۰

فقر جنسی و انتحار

دکتر محمدصالح مصلح
پنجشنبه ۲۷ حمل ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۲۰
زنانِ چشم سیاه، با نرگسِ مست و کمر ِباریک؛ درخشش ساقهایش چنان براق است که از پشت هفتاد جامه استخوانِ پایش قابل مشاهده است؛ همیشه و پیوسته علاقه مند به سکس؛ مهربان‌تر از هر زنی؛ عشقی تر از هر شریک جنسی؛ نازدانه تر از هر نازنینی؛ کمرباریک، دهن غنچه، لبان پسته، سینه انار، قامت استوار؛ زلف سیاه، گونه چو ماه؛ موی تا کمر، قرص چون قمر، در خیمه های بهشت منتظرند تا یکی خود را بکشد و آنها سبدهایی از گل را نثارِ قدومش سازند و...
فقر جنسی و انتحار

فروید می گفت: نیاز جنسی مانند خوردن و نوشیدن یک نیازِ طبیعی است.
این سخن به معنای این است که نیازِجنسی وابسته به سن وسالِ خاصی نیست، نقش سن و سال بیشتر تکاملی می باشد نه تاسیسی؛ یعنی که با بالارفتن سن، نیازِجنسی شدت می یابد، سن‌بلوغ به معنای این نیست که شهوت در این سن وسال زاده شود.
همانگونه که انسان از روزهای نخستِ زندگی نیاز به خوردن و نوشیدن و خوابیدن دارد، به برآورده ساختنِ نیازِجنسی نیز محتاج است و لازم است که این نیاز از راه‌های مشروع وقانونی برآورده شود.
این که چرا درسنین خوردسالی، این مساله زیاد مورد توجه نبوده است؟ برمی گردد به فرهنگِ حاکم و رفتارِ اجتماعیِ جوامع مختلف.
فروید در کتابِ «میل جنسی» می گوید: نیازِجنسی اطفال تا سنینی که متوجه خویش می شوند، به وسیله نوازش‌های مادرانه اطرافیان، برآورده می شود و زمانی که به سخن می آیند، متوجه می شوند که سخن گفتن از این نیاز، در میان خانواده وجامعه، عیب تلقی می شود، از همین جهت، نیازِجنسی سرکوب می گردد ولی سرکوبی آن به معنای نابودی نیست، بلکه برای برآورده ساختن این نیاز راه های دیگری رشد می کند؛ اگر درکودکستان پرورش می بابند، به وسیله بازی با پرستاران و نوازش‌های آنها این احساس مقداری برآورده می شود وزمانی که به مرحله بالاتر می رسد، کودک از راه دوست با دختری ویا پسری به اشباعِ نسبی این نیاز می پردازد وزمانی که داشتنِ دوست برایش – ازلحاظ اجتماعی- عیب پنداشته می شود، به خودارضائی و عشق ورزیدن به خود می پردازد تا سنینِ دوازده سالگی این مساله ادامه پیدا می کند، زمانی که بالاتر می رود، با انتخابی از جنس خود ویا مخالف به برآورده ساختن این نیاز اقدام می کند....
فهمِ فُروید، یک فهم درست و تجربی است، اما گونه ها و روش‌هایش به دلیلی متفاوت است که او درجامعه غربی به تجربه گرفته است و ما درجامعه شرقی زندگی می کنیم ولی اصل بحث که «نیازجنسی طبیعی است» یک برداشت کاملا درست و منطقی است.
صورت مساله طوری است که درجامعه ما تاسنِ دوسالگی این مساله اهمیت ندارد و دامنِ اولاد اگر به پشت یا پیش برزده شود، کسی کاری ندارد، بعد ازسن دوسالگی مساله کم کم به طرفِ درست و نادرست شدن می رود، نیازهای جنسی که به گونه های مختلفی برآورده می شوند، از بازی با دخترانِ هم سن وسال گرفته تا دوستی ومحبتی که – حتی- اسطوره هایی درادبیاتِ کهن نیز خلق کرده است، ادامه پیدا می کند.
