۰

نوروز در گفتگو یا نبرد تمدنها؟

دکتور محمدصالح مصلح
جمعه ۲۹ حوت ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۲۷
نوروز  در گفتگو  یا  نبرد  تمدنها؟

بیان مسئله
از دیرزمانی – آوان کودکی- با این سئوال و یا چالش ذهنی مواجه بوده ام وآن این که:
چرا اسلام نوروز را حرام قرارداده است؟
شاید تا هفت سال قبل این دغدغه فقط در ساحه ی توهم نسبت به جشن های تاریخی، سایه افگنده بود، اما بعد ازآن، برای نوع نگاه و حل چالشها وتنش های فکریِ خویش، روش خردمندانه ای را برگزیدم.
از زمانی که باخودم تعهد کردم که باید راه را مبتنی برمنطق انتخاب کنم و بنیادهای قانونگذاری و تشریعی را باچشم عقلانیت نگاه کنم، در مواردی که فرصت بحث را داشته ام، به تحقیق پرداخته ام وبرخی از مسائلی که فرصت فراهم نبود، حداقل سکوت اختیار کرده ام، و از اجرای آن – دستِ کم- برای خودم، به دلائلی دست نگه داشته ام.
در مورد نوروز داستان و سیرتکوینِ تاریخی که دامنگیرم شد، مجبورم ساخت تا دراین مورد بی اعتنا نباشم و به تحقیق بپردازم، چه از چند جهت حائز اهمیت بود:
این که من از شهر مزارشریف هستم و جشن نوروز در این شهر، با شکوه تمام برگذار می شود.
این که از تبار نوروزیانم و اجدادم به کسانی می رسند که بنیانگذار این جشن بوده اند.
این که از حلقوم عقلانیت می نوازم و بنایم برمنطق و استدلال است.
این که من دارای تخصص دین شناسی هستم و به همین منظور سالهاست که دور از دیار خویش به سر می برم و برای دین کار می کنم و به نفع دین تلاش می کنم.
این که جامعه من دینی است و من ارتباط مستقیم با همین جامعه دارم و بخاطر خدمت درس خوانده ام.
باید این غایله را به درستی تحقیق می کردم و حداقل برای خودم، چشم اندازی مشخص می شد.
از همین جهت تصمیم گرفتم تا پرده ابهام را بدرم و قامت قلم را به نبرد جهل، استوار سازم و برای شکفتن دری به نسیم سحری پناه ببرم.
قصه را از جایی شروع می کنم که برایم بحث جذابتر و قابل توجه تر شد:
در نوروز ۱۳۸۷ معاون اول رئیس جمهور کرزی، آقای احمدضیاء مسعود به شهر مزارشریف تشریف آورد و در سخنرانی خویش مدعی شد که در این روز، شربت نوروزی به رسول خدا داده شد و ایشان ضمن گوارای جان نمودن آن، به اطرافیان خویش نیز تبریک گفتند.
این سخن شخصا مرا محتاط ساخت، ضمن این که گاهی فکر می کردم، آقای مسعود سخنی از سرجهل بر زبان آورد و من نباید سخت بگیرم ولی بازهم تلنگری در ذهنم بود که حتما منبعی دارد و حرفی در میان است و در مقابل:
اردوگاه مخالف، پیش از فرا رسیدن نوروز، منبرهای مساجد کشتارگاه نوروز و تجلیل از آن می شد، هرگونه تجلیل از این روز را حرام و تداوم آن را کفر می خواندند؛ و این گروه نیز برای خویش استدلالی از رسول خدا داشتند و دارند.
این مساله باعث شد که من درپی پاسخِ سئوالات ذیل برآیم و به تحقیق بپردازم که:
۱- ادعای تحریم از جانب رسول خدا (ص) تاچه اندازه صحت دارد؟
۲- اگر پاسخ مثبت است، چرا؟ و با چه پشتوانه ای؟
۳- ادعای عدم تحریم، تا چه پیمانه ای پذیرفتنی است؟
ما دراین تحقیق با پیش فرضهای ذیل وارد خواهیم شد:
۱- اصل در تشریع احکام، اباحت و یا جواز است، برای حرام قرار دادن، باید دلیلی قاطع وارد شود.
۲- به هیچ وجه تحریمی از جانب پیامبراسلام صادر نشده است و هیچ دلیلی هم به عنوان پشتوانه تحریم وجود ندارد.
۳- ادله نقلی و عقلی زیادی در زمینه عدم تحریم و اصل بر اباحه وجود دارد.
بنابراین، درنخست نگارنده در این تحقیق می کوشد تا دلایل کسانی که به تحریم نوروز پرداخته اند، ذکر کند و سپس به دلائل عدم تحریم بپردازد و درپایان ضمن نقد و تحلیل هردو دیدگاه، با ارائه دیدگاه خویش، بحث را به پایان برساند.

