این جریان به دلیلی حمایت می کنند که منافع اقتصادی شان از طریق این دیکتاتورها تامین می شود.

• غرب از دموکراسی ای حمایت نخواهد کرد که در رأس آن محمدمرسی و یا اسماعیل هنیه و رجب طیب اردوغان بیاید و مدعی استقلال و آزادگی باشد...

• تندرو‌های گروه‌های اسلامی، به خوبی خوراک غرب را فراهم ساخته اند تا برای ملتهاشان توجیه کنند که اگر دخالت نظامی آنها نباشد، این گروه‌ها شهروندان امریکا را هم آرام نخواهند گذاشت و برای هرکدام آنها، پاپوشی درست خواهند کرد...

• حمایت مردمی از عملکردهای حاکمان شانِ غربی نه به دلیل اسلام ستیزی است، بلکه ترس از تبلیغاتی است که هر روزه رسانه های غربی در هماهنگی با سیاست‌های حاکمان، به نام اسلام هراسی، انجام می دهند، شهروندان غربی نگران اند که مبادا فردا این گروه های اسلامی برای آنها هم یک متر ریش و شش فوت لنگی و ده گز چادر ندوزند و روزگارشان را سیاه نسازند... سربریدن انسان و گذاشتن آن در صفحات اجتماعی، ضمن ایجاد ترس و رعب در میان مسلمانها،
غرب به شدت از دو جریان حمایت می کند و در عین حال خشنود هم هست: جریانِ سکولارِ استبدادگرا و جریانِ جنبشهای اسلامی خشونت طلب. هردوی اینها به نوعی در راستای تامین منافع غرب فعالیت می کنند، یکی از فرط خشم نسبت به اسلام خدمتِ غرب را می کند و دیگری در اوج جهل نسبت به شناختِ زمان و سیاستِ صلح آمیز و مصالحه طلب، دست به خشونت می زند و دلیلِ حضور غرب را فراهم می سازد.
جوامع غربی را به شدت نسبت به اسلام بدبین و متنفر ساخته است، از همین جهت آنها برای حکومت‌های شان اجازه می دهند تا از مالیات‌شان به نام جنگ برضد افراط‌‌‌گرایی، مصرف کنند که در عوض این نظام‌ها به تقویت خشونت و استبداد می افزایند...

• حکومت‌های استبدادی که هر روزه به جرمِ مسلمان بودن، گروه های میانه رو اسلامی را سرکوب و ممنوع الخروج می سازند، برای غرب توجیه می کنند که اگر جلو اینها گرفته نشود، فردا برای کشورهای غربی نیز مشکل ساز خواهند شد... کشورهای غربی به خوبی می دانند که جنبشهای اسلامی چون اخوان المسلمین دشمن جانِ غربی‌ها نیستند و خطری را متوجه کشورهای غربی نمی سازند ولی نگرانی غرب از ناحیه نفوذ و استقلال طلبی اینهاست... غرب می ترسد که مبادا فردا دایره نفوذ و فعالیت این گروه ها به بیخ‌گوش شان برسد و کاخِ بی رقیب لیبرالیزم با مشتِ اسلام فرو ریزد... تمام نگرانی غرب از ناحیه این است که مبادا ضمن از دست دادن منافع اقتصادی، تفکر لیبرال را به قمار ببازد....

• ---------------------------------------------------------
چه باید کرد؟
مشکل اصلی درجهان اسلام، «راه حل» است.
غرب به خوبی می داند که راه حل چیست، اما جهان اسلام درخلأ معلوماتی - نسبت به غرب و منافع آن- قرار دارد، باتوجه به این مشکل، پیشنهاد من نسبت به جهان اسلام است که برای موفقیت خویش باید از این گزینه‌ها استفاده شود:

• باید با غرب وارد گفتگوشد، دشنام دادن و بد وبیراه گفتن، راه حل نیست و ما را به نتیجه ای نخواهد رساند.

• منافع غرب به خوبی تشخیص داده شود، و بر سر منافع باید چانه زنی کرد، هرکسی همکاری با غرب نکند، به زمین کشیده می شود، از این که دو صدمه - جنگ داخلی و فقر اقتصادی- برکشور حاکم شود، - تا روزی که فرصت تصمیم گیری می رسد- تحمل یکی بهتر است.