دلیلِ این دوستی میان اطفالِ سه تا ده سال، هرچند مستقیما جنسی نیست، چون عقلانیت این اطفال به جایی نرسیده است که تفکیک جدی انجام دهند ولی ناخودآگاه پشت سرِ این مساله نیازجنسی نهفته است، همانگونه که درجوامعی مثلِ کشورِ ما عمدتا زن را محلِ تجلی و اطفای شهوتِ خویش می بینند، ناخودآگاه همین نگاه در فرزندانِ این نسل هم تاثیرگذار است و مطابقِ عرفِ اجتماعی که زن وشوی و ازدواج همیشه برسر زبانهاست، اطفال از روزهای نخست – شاید ناخودآگاه- درپی جنسِ مخالف خویش هستند و با روشهای ابتدائی دوست می شوند، اما بعد از سن ده الی دوازده سالگی این مساله جدی ترمی شود و با نعوظ آلت‌تناسلی و تحریک پذیری آن، علاقه به ارضای خودرا بیشتر درک می کنند. از آنجایی که جوامع اسلامی عمدتا بسته و هیچگاهی درپی راهِ حل این مشکل فکر نکرده اند و خانواده ها هم کوشش می کنند تا برسراین مشکل فکر نکنند و فرزندان‌شان را نفهم و یا نادیده بگیرند، فرزندان هربار که به تحریک می افتند، درپی ارضای آن می برآیند...
برخی از پدر و مادرهایی هستند که متوجه این قضیه نمی شوند و درپیش فرزندان شان به عشق‌بازی می پردازند واین مساله در رشدِ نیروی جنسی اطفال تسریع می بخشد؛ همچنین پوشیدن لبهاسها و یا هم برهنه بودنِ اندامهای جنسی درخانه باعث می شود تا تحریک بیشتری صورت بگیرد...
اینها به کنار، امروزه شبکه های تلویزیونی با پخشِ رقص‌های نیمه برهنه و تحریک آمیز، به شدت بالای رشدِ جنسی اطفال تاثیرگذار هستند ودیده می شود که کاروانِ عاشقان و دلباخته‌گان درحال افزایش است...
غریزه جنسی یک نیاز است و این نیاز خواهی نخواهی برآورده می شود، حتی با حداقلِ امکانات، انکارِ آن دروغ ویا نشاندهنده مشکلِ غیرطبیعی است که باید به علاجش پرداخت.

موجباتِ شکنجه‌ی جنسی
عواملی که به سرکوبِ نیازِجنسی می پردازند:
۱- فرهنگِ حاکمِ اجتماعی که شهوت را نفرین می کند.
۲- حسِ گنهکار دانستنِ خویش، اساسا شهوت در جوامع اسلامی با نگاهِ گناه آلودی دیده می شود.
۳- رذالت پنداریِ شهوت.
۴- بی توجهی خانواده‌ها و مسئولین، نسبت به مشکلِ جنسیِ فرزندان و جامعه.

اثرات سرگوبگرایانه
قدرت و پتانسیلِ شهوت بسیار بالا و توانمندی تحریک و انگیزش‌اش، بی نظیر است، تاجایی که به بزدل ترین آدم «مرغ» می گویند ولی وقتی مرغ هم احساس کند که جفت‌ش مورد تجاوز قرار گرفته است، حمله‌ور می شود.
انسان‌ها آماده هستند که همه چیزِ خود را ببازند ولی خانواده و همسر خویش را مساوی با خون و زندگی خود می دانند؛ چرا؟
حسی که انسان را به اینجا می کشاند، چیست؟ چه چیز باعث می شود که از همه چیز خویش بگذرد ولی از زنِ خود نگذرد؟
شکی نیست که حسِ جنسی است، تحریک جنسی مستقیما با اعصاب و روانِ انسانی ارتباط دارد و به خوبی می تواند، هرشخصی را از اراده بیرون کند، کاخ عقلانیت را فرو ریزد و به «هاویه» ای از دوزخ تبدیل کند.
در دین هم «ناموس» مورد توجه قرار گرفته است، تاجایی که یکی از مقاصد شریعت را حفظِ آبروی یا همان عزتِ انسانی دانسته اند که یکی از مولفه های بزرگ و برجسته آن ناموس است.
از هرچیزی می شود گذشت ولی از ناموس نمی شود، چون حسِ تملک و انحصارطلبی زمینه سازِ نزاع می گردد؛ طرفدارانِ اندیشه کمونیستی همه چیز را توانستند میانِ شهروندان مساویانه و مشترک تقسیم کنند ولی زن را نتوانستند، چنانچه گفته می شود که دو افسر روزی یک زنِ مشترکی داشته اند و بالاخر بر سر نوبت با هم نزاع می کنند و یکی دیگری را به قتل می رساند...