اول: دیدگاه تحریم
به صورت عموم، طرفداران این نظریه، علمای اهل حدیث و پیروان ایشان می باشند، و اگر "ملّاعلی قاری هروی" را از فقها بپذیریم، می شود گفت که او و تنی چند از فقهای هم اندیش ایشان نیز با این دیدگاه همسو بوده اند، استدلال اینها به حدیثی است که از انس بن مالک نقل شده که اینگونه آمده است: « حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، أَخْبَرَنَا حُمَيْدٌ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ، قَالَ: قَدِمَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ الْمَدِينَةَ وَ لَهُمْ يَوْمَانِ يَلْعَبُونَ فِيهِمَا، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَا هَذَانِ الْيَوْمَانِ؟ قَالُوا: كُنَّا نَلْعَبُ فِيهِمَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ، قَالَ: " إِنَّ اللهَ قَدْ أَبْدَلَكُمْ بِهِمَا خَيْرًا مِنْهُمَا: يَوْمَ الْفِطْرِ، وَيَوْمَ النَّحْرِ "» (سنن ابوداود، حدیث۱۱۳۴؛ سنن نسائی، حدیث۱۵۵۶؛ مسند احمد، حدیث ۱۳۶۲۲؛ مستدرک حاکم، حدیث۱۰۹۱ والبانی سند این حدیث را صحیح دانسته است.)
عفان از «حماد» و او از «حُمَید» نقل کرد که گفت: ازانس بن مالک شنیدم که گفت: رسول خدا (ص) درحالی به مدینه آمد که مردم این شهر دو روزی برای بازی کردن داشتند، رسول خدا(ص) فرمود: این دو روز چیست؟ گفتند: در جاهلیت دراین روزها جشن و تفریح می کردیم، پیامبرخدا (ص) فرمود: خدا بهتر از این دو روز را به شما تبدیل کرده است: عید اضحی و عید فطر.