• درشرایط فعلی، هم دموکراسی وجود ندارد و هم حاکمان کشورهای اسلامی مزدور غرب هستند، حداقل جنبش های اسلامی با غرب بر سرمنافع‌شان گفتگو کنند و در شرایطی که غرب حرف اول را می زند، برایش سهم قائل شوند تا به دموکراسی برسیم و ملتها سرنوشت خودشان را بدست خود بگیرند؛ محدود ساختن منافع غرب ممکن نیست مگراین که حکومتی قوی و وسیع‌البنیاد درکشورهای اسلامی شکل بگیرد؛ این مساله زمانی تحقق می یابد که حمایت جهانی وجود داشته باشد و حمایت جهانی زمانی حاصل می شود که کشورهای غربی همکار باشند.

• غرب عاشق خط وخال حاکمانِ فعلی جهان اسلام نیست، بلکه درپی تامین منافع خویش و محدود ساختنِ تلقیِ اسلامِ جهانی می باشد. جنبشهای اسلامی با طرح دوستی و گفتمان، نگرانی های غرب را برطرف بسازند تا حداقل نظام کشور خودشان مبتنی بردموکراسی و آزادی استوار گردد، درغیرآن جنگیدن با غرب و حاکمانِ مستبد کشورهای اسلامی، یک کار خلاف عقلانیت و منافع اسلام است.

• درگفتگوی خویش صراحت داشته باشند، اطمینان دهند که درپی جهانگشایی نیستند، بلکه میخواهند زمینه دموکراسی را درکشورهای شان، فراهم بسازند و باغرب شریکِ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خوبی باشند؛

• ازاین که هیچگاهی به اهداف خویش نرسند، بهتر است که حداقل تفکرِ اصلاح‎‌گرایانه خودرا درکشورهای شان پیاده کنند؛ اگراین تفکر نتیجه مثبت داشت، ملتهای غربی خواهی نخواهی ازآن پیروی خواهند کرد و اگر نداشت، به جای بدبخت شدن جهان، بهتر است که تنها خودشان بدبخت شوند و تمام تا بار دیگر درپی جهانگشایی نشوند... اسلام به خاطرخوشبختی انسانها آمده است، هرگاه ملتی از نام اسلام بدبخت شود، شکی وجود ندارد که چنان نظامی اسلامی نیست و باید تجدید نظرکنند.... من شکی ندارم که رسالت اسلام سعادت و خوشبختی هردو جهان است، وقتی این جهان ما بدبخت باشد، ایمان دارم که آخرت ما نیز همین‌گونه عقب مانده و ذلیلانه خواهد بود.

• از این که هر روزه درشعله جنگ، زیردست وپای ستمگرانِ مستبدی زنده بسوزیم و عقده‌ها و حقده‌های جنایتکاران چشم و گوش مارا بخراشد، بهتر است که با منبع اصلی شعله و فتنه انگیز، وارد گفتگو شویم و همان سهمی را که بزور از ما میگیرد، به صلح و رضایت بپردازیم و حداقل از تکرار جنایت و تخریب، جلوگیری کنیم و زندگی آرامی را برای ملت خویش رقم بزنیم... چنانچه پیامبر اسلام عین همین کار را برای مؤلفة‌القلوب انجام می داد و بدین ترتیب اسلام و مسلمین را از شرشان نجات داد.

• خواهی نخواهی کشوری که دارای حکومت ضعیف و آسیب پذیر باشد، مدیران چنین کشوری به هیج صورتی قدرتِ مدیریت و انکشافِ مستقل کشور را ندارند، از این که آسیب پذیرتر شوند و به پرتگاه سقوط بروند، بهتر است تا با یک قدرت بزرگ، کنار بیایند وشکی ندارم که جنبشهای اسلامی بیشتر از دیگران نیازمند چنین تکیه گاهی هستند.