اگر متوجه شده باشید، همیشه پای شهوت که به میان می آید، یک طرفش مرگ است، چون کمتر از مرگ را نمی شود قبول کرد...
این مساله باعث می شود که افراد، برای برآورده ساختن غریزه جنسی خویش به راه‌های دیگری متوسل شوند.
در جوامع غربی نسبتا مشکل حل شده است – با حفظ چالش‌هایی که دارند، نسبت به جهان سوم از این ناحیه مشکل شان فروکاسته شده- چه در این کشورها رابطه‌ها آزاد است، ضمن آزادیِ رابطه‌ها، زمینه های برآورده ساختنِ نیاز جنسی به ساده‌گی میسر است؛ با برپایی مکان‌های مخصوصی برای رفع این نیاز، دیگر عقده ای باقی نمی گذارد، از همین جهت بسیار اندک اتفاق می افتد که در یک کشورِ غربی به طفل دو ساله تجاوزی صورت بگیرد؛ یا به زنِ حامله نگهبانانِ شفاخانه تجاوز کنند؛ یا ملاامام مسجد به دخترشش ساله ای تجاوز کند، یا مجاورانِ زیارتی ادویه تقویه جنسی و کاندوم، بفروشند و هزاران حادثه دیگری...
در شرایط فعلی، برای یک مرد غربی دغدغه اش جنسی نیست، دغدغه اش رفاه است، برایش آرامش روحی مطرح است، شهروند غربی می کوشد تا به بالاترین سطحِ ممکنِ زندگی دست یابد و برایش ازدواج و رابطه جسنی در اولویت قرار ندارد...
مشکلات ازدواج از یک سو، نبود زمینه های سالمِ برآورده سازیِ نیازهای جنسی از سوی دیگر و فرهنگِ شرارت پنداری شهوت از ناحیه سوم، دست را در دست هم داده اند تا جوان و نوجوان مسلمان و یا مرد مسلمان، از راه های قاچاق و پنهان وارد این دامنه شود.
برای این که کسی بالایش شک نبرد، به ظاهر خود را مسلمان متعهد نشان می دهد و اداهای اسلامی را تمثیل می کند- نه که کافر باشد، بلکه با انجامِ اعمالِ پنهانی، عذاب وجدان می گیرد و فکر می کند که کارش درست نیست، ازهمین جهت دست به یک سلسله اعمالِ اسلامی می زند تا جبران گناه کرده باشد-.
حیاطِ خلوتِ ‌کسی را ما نمی دانیم، اگر گاهی قضیه ای افشا می شود، از سرِ تصادف است و بسیاری از قضایای پنهانی هستند که ما هیچ آگاهی نداریم...
در کشورهایی مانند افغانستان، که عمدتا مذهبی، عقب مانده، و اکثریت، دهاتی هستند، ابتدائی ترین چیزی که در دسترس شان قرار دارد، استفاده از حیوانات است، گاهی حس شهوانی و غریزه جنسی از این طریق برآورده می شود؛
در این اواخر کلیپ‌هایی در اینترنت نشر شده است که نشان می دهد، افرادی به این کار دست می زنند و گروه های سیاسی با استفاده ابزاری یکی به دیگری نسبت می دادند.
هرچند چنین کاری غیردینی و برخلافِ ارزشهای اخلاقی است، اما به جهت برآورده سازی نیازهایی صورت گرفته است که به دلائل فراوانی سرکوب می شود، سرکوب نمودن نیاز طبیعی، نبرد با طوفان است که نابود شدنش ممکن نیست ولی مهار کردنش امکان پذیر است، چه این نیاز طبیعی و برآورده سازی آن نیز حتمی و لازمی است، اما راه‌های برآورده سازی متفاوت است.
در غرب، آزادی وجود دارد و هرکسی با دیگری به تفاهم می رسد، درکشورهای اسلامی آموزه‌های دینی و فرهنگِ سنتی، موجب شده است که این آزادی محدود شود، ضمن این همه محدودیت‌ها، تاکنون کسی به راهِ حلی فکر نکرده و این بی توجهی موجب شده است که هرکسی برای خودش روشی را انتخاب کند، که در نهایت شهرتِ این شهر به تجاوز بیشتر از دیگران شده است؛ در غیر آن شهوتِ جنسی، شرقی و غربی نمی شناسد، همه انسان هستند و برخوردار از نیروی جنسی، هرکدام ضرورت دارند تا نیازمندی شان برآورده شود.