استدلال از حدیث
کسانی که به تحریم «نوروز» و «مهرگان» معتقدند، جز همین حدیث، هیچ استنادِ دیگری ندارند و هیچ نقل دیگری پشتوانه این حدیث وجود ندارد، نه اثری از صحابه و نه حدیث مرسل و یا ضعیفی از پیامبر اسلام، نیامده است که تقویه کننده این دیدگاه باشد.
صعنانی در«شرح جامع الصغیر» می گوید: « والإبدال يدل على أنه قد نهى عنهما» به کارگیری کلمه «ابدال» بیانگر این است که پیامبراسلام از تجلیل این ایام، منع فرموده اند. (صنعانی،۲۰۱۱، ج۸ ص۵۹)
به صورت عموم این استدلالِ کسانی است که اعتقاد به حرام بودن «نوروز» دارند؛ چیزی بیشتر از این را نمی شود در کتابهای ایشان پیدا کرد؛
بیشتر طرفدارانِ حکم تحریم، به جای دلیل، به ثمره پرداخته اند، عوض این که دلیل تحریم را تحکیم و به اثبات برسانند، به حکمی که مُتَرتِّب برآن می شود، پرداخته اند، «ملاعلی قاری» بعد از توضیحِ مَنطُوق(معنای) حدیث اینگونه نقل می کند:« قال المظهر فيه دليل على أن تعظيم النيروز والمهرجان و غيرهما أي من أعياد الكفار منهي عنه» مظهر- که ظاهرا از شارحین حدیث است- گفت: این حدیث دلیل براین است که بزرگداشت از نوروز و مهرگان و هر جشن دیگری از کفار ممنوع است. (قاری، ۲۰۰۲م، مرقات ج۵ ص۱۴۲)
بعد در ادامه ذکرمی کند: « قال أبوحفص الكبير الحنفي من أهدى في النيروز بيضة إلى مشرك تعظيما لليوم فقد كفر بالله تعالى وأحبط أعماله وقال القاضي أبو المحاسن الحسن بن منصور الحنفي من اشترى فيه شيئا لم يكن يشتريه في غيره أو أهدى فيه هدية إلى غيره فإن أراد بذلك تعظيم اليوم كما يعظمه الكفرة فقد كفر» ابوحفص- بزرگ حنفی مذهبان- گفته است: اگر کسی به خاطر تعظیم از این روز به مشرکی حتی به مقیاس تخمی هم هدیه دهد، قطعا او به خدا کافر شده است و اعمالش یکسره نابود شده اند. قاضی ابوالمحاسن حسن بن منصور حنفی گفته است: اگر کسی چیزی را در حالی بِخَرد که در غیر آن روز نمی خریده است و یا چیزی را در حالی هدیه دهد که در غیر آن روز هدیه نمی داده است و این روز را همچون کفار، بزرگ بداند، چنان شخصی قطعا کافر شده است.(قاری، ۲۰۰۲م، مرقات ج۵ ص۱۴۳)
ابن قیم جوزی در حاشیه خویش بر«عَونُ المعبود» نیز از «ملاعلی قاری» این مساله را نقل می کند ولی هیچ نشانه ای از رد، درآن دیده نمی شود، و ظاهرا او هم با این نظر موافق است، (ر. ک. جوزیه، ۱۴۱۵هق عون المعبود مع حاشیة ابن قیم ج۳ ص۳۴۳)
با همین حدیث -کسانی که امروزه به حرام بودن تجلیل از نوروز فتوا می دهند- به سلاخی می روند و گردن شادی و بازی را می زنند

دوم: دلائل جواز تجلیل از نوروز
روایتی است که با زندگی و یا بیوگرافی امام ابوحنیفه گِرِه خورده است، بسیاری از کتب تاریخ و رجال حدیث آن را نقل کرده اند، و تاکنون در مورد عدم صحت آن – من چیزی – پیدا نکرده ام.
"احمدبن عبدالله بن شاذانِ مروزی" از پدرش و او از پدربزرگ اش نقل می کند که از اسماعیل بن حمادبن ابی حنیفة شنیدم که گفت: « النعمان بن ثابت بن المرزبان من أبناء فارس الاحرار، والله ما وقع علينا رق قط. ولد جدي في سنة ثمانين، وذهب ثابت إلى علي وهو صغير، فدعا له بالبركة فيه. وفي ذريته، ونحن نرجو من الله أن يكون استجاب ذلك لعلي رضي الله عنه فينا. قال: والنعمان بن المرزبان والد ثابت هو الذي أهدى لعلي الفالوذج في يوم النيروز فقال علي: نورزونا كل يوم، وقيل كان ذلك في المهرجان، فقال: مهرجونا كل يوم.» نعمان بن ثابت بن نعمان بن نعمان بن مرزبان ازفرزندانِ فارس و از آزادگان است، به خدا سوگند که هرگز گردن ما به بردگی نه خمیده است، پدربزرگم درسال هشتاد هجری متولد شد و ثابت در کودکی نزد علی بن ابی طالب رفته بود وآنحضرت درحق خودش و نسلش به برکت دعا کرده بود، وما آرزومندیم که خدای متعال دعای «علی» را درحق ما پذیرفته باشد؛ نعمان بن مرزبان، پدر ثابت همان کسی بود که به علی بن ابی طالب «فالوده» را در روز «نوروز» داد و علی بن ابی طالب گفت: هر روزِ ما نوروز باد. در روایت دیگری آمده است که در روز «مهرگان» بود و علی بن ابی طالب فرمود: هر روز ما مهرگان باد.( ذهبی، بی تا، سیراعلام النبلاء ج۶ ص۳۹۵؛ ابن خلکان، ۱۹۶۸م، وفیات الاعیان ج۷ ص۲۱۴؛ مزی،۱۹۸۰م تهذیب الکمال ج۲۹ ص۴۲۳؛ بغدادی، بی تا، تاریخ بغداد ج۷ ص۳۷۶؛ صیمری،۱۹۸۵م، اخبارابی حنیفة ص۱۶)