• تاکنون هرچه خساره و تخریب بوده است، عائد کشورهای اسلامی شده است، غرب، ضمن این که منافع خویش را برده و خورده است، خساره دوبرابر و بیشتر از آن نیز به کشورهای اسلامی وارد شده است؛ تازمانی که این کشورها دارای قدرت بازدارنده ای نباشند، ممکن نیست که بتوانند مدیریت یکجانبه انجام دهند، پس چرا وارد معامله ای نشوند که حداقل – چنین معامله ای- جلوگیری از خونریزی و کشتار است؟

• راهی که بتوان غرب را مطمئن ساخت، این است که: درنخست، هرگونه جنایتی که به نام اسلام انجام می گیرد، به نفی آن بپردازیم؛ دوم: عملا نشان دهیم که درپی حذف مخالفین خویش در درون کشور نیستیم، با مخالفین سیاسی خود همکار و درگفتگو قرارگیریم. سوم: ظاهرا حسن نیت خویش را نسبت به جهان غرب نشان دهیم و از شعارهای احساساتی و نفرت انگیز بپرهیزیم. چهارم: به پخش و نشرِ اسلامِ آشتی پذیر تاکید بورزیم و ازاین طریق به نشرافکار خویش درمیان کشورهای غربی اقدام کنیم.

• به ترمیمِ کاستی‌های درونی خویش توجه کنیم، کسانی که مخالف اندیشه و تفکر ما هستند، آنها را تهدید به نابود نکنیم و نشان دهیم که اسلامِ ما با دگراندیشان حسن نیت دارد.

• درحوزه روابط بین الملل، مهمترین چیزی که مؤثر است، دیپلماسی فعال، با پشتکار و فرصت شناس است، جنبش‌های اسلامی باید از فرصت‌های ایجاد شده حد اعظم بهره را ببرند و نگذارند که فرصت‌ها به هدر برود و جای پای برای دیگران فراهم
اسلام به خاطرخوشبختی انسانها آمده است، هرگاه ملتی از نام اسلام بدبخت شود، شکی وجود ندارد که چنان نظامی اسلامی نیست و باید تجدید نظرکنند.... من شکی ندارم که رسالت اسلام سعادت و خوشبختی هردو جهان است، وقتی این جهان ما بدبخت باشد، ایمان دارم که آخرت ما نیز همین‌گونه عقب مانده و ذلیلانه خواهد بود.
شود.

• لازم است که جنبشهای اسلامی شرکای داخلی، منطقوی و بین المللی خویش را به خوبی تشخیص داده و وارد گفتگو شوند، در غیر آن تنها می‌مانند و سرکوب می شوند.

• در انتخابِ رهبری دقت و تامل بیشتری صورت گیرد، تنها ملا ویا مولوی بودن کافی نیست، رهبری جنبشهای اسلامی را کسی به عهده بگیرد که ضمن فهم دینی، شناخت کافی از وضعیت جهان و قدرت های جهانی داشته باشد، تا بتواند در بحران‌های احتمالی مدیریتِ سازنده کند و از فروپاشی جنبش و نظام جلوگیری نماید.

• به تدریس مضامینِ کاربردی و عملی در مراجعِ تعلمیِ خویش اقدام کنند، درسهای خیال‌پردازانه و مضامینی که منظره مرگ و بهشتِ خانواده را به تصویر بکشد، کاری ساخته نیست، چنین مضامینی مجموعه ای از خیالاتی بیش نیستند و نمی توانند حلال مشکلات اجتماعی ما باشند، آخرت را درهمین دنیا باید رقم زد.

• جهان‌بینی خویش را از جهان‌بینی سیدقطب‌ی به جهان‌بینی عینی تبدیل کنند.

• شاید از عمده ترین دلیلی که اخوان‌المسلمین درمصر شکست خورد، اتکای بیشتر آنها به تئوری‌ها و جهان‌بینی سیدقطب بود، بیشتر از هشتاد سال فعالیت اجتماعی و کار درحوزه اجتماع وسیاست‌، بالاخره نتوانستند که یکسال حکومت کنند. چنین نبود که «اخوان» تقصیری نداشت و نظامیان بی دلیل و مردم بی‌جهت حمله‌ور شده باشند؛ اخوان طی یکسال حکومت هیچ دستاوردی نداشت و ازلحاظ تئوری کاملا عقب مانده و انحصارطلب بود، اخوان نه به سراغ شرکای منطقه ای خود رفت و نه برای خود شریک جهانی انتخاب کرد، نه دست امریکارا فشرد و نه روسیه و چین را، نه به سعودی اعتماد کرد و نه به ایران... جنبشی که هشتاد سال فعالیت داشته باشد و تاهنوز نتواند برای خویش شریک منطقه ای برگزیند، چنین جنبشی – دیر یا زود- محکوم به شکست است. اخوان فکر می کرد که با به قدرت رسیدن درمصر، جهان عرب را یکباره تصاحب می کند و این طرز تفکر، خام و بی‌ پشتوانه بود، خودرا با پیرترین نظام منطقه – عربستان سعودی- شاخ به شاخ کرد و این مساله نشان می داد که تاچه پیمانه اخوان از سیاست بی‌خبر مانده است... نگاهی که سیدقطب به جهان داشت، کاملا ایده‌آل و غیر واقعی بود، تکیه عمده برچنین اندیشه ای مارا از واقعیت های موجود دور می سازد.....