در اوایل اسلام چیزی به نام «عقدموقت» و یا «صیغه» وجود داشت ، و از نظر اهل سنت این روش حرام قرار گرفته است ولی از نظر اهل تشیّع به حلیت خودش باقی است؛ امروزه در جهان عرب «عُقودِ» مختلفی به خاطر این مشکل ترویج یافته است: «نکاح المسیار؛ نکاح الوثانه؛ نکاح به نیت طلاق و دوست دختر» که برخی از این عقود، پرطرفدار و از جانب مفتیان کشورهای عربی مورد توجه و مشروعیت قرار گرفته است...
اگر این مساله به عنوان مشکلی مطرح نیست، پس اینهمه بی‌دَر ‌و ‌پیکری از کجاست؟
محلی است در لاهورِ پاکستان که همه به نامِ «هِیرامندوی» می شناسند، مکانی است که از جانبِ خودِ نظامیان پاکستانی حمایت و امنیت اش تامین می شود وکلیپ‌هایش در «یوتیوپ» و «فیس‌بوک» موجود است، البته در هر شهری ممکن است باشد ولی این مرکز شهرتِ زیادی پیدا کرده است... به همین ترتیب – حتی- در عربستان سعودی، چنین مکانهایی برای ارضا وجود دارد و کسانی که جرئتش را دارند می روند...

انتحار به خاطر حورِ بهشت
فقرِجنسی درکشورهای اسلامی باعث می شود که به تخیل و ایده‌آل بپردازند، مهمترین چیزی که همیشه در محافل و شب نشینی‌های جوانانِ مجرد مطرح است، دختر و زن است... از یک‌سو ازدواج درکشورهای اسلامی به مثابه عبور از «پُلِ صراط» شده است، و از سوی دیگر با ازدواج نمی شود به همه چیز رسید، کسانی که ازدواج کرده اند، عمدتا از قافله دانش عقب مانده اند وکسانی که ازدواج نکرده اند، از مشکلِ روحی رنج می برند...
مشکل اقتصادی، فرهنگی و اعتقادی باعث شده است که تعدادی روی به راه دیگری بیاورند و آن مساله آخرت است؛ نگاهِ گناه آلود به شهوت و زن، ترویج فرهنگِ حاکم برای پلید دانستنِ شهوت و نبود امکاناتِ لازم به‌خاطر ازدواج، زمینه را فراهم می سازد تا گروه ها و افرادِ‌ مغرض استفاده‌های خویش را از این وضعیت نمایند.
تشویق می شود که: « حوریانِ بهشتی هرصبح آرایش می کنند و تا غروب صدا می زنند که کجاست انسانهایی که به‌خاطرش آفریده شده ایم، تا هم‌آغوش شویم!!.»
حور بهشتی چنان تعریف و توصیف می شود که حسِ‌شهوانی به تحریک می آید و با تند شدن فشار خون، عقلانیت ضعیف و احساسات بر اراده غلبه می کند.
فکر کنید که حور بهشتی را اینگونه تعریف می کنند: زنانِ چشم سیاه، با نرگسِ مست و کمر ِباریک؛ درخشش ساقهایش چنان براق است که از پشت هفتاد جامه استخوانِ پایش قابل مشاهده است؛ همیشه و پیوسته علاقه مند به سکس؛ مهربان‌تر از هر زنی؛ عشقی تر از هر شریک جنسی؛ نازدانه تر از هر نازنینی؛ کمرباریک، دهن غنچه، لبان پسته، سینه انار، قامت استوار؛ زلف سیاه، گونه چو ماه؛ موی تا کمر، قرص چون قمر، در خیمه های بهشت منتظرند تا یکی خود را بکشد و آنها سبدهایی از گل را نثارِ قدومش سازند و...
حتی در منقولات، آمده است که وقتی انسانِ نیک‌سیرت می میرد، در قبر، دختری پری‌چهره می آید و با لبخندِ شیرینِ خویش چنان غرق می سازد که مرده از فرطِ مستی با زیورات او دست بازی می کند و یکباره مرواریدهایش فرو می ریزد، هردو درحال جمع کردنِ دانه های مروارید هستند که صدایی می آید: برخیزید! که قیامت شد و اینها میگویند: ما هنوز دانه ها را جمع نکرده ایم، چقدر زود!