استدلال
این گروه معتقد هستند که اگر قرار می بود، رسول خدا (ص) به تحریم «نوروز» و یا «مهرگان» دستور می داد، امکان نداشت که علی بن ابی طالب بی خبر از قضیه بماند و همچنان پدربزرگ امام ابوحنیفه ضمن نا آگاهی از تحریم، برای علی بن ابی طالب «فالوده» را تحفه ببرد.
اگر جشن نوروز حرام می بود، حتما علی بن ابی طالب از پذیرفتن آن امتناع می کرد و ثابت را توصیه به فهم و گوشزد به تحریم آن ازجانب رسول خدا (ص) می نمود.

حمل حدیث
این دیدگاه معتقد است که حدیث انس بن مالک، به هیچ وجه بیانگرتحریم نیست، چه از یکسو الفاظ تحریم بکار نرفته است و از سوی دیگر نفی حُسن از آن نشده است.
بنابراین هدف از اصطلاح «تبدیل» در حدیث انس بن مالک، تحریم نیست که جشن گرفتن از «نوروز» را ممنوع قرار دهد.

بررسی و تحلیل

نگارنده با بررسی و جستجویی که در کتب حدیث، شروح حدیث، تاریخ و فقه نموده است، تا زمان نگاشتن این سطور، چیزی را در این کتب پیدا نکرده است که دلیل متقن و قاطعی نسبت به تحریم «نوروز» و یا «مهرگان» قرار گیرد و قناعت مخاطبان خویش را فراهم سازد.
اما حدیث انس بن مالک
بررسی این حدیث، برای فهم بهتر، کمک می کند تا ما از این باتلاقِ موهوم و نامتعین برهیم و از سردرگمی برون آییم، این روایت – به جز سند – از نواحی متعدد قابل نقد است که ذیلا مطرح می سازیم.

اولا: از ناحیه تعارض راویان
هرگاه میان دو راوی، که یکی «ثقه» و دیگری «اوثق» باشد، تعارض واقع شود، عمل به روایت، اوثق ارجحیت دارد و نقل ثقه کنار گذاشته می شود.
در این مقام میان عملکرد علی بن ابی طالب و انس بن مالک، تعارض واقع شده است، انس به گونه غیرصریح نقل می کند که پیامبراسلام (ص) «نوروز» و «مهرگان» را حذف و به جایش عیدقربان و فطر را ترویج بخشید و علی بن ابی طالب ضمن تثبیت هردو عیدِ مسلمین به اعیاد فارس هم ارج می گذارد و تبریک می گوید، نه چه گفتم؟ ارج نمی گذارد بلکه خودش را شریک آن قرار می دهد، تا جایی که از ضمیر متکلم جمع «نا» استفاده می کند و می گوید: «هر روز ما نوروز باد».
از این نقل چنین دانسته می شود که: یا علی بن ابی طالب از این حدیث خبری نداشته است و یا هم انس بن مالک، گرفتار اشتباه در فهم شده است.
این نظر که علی بن ابی طالب آگاه نشده باشد، بعید به نظر می رسد، چون او از نزدیکترین اشخاص و سختگیرترین فرد نسبت به احادیث و تعقیبِ نقشِ پایِ رسول خدا (ص) در تاریخ شناخته می شود، تاجایی که حتی مقام خلافت را به همین خاطر نپذیرفت؛ هنگامی که عمربن خطاب به شهادت رسید و شش نفر موظف شدند تا خلیفه مسلمین را برگزینند، عبدالرحمن بن عوف به علی بن ابی طالب پیشنهاد کرد که: اگر در حکومتداری خویش به پیامبراسلام و شیخین اقتدا می کنی برایت خلافت را می سپاریم، ‌در غیر آن بحث به طرف دیگری می رود، اما علی گفت: تنها ملزم به پیروی از رسول خدا (ص) هستم. همین باعث شد که عثمان بن عفان به این شرط، انعطاف نشان دهد و خلافت از آن او شود.
بنابه نقل تاریخ و دیدگاه مورخانِ حقوق اسلامی، علی بن ابی طالب از سختگیرترین ها در مورد احادیث پیامبراسلام بوده است، بعید به نظرمی رسد که اینگونه بی اعتناء از کنارش بگذرد.