اسلام شناسی و جهان‌بینی سیدقطبی
فکر می کنم که بزرگترین اشتباه جنبش‌های اسلامی سیدقطبی اندیشیدن است، او معتقد بود که جهان دو طبقه است، یا اسلام و یا کفر؛ به تعبیر دکترشریعتی که می گفت: یا حسینی هستی و یا یزیدی... خارج از این دو طبقه، سومی وجود ندارد...
چنین برداشتی کاملا ذهنی و غیرواقعی است، نباید فقط سیاه وسفید دید، بلکه خاکستری نیز در این منظومه جایگاه قابل توجهی دارد.... کسانی که نه با یزید بودند و نه با حسین به معنای این نیست که آنها حتما یزیدی بودند... چنین قضاوتی غیرمنصفانه است... به همین ترتیب در مورد اسلام کفر...
اگر در اسلام ایمان دارای مراتب و درجات است؛ اگر کفر دارای مراحل و مراتبی است، به دلیل این است که ما همه را با یک چشم نبینیم و از یک تیغ تیر نکنیم و با احتیاط برخورد نماییم... هر رنگی را باید سرجای خودش گذاشت و برخورد را با هرکدام، مستقل وجدا نمود.
با هرکدام، طوری برخورد شود که طبیعت و زمان می طلبد، واقعیت‌ها نشان می دهند که هرکشوری دارای منافع، مصالح و سیاست مخصوص خود است، همه را به تیرکفر بستن، جفا به راه و روشی است که پیامبر اسلام بنیاد گذاشت...
با هرحکومتی باید از راه منافع او وارد شد، پیامبر اسلام پیوسته درسیاست داخلی و خارجی خویش اولویت‌ها و منافع خود و طرف مقابل خویش را درنظر می گرفت، ما مسئولیم تا راه ایشان را برویم، پیامبراسلام به این نتیجه رسید که با بزرگترین رقیب و دشمن داخلی خویش «منافقین» برخوردِ انسانی داشته باشد و ازجان ومالِ ایشان حمایت و دفاع کند؛ او به خوبی می دانست که منافقین کافرهستند و بلکه مطابق آیات و روایات، شرورتر و بدتر از کافران به اسلام صدمه می‌زدند ولی سیاست داخلی اسلام، مقتضی مدارا بود و پیامبراسلام نیز با ایشان کنار آمد.
او پذیرفت که درسیاست خارجی خویش با فرستادنِ نمایندگانی به کشورهای همسایه و داخل حجاز، اعلانِ صلح و آشتی کند، با یهود داخل مدینه پیمان بست، با مشرکین مکه پیمان بست، رواجِ بازارِ‌مدینه را مشترک گذاشت و دربسیاری از رفتارها عرفِ حاکم را تحمل کرد، با آن که ازبسیاری رفتارها ناراض بود ولی سیاستِ زمان چنین چیزی را می طلبید و پیامبراسلام هم تحمل می کرد.
اسلامِ سیدقطبی چنین چیزی را برنمی تابد و هرگونه انعطاف را کفر و باج دادن به کفار می داند؛ دراین نگاه دو طبقه وجود دارد، یا کافر ویا مسلمان، چنین اسلامی بیشتر اسلام شمشیر است تا اسلامِ گفتمان و تمدن.
اسلام سیدقطب مدارا و تحمل را نمی پذیرد و شمشیر را راه حل می داند، جنبش‌های اسلامی نیز با الهام از اندیشه آن بزرگوار، نه تنها خودرا در مضیقه قرار داده اند، بلکه میدان را برای دیگران نیز تنگ‌تر ساخته اند و امروزه طرفدارانشان در هرکجایی یا به زندان می روند و یا هم به دار آویخته می شوند....
ضمن این که سیدقطب، خود را به وسیله چنین اندیشه ای تا تیره دار بالا برد و بالاخره به وسیله نظام به «دار» زده شد، همفکران وخانواده اش نیز، یا آواره ساخت و یاهم درکنج زندانها و جوخه های دار، منکوب و از عرصه اجتماعی حذف شدند.
اخوان‌المسلمین که هشتاد سال است، یا سرکوب می شود ویا منحل... راهی را که رفته است، تاکنون موفقیتی درپی نداشته است، تنها شهادت موفقیت نیست که ما مُهر پیروزی بزنیم، بلکه دستاوردِ این‌جهانی نیز در صدرِ موفقیت‌ها قرار دارد.
دلیل اینهمه شکست، قطعا در استراتیژی و جهان‌بینی است که هشتاد سال سرکوب را تجربه کرده اند، حالافرصت آن رسیده است که تجدید کلی و اساسی نسبت به ایدیولوژی کلیه جنبشهای اسلامی صورت بگیرد و راهی را تعقیب کنند که نه موجبِ فرودستی خودشان شود و نه فرادستی رقبایشان.
دکترمحمدصالح مصلح- ارسالی به خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