با این توصیف چه کسی علاقه به مردن نمی گیرد؟ دخترانِ زیباروی، قصرهای مرمرین،‌ باغ‌های پر از میوه،‌ نهرهای جاری، نه مریض می شوی، نه پیر، نه سرمایی هست و نه گرمایی، حتی در شکمِ مادر هم اینگونه تعریف نمی شود، جوانانی که سراسر تخیّل اند و با خیالاتِ جوانی گام می گذارند، چگونه اغوا نشوند و انتحار نکنند؟ جوانانی که از فقرِ جنسی رنج می برند و فقر اقتصادی کمرشان را شکسته است و ستم اجتماعی هر روزه افزون تر می شود، نزدیکترین راه برای رسیدن به رفاه را غیر از این نمی بینند.
اینها نه فلسفه خوانده اند که پدیده‌ها را فلسفی تحلیل کنند و نه علوم تجربی که هرعاملی را لمس نمایند و نه به جزر و مد ریاضی آشنا هستند که جمع و منف نمایند، همه چیز را درکتاب و سنت می دانند و کتاب وسنت را هم از استاد خویش می آموزند و هرچه او گفت، می پذیرند.
تنها کاری که به توجیه‌گرِ فقر و امید دهنده‌ی آینده می تواند باشد، مساله جنگ و نبرد و مقابله است، در امتداد این مقابله هم چیزی حاصل می شود که مهمترین نیازِ جوان را برآورده می سازد، هم جنگ و نبرد مقدس است و هم نتیجه به مراد.
از خود نمی پرسید که چرا این نمادِ همه چیز، حور است؟ چرا زن است و زیورات؟ چرا گفته نمی شود که چیز ِدیگری است؟
تعبیر از اینها برمی گردد به نیاز و فقر جنسی، وقتی کسی گرسنه باشه، حتی انگشتانش را به شمارشِ نان می شمارد، اگرکسی بی پول باشد، سنگ‌ریزه را پول می شمارد... چرا؟ چون فقرِ هر چیزی، ایده آن را خلق می کند و برای برآورده ساختن به هر راهی می کشاند و هرکاری را توجیه پذیر می داند....
وقتی ازدواج در جهان اسلام و مخصوصا درکشوری مثل افغانستان، با اینهمه سختی‌ها مواجه باشد و جوانِ افغان از نخستین روزهای زندگی به سرکوبِ این غریزه بپردازد؛ وقتی دست یافتن به ازدواج مشکل آفرین باشد، طبیعی است که در پی راه های بدیل می برآید، هرچند ناقص و نادرست ولی غریزه خویش را برآورده می سازد، نیازجنسی خویش را رفع می کند.
وقتی گزارش‌ها می رسانند که در مدارسِ دینی از کودکان، استفاده‌ی جنسی صورت می گیرد، این به معنای بد بودنِ دین نیست، بلکه نیازجنسی است و این نیاز، صاحب خودرا مجبور می سازد تا دست به کاری بزند، اگر در بیرون پیدا نشد، به حداقلِ ممکن فکر می کند و باهرچه پیش آمد، خوش آمد عطش خود را برطرف می سازد.
همین است که پدری به دخترش، برادری به خواهرش، مامایی به خواهرزاده اش؛ امامی به شاگردش؛ ماموری به زیردستش و هرکس دیگری...
فقرجنسی است که به هرکاری وا می دارد، گروهی نیازمندی جنسی دارد و گروه دیگری برای برآورده ساختن آن، منبع درآمد درست می کند، با راه اندازی مکانِ روسپی‌گری، نیازهای موجود را برآورده می سازند، درکشورهای اسلامی، مخصوصاً افغانستان که این پدیده به دیده تحقیر نگاه می شود، راه های دیگری برگزیده می شود.
راه‌های پنهانی، که ظاهرا یا مکانِ مقدسی است مانند شاه دوشمشیره و یا خانه‌هایِ شخصی و امنی که کسی به آن شک نمی برد، برای ارضای این عطش در نظرگرفته می شود، این کار فقط از سرِ نیازمندی دو طرف صورت می گیرد، مجاوران شاه دوشمشیره ویا هرکسِ دیگری به خاطر نیاز اقتصادی خویش و مشتریان به خاطر نیاز جنسی خود، هر دو درپی برآورده سازی نیازهای همدیگر کار می کنند؛
اشتباه است که کسی فکرکند در هیچ کشوری فسادِ اخلاقی وجود ندارد، هرکشوری با این مشکل مواجه است، تنها تفاوتی که کشورهای غربی با کشورهای اسلامی دارند، آنها از زیارتگاه‌ها و خانه‌های پنهانی به صحن عمومی آورده اند و اینها هنوز هم با رفتارِ ریاکارانه‌ی خویش مردمفریبی می کنند.