دوم، از ناحیه تعارض با عرف حاکم
چنانچه در مذهب حنفی اصلی مقرر است که هرگاه روایتِ راوی از مسائل «عامة البلوی» یعنی روزمره مردم باشد و چنین نقلی برخلاف آن ثابت شود، نقل کنارگذاشته می شود و عمل به عرفِ جاری می شود، زیرا مساله ای به این بزرگی، بعید است که حُکمی در موردش تشریع شده باشد و جامعه از آن بی خبر بماند، مگرحکم تنها برای یک نفر تشریع شده است که کس دیگری خبر نشود؟ مگر این سخن را پیامبراسلام تنها برای انس بن مالک گفته اند و کس دیگری از آن خبرندارد؟ اگر ممنوعیت «نوروز» برای شهرِمدینه است و همگان شامل آن هستند، پس چرا نقل این خبر تنها از انس بن مالک آمده است و کس دیگری شریک آن نیست، کلیه منابع حدیثی این روایت را به انس بن مالک ختم می کنند و او از رسول خدا (ص) نقل می کند که «نوروز» و «مهرگان» را ممنوع قرار داده اند.
اگر قضیه ای به این بزرگی است، پس چرا از این قضیه نزدیکترین یار و دامادش، علی بن ابی طالب خبر ندارد و از شربتش می نوشد و تبریک می گوید؟

سوم، از ناحیه ضعف منابع
این حدیث تنها در «سنن ابوداود» و «نسائی»، آمده است، حاکم در «مستدرک» خویش می گوید: این حدیث باشرط صحیحین است، اما نه بخاری و نه مسلم در کتابهای خویش نقل نکرده اند، بی اعتنائی این دو شخص – شاید- حکایت از دلیلی کند که مانع ذکر ایشان در صحیحین شده است.

چهارم، از جهت صلاحیتِ مقامی
مطابق اصلی که جمهور علمای اسلامی پذیرفته و به آن عمل کرده اند، این حدیث صلاحیت حلال و حرام قرار دادن را ندارد؛ چه حلال و حرام به وسیله خبر واحد، انجام شده نمی تواند تا با نقل هرکسی، حلالی را حرام و یا حرامی را حلال قرار دهیم، حلال و حرام را باید با احادیث علم آور مورد بررسی قرار داد، نه احادیث مشکل دار.

پنجم، از ناحیه منطوق و دلالت
درهیچ جایی ازاین حدیث، صراحتی دیده نمی شود که دال برتحریم باشد، نه منطوق و نه مفهوم، هیچکدام گواهی نیستند که در دادگاه عادل به آنها اعتماد شود، نه در اصول فقه و نه در لغت عرب، لفظ «ابدال» به معنای تحریم و یا نهی نیامده است که ما دراین مقام با استناد آن، این را نیز به تحریم تعبیر کنیم.
بله! اگر ادعای نسخ می شد، جایی برای فکرکردن داشت ولی اراده تحریم، از توان الفاظ مذکور بالاتر است و برایش باید منبع دیگری سراغ کرد.

ششم، از لحاظ راوی
درمذهب حنفی،‌ انس بن مالک، ابوهریره و ابوموسی اشعری از کسانی هستند که روایت شان در مقابل قیاس ترک می شود، چه ایشان از راویانی تلقی می شوند که «فقه الحدیث» و یا «فقه اللغه»یِ ایشان ضعیف و ناتوان از تشخیص دقیق، شناخته شده اند، بنابراین، در مقام عمل، اعتماد به قیاس نسبت به روایت ایشان در اولویت قرار دارد. (دبوسی، ابوزید، ۲۰۰۱م، تقویم الادلة ص۱۸۰)