احمد فیصل
شما وقتی اساسات و اصول نظام سرمایه داری زا بخوانید میفهمید که آنها به هیچ چیز و هیچ کس جز منافع خویش نمی اندیشند. آنها که دمکراسی نام نهاد مارا قبول ندارند، چگونه حاضرند با ما مذاکره نمایند. و گیریم که قبول کنند با کی مذاکره کنند؟
تنها راه حل همان نبرد فکری مسلمانان برعلیه غرب است. نبردی که باید توسط خلیفه منتخب اکثریت مسلمانان و از موضعی محکم به پیش برده شود.
من مسلمانم به خالق مدبری ایماندارم کهتدبیرش همه مخلوقاتشرا احتوآدارد.ونظامی راکه برای زندگی انسانها فرستاده یعنی قرآن کامل بدون نقص وبرای تمام مشکلات انسان منحیث انسان نظام یعنی راه حل دارد.مشکلات امروزجهان بخاطرپیروی نکردن ازدستورات خالقانسان وتطبیق نمودن نظام های مخالف فطرت بشرکه ساخته وپرداخته دست بشری که نظام الهی راقبول ندارداست.
احسان خدمتگزار
با سلام و احترام خدمت برادر گرامی،

تا حدودی با مشخص کردن بینش غرب نسبت به اسلام موافقم. اما مباحثی که برای راه حل بیان فرمودید جای بحث دارد.

1- غرب به محض این که آگاهی و حرکت جمعی مردم را مشاهده کند دیگر تاب دموکراسی را ندارد و اعمال زور می کند و این را به دفعات نشان داده است. چنانکه در ملی شدن صنعت نفت ایران اولین قطع نامه شورای امنیت علیه ایران صادر شد و ایران برای دستیابی به حق خود که ملی شدن صنعت نفت بود به دادگاه لاهه فراخوانده شد. و مورد جدید آن را در یمن مشاهده می کنیم.

2- گفتگو با غرب پیشنهاد خوبی است اما راه حل نیست زیرا غرب صداقتی در گفتار و رفتار خود ندارد، برای نمونه مذاکرات هسته ای ایران و 5+1 را مثال می زنم.

3- به طور قطع منافع غرب در جهت اسلام ستیزی و به طور کل تفکر ستیزی در بین ملل است بنابراین با چنین عقیده ای نمی توان به توافق رسید خصوصا اگر که ما ضعیف باشیم.

4- غرب برای هم پیمانان خود نیز قابل اعتماد نیست و فرض این که ما منافع غرب را تامین کنیم تا اجازه بدهد کشور مستقلی داشته باشیم باطل می شود. حکومت قذافی این را به ما نشان می دهد.

با این حال به نظر می آید که آن چه در وهله اول برای امت اسلامی ضرورت دارد حفظ وحدت ، خود باوری و کسب قدرت است چه در تکنولوژی و چه در ایدئولوژی و ایمان.

لرد مغرب آن سراپا مکر و فن
اهل دین را داد تعلیم وطن
او بفکر مرکز و تو در نفاق
بگذر از شام و فلسطین و عراق

"علامه اقبال لاهوری"
عارف رشیدی
Romania
باسلام.
جان اف کندی، گفت، "ما متحد باشیم پایدار میمانیم، متفرق شویم، از هم میپاشیم."
به نظر من جهان اسلام باید اتحاد پیشه کنند تا دستان غرب را از هرجهت کوتاه کنند.
پربازدیدترین