تنها مسئله مجاوریت مطرح نیست، تنها یک فرد نیست، این یک مشکل اجتماعی است، زنانی که درآنجا می روند و تن به این کار می دهند، حتما خالی از دو راه نیست: یا از فقر به تن فروشی روی آورده اند و یا به خاطر ارضای غریزه جنسی تن می دهند.
مردانی که مشتری آنجا هستند، شکی وجود ندارد که از فقر جنسی رنج می برند، هرچند به گناه بودن این رفتار خود متوجه هستند ولی باورشان بر این است که با روزه ماه رمضان و توبه مورد بخشش قرار می گیرد...
درآمدِ مجاوریِ زیارت، نمی تواند روزگارِ کسی را بگذراند، درحالی که نه دولت معاشی می دهد و نه درآمدِ خاصی دارند، راهی که این‌ها را می تواند کمک اقتصادی کند، بهتر از این درآنجا وجود ندارد...
این یک چالش است، چالشی که خارج از محدوده قانونگذار، شهروندان را مجبور ساخته است تا میانِ‌هم برای خودشان حیاط خلوتی درست کنند و از این طریق به برآورده ساختن نیازمندی های خویش بپردازند...

از اعتقاد تا عمل
کسانی که درس دینی می‌خوانند، تابوهای ذهنی شان سخت‌تر و انعطاف ناپذیرتر می شود، هرگونه رابطه ای حرام و سزایش را آتش دوزخ می دانند...، این باعث می شود که مُتعلقینِ این حوزه، به چند دسته تقسیم شوند و برای ارضای خویش از راه‌های دیگری استفاده کنند.
بزرگان وکسانی که عقلانیت شان پخته شده است، هیچ‌گاهی دست به انتحاری نمی زنند... تعدادی که حس تدینِ شان غلبه بر حس هوس کرده است، روزه می گیرند و به خلوت می روند؛ تعدادی که توان روزه را ندارند، ولی حس دینداری شان غلبه برحس شهوانی دارد، از باب اضطرار به استمنا روی می آورند؛ تعداد دیگر به راه‌های ارتباط پنهانی با زنان و یا نوجوانانی که جدیدا به مدرسه پیوسته اند، متوسل می شوند و به گونه های مختلفی خود را ارضا می کنند.
البته مواردی هم هستند که برخلافِ این سه مورد، ثابت شده اند و یکی از آن موارد، معاشقه با حورِ بهشتی است.
جوانانی که خون‌گرم و تازه از تنورِ آموزه‌های دینی بیرون شده اند، و در نوساناتِ حسِ شهوانی قرار دارند ولی یا نامِ دینداری ویا حسِ تدین مانعِ ارضایِ آنها - از راه های ذکرشده- می گردد و توانائی ازدواج، روزه و انزوا را هم ندارند، درپیِ بدیل می برآیند و بدیلی بهتر از حورِ بهشتی وجود ندارد.
ابتدای جوانی، دوره جالبی است، با حسِ غرور، خودخواهی، بزرگ بینی، جدال، سرکشی، و درعینِ زمان؛ تخیلی زندگی کردن همراه است که بعدها حل این معما برای خود جوان هم سنگین می شود، جوان زیربارِ حرفِ بزرگان نمی رود، به هرکسی هم به زودی تن نمی دهد، زندگی خویش را با تخیل آغاز می کند، دختری را که او می خواهد، ظاهرا دست نیافتنی است، دختر عمه و خاله را نمی گیرد، و این نزاع‌ها باعث می شود که با گذشت زمان، گونه هایی از یاس وشکست در او به ظهور برسد، این یاس و شکست زمینه سازی می کند تا تعدادی آهسته آهسته شکسته شوند و از بلندپروازی‌های نوجوانی به زمینِ سخت فرود آیند و همانند دیگران زندگی کنند و تعدادِ دیگری که هنوز هم حس ماجراجوئی شان نخوابیده و فکر می کنند که با یک انفجاری همه چیز را می توانند تغییر و یا خاتمه دهند، دست به کارهایی می زنند که هم ماجراجویانه و هم شهرت طلبانه است.
از ناحیه شهوت، گرفتارِ فقرِ جنسی هستند؛ از ناحیه مادی با فقرِ اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند و از ناحیه اجتماعی، غرورش هر روزه به بازی گرفته می شود؛ اما در مقابل، بهشت، فقرِ جنسی اش را با هفتاد حورِ بهشتی برآورده می سازد و اقتصادش را با قصرهای مَرمَرین جبران می کند و برایش شهرتِ اجتماعی - به وسیله انتحار- کسب می کند... بهتر از این نمی شود سراغ داشت؛ اگر شما سراغ دارید بفرمایید....!
فقرجنسی عامل اصلی این روند است، مشکلی که کسی تاکنون به آن توجه نکرده است، جوانی که درپی ارضا و رفاه است، بهترین گزینه و انتخاب، این را می بیند که باید به بهشت برود و ظاهرا منبرهای دینی ما هم مشوقِ خوبی برای این تفکر هستند و این کار را عینِ جهادِ رسول الله می دانند، کاملا آن شخص برای خودش همه چیز را فراهم می سازد و دلیلی برای زنده ماندن نمی بیند.
از این که هر روزه به خاطر کارِ سرچوک و پشتِ دفترِ وزیر بماند، از این که هر دقیقه از ناحیه جنسی رنج ببرد، از این که یک طبقه به قدرت تکیه بزند و دیگران هر روزه زیر پا شوند، از این که فرزندانِ پولدار، با عیش و عشرت زندگی کنند و فقرا درتنگدستی و عسر و حرج راه بروند، چه پیشنهادی بهتر از این است که با یک انفجار، می تواند زندگی اش را کاملا تغییر دهد، گویا ۱۸۰ درجه متحول می شود!...
کسی که انتحار می کند، ذره ای باور ندارد که کارش خلافِ شرع و دین است، بزرگترین مستند او فقرِ موجودِ عامه و چاق شدنِ گروهِ مخصوصی است؛ او هم انسان است و فلان آدم هم، اما او از نداشتن هر چیزی رنج نمی برد و این از داشتن همه چیز به سرآمده است، چیزی به نامِ حسِ انسان‌دوستی وجود ندارد که کسی بیاید و ناتوان هارا کمک کند...
فقرِ جنسی محرکِ اصلی است، فهمِ دینی توجیه‌گر این قضیه است، گسست اجتماعی زمینه سازِ نفرت است، فقر اقتصادی انگیزه می دهد و بالاخره مجموعه اینها انتحار را شکل می دهند.
انتحار یک پدیده‌ی بی دلیل و انگیزه نیست، این که کسی به انگیزه و عوامل آن توجه نمی کند، بحث دیگری است ولی قطعا عوامل مشخصی دارد و دلیل توجه نکردن هم ناشی از غرق شدنِ رهبرانِ ما به فسادِ اقتصادی و زندگیِ اشرافی است.
اینها هرکدام‌شان تبعه یک کشوری هستند و پول کافی برای ادامه زندگی خویش و صدها نسلِ بعد از خود را فراهم ساخته اند، نیازی نمی بینند که به مسائلی این‌چنینی و پیش پا افتاده فکرکنند و فقرا را سهیم ثروت بدانند... در نتیجه وقتی فقیری از هر ناحیه ای رنج می برد، تصمیمی می گیرد که در شعله‌ی آن صدها فقیر دیگری هم می سوزند.
هرچند انتحار، هیچ مبنای شرعی و اسلامی ندارد، اما به خوبی می توانند از اسلام برایش مستنداتی درست کنند، چنان مستنداتِ محکمی که به این زودی‌ها هم ابطال پذیر نباشد.
تا زمانی که فقرجنسی- با فراهم نمودنِ تسهیلات ازدواج-؛ فقر اقتصادی- با ایجاد کار و زمینه های عدالت اجتماعی-؛ فقراجتماعی- با فراهم ساختنِ متوازن تحصیلات عالی برای همه شهروندان و ترویج فرهنگِ همدیگر پذیری-؛ فقرمعنوی- با ارائه قرائتِ انسانی از دین، برچیده نشوند و مبارزه‌ی جدی صورت نگیرد، این قافله‌ی خونبار هر روزه سفره‌ی عزا را بیشتر از این، گسترش خواهد داد وچنانکه تاکنون، فعالیت‌های پوشالی و ریاکارانه مسئولین ورهبران، هیچ دردی را دوان نکرده است، درآینده هم کاری نخواهد توانست.
پیامبراسلام فرمودند: فقر هم‌تبارِ کفر است.

دکتر محمدصالح مصلح- ارسالی به خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


فرید رستگاز
New Zealand
جناب دکتر صالح
بنده یکتن از جوانان افغانی مقیم یکی از کشور های غربی کبه به مدت 15 سال ایام نوجوانی ام را در غرب سپری نمو دم ،سال قبل مدت هشت ماه را در نقاط مختلف کشور گزراندم و تجربیات وچشم دید های زیادی با خود برداشت نمودم.
نوشتار جناب عالی را سر تا پا مطالعه نمودم من منحیث یک جوان مسلمان و افغان نتوانستم چیزی از این مقاله به اصطلاح سر در بیاورم. اولا من نفهمیدم که جناب شما در چه رشته ای تخصص و تجربه ی عملی دارید ثانیا بحث جناب شما کاملا پراگنده و پر از ابهام است که
اصلا برای خواننده ی که در پی دریافت حقییت است چیزی عاید حالش نمیگردد.
جناب مصلح گرامی ، بنده نه هنردرنوشتار دارم و نه گفتار نغزوشرین، نه محقق ام نه پژوهشگر،ولی امابه حال آن دوستان چیز فهم وقلم بدستان متعصب کشورآفسوش میدارم که داوری های خود را با هاله ای از غبار سیاه ممزوج نموده ،نه به پژوهش نیاز دارند و نه به تحقیق ،برای تسکین خاطر ملول خویش، بی باکانه به قلم متوصل میشوند وهر آنچه روانش خواست قضایای کشور را اکثرا بدون تقحص به بررسی میگیرند، در حالیکه کشور ،مردم و بخصوص نسل جوان ما ، انتظار تحقیق و پژوهش شانرا در عرصه های مختلف دارند.
اگر واقعا با اعتقادات محکم دیینی اخلاص دارید بهتر است به جای مقاله با بصیرت اگاه به تفحص و پژوهش پرداخت وعوامل بدبختی کشوررا به بادیدبازمورد بحث قرار دهد.
فرید رستگار
ویانا ،اطریش
محمدالله.
طالبان وداعش از لواطت به شدت کار میگیرند که گاهی گزارشی های از آن نشر می شود. واقعا خیلی عالی بود دکتر سایب
جواد
البته درین دونیا هم برای انتحاری های عزیز زمینه ارضای جنسی را با اوردن زنان چچین و جهادالنکاح براورده میکنند
که راه پنجم برای انتحار است
Afghanistan
تحلیل تان عالی بود
Alex
Iran, Islamic Republic of
سکس یک نیاز نیست.نیاز یعنی اگر برطرف نشه بدن از لحاظ بیولوژیکی دچار مشکل میشه مثل خوردن و آشامیدن.رابطه جنسی یک خواسته است و در روانشناسی به عنوان «رفتار»طبقه بندی میشه.و هر رفتاری قابل کنترل و تغییر است البته نه با تغییر نگرش بلکه با تغییر محرک و پاداش.حالا در مورد سکس بدن در مواجهه با محرک جنسی هورمون تستسترون ترشح می‌کنه و به اصطلاح به محرک واکنش بیولوژیک نشان میدهد ولی این با «رفتار» که سکس است فرق ندارد.درست مثل احساس افسردگی و ورزش کردن و در اجتماع فعالیت کردن.شما در عین افسرده بودن میتونی ورزش کنی و روال عادی زندگی رو داشته باشی پس ما در عین اینکه بدنمون نسبت به محرک جنسی واکنش نشون میده میتونیم رفتار خودمون رو کنترل کنیم و سکس نداشته باشیم.
سلام
Iran, Islamic Republic of
شما ادعا کردید در غرب مشکل جنسی ندارند و جرائم جنسی اتفاق نمیافتد،چون همه چیز در دسترسشان است.
همین نشانه بی اطلاعی شما یا خود را به ندانستن زدن است.
شما هدفتان از این مقاله فقط دعوت به فساد غربی بوده و برای همین هر چه آسمان و ریسمان بوده بهم بافته اید.
پربازدیدترین