هفتم: از ناحیه شمول
اگر قرار باشد که جشن های ملتهای دیگر، ممنوع قرار بگیرد، بهتر بود که غیر از «نوروز» و «مهرگان» جشن های یهودیت و نصرانیت نیز حرام قرار می گرفت، به صراحتِ قرآنکریم، مسلمانان در جشنِ پیروزی رومیان شریک شدند و این اشتراک تا جایی بود که ابوبکرصدیق در قضیه ی جنگ روم و فارس با برخی از قریشیان شرط می بندد و این حدیث در کتب معتبر حدیثی وارد شده است، ترمذی به سندش از ابن عباس در مورد آیه اول سوره روم، نقل می کند که رومیان در نبردِ با فارسیان شکست خوردند و مشرکین جشن شادی گرفتند، اما مسلمانان علاقمند به پیروزی رومیان بودند، این جریان به ابوبکرصدیق نقل شد و ایشان به رسول خدا بیان کردند، رسول خدا فرمودند: « أَمَا إِنَّهُمْ سَيَغْلِبُونَ » آگاه باشید که رومیان دوباره پیروز خواهند شد، ابوبکرصدیق از این سخن رسول خدا به مشرکین حکایت کرد و مشرکین نپذیرفتند و درعوض به ابوبکرصدیق پیشنهادِ شرط گذاشتند، ابوبکر نیز قبول کرد و شرط گذاشت که رومیان تا پنج سال دیگر، پیروز شوند، ابوبکرصدیق از این قضیه به رسول خدا خبر داد و ایشان برایش گفتند: « أَلاَ جَعَلْتَهُ إِلَى دُونِ» چرا به کمتر از آن شرط نگذاشتی! همان بود که دوباره رومیان بر فارسیان غلبه یافتند و شرط را ابوبکرصدیق برد.( ترمذی، سنن، حدیث ۳۴۹۷)
اگر قرار می بود که جشن دیگران حرام می شد، نباید مسلمانان در این شادی شریک می شدند و پیامبراسلام هم به صراحت تایید می کرد، درحالی که تشویق هم کردند.
تحریم نوروز و یا مهرگان، نیازمند دلیلی قویتر و متقن تر از اینهاست، و این روایت در تنافی با رویکرد عملی پیامبراسلام و یاران ایشان قرار دارد.

هشتم: از ناحیه مخالفت با ظاهر
ظاهرِ نصوص و رویکردهای بعدی، خلاف این روایت را نشان می دهد، تبریک گفتن خلیفه چهارم اسلام و نوشیدن او از «فالوده» هم چنان تبریک گفتن و اشتراک صحابه درجشن پیروزی رومیان بر فارس، نشاندهنده خلاف حرمت است؛ چه قضیه علی بن ابی طالب مختص «نوروز» است و مساله اشتراک صحابه در جشنِ رومیان، سهیم شدن در جشن غیرمسلمانان، هیچکدام در زمان خویش نه نکوهیده شده اند و نه هم برخورد انتقادآمیزی را درپی داشته است.
مطابق قواعد اصول فقه، هرگاه خبر واحد در مخالفت با ظاهر قرار گیرد، خبر واحد ترک می شود. (شاشی، ۱۴۰۲هق، اصول الشاشی ص۲۸۴)

نهم: از ناحیه مخالفت با عملکرد اهل مدینه
چنانچه در گذشته هم ذکر کردیم، مساله نوروز یک پدیده شخصی و فردی نیست که تنها «انس بن مالک» خبرشود، بلکه نوروز جشن همگانی و مردمی بود، از لازمه و پیامدهای تصمیم گیری در این زمینه همگانی بودن و شیوع آن است، چگونه تصمیمی گرفته می شود، درحالی که کسی از آن خبری ندارد؟ اگر قرار بود «نوروز» مورد تحریم قرار بگیرد، نباید اهل مدینه تقویم زندگی خویش را با آن می سنجیدند، «ابن ابی شیبه» از «ابن سیرین» نقل می کند که می گفت: «كان بالمدينة معلم عنده من أبناء أولياء الفخام، قال: فكانوا يعرفون حقه في النيروز والمهرجان» هرگاه معلمی به تدریس فرزندانِ بزرگان مشغول می بود، معیار پرداخت معاش و دستمزد، نوروز و مهرگان بود. (ابن ابی شیبه، بی تا، المصنف ج ۱۹ص ۱۰۵)
اگر قرار بود که نوروز جشن بت پرستی و کفری باشد، پس چرا اهل مدینه تقویم زندگی و معاملات خویش را بر این تاریخ استوار ساخته بودند؟
بنابراین روایت مذکور در تنافی با عمل اهل مدینه قرار دارد و مطابق مذهب امام مالک، هرگاه خبر واحد در مخالفت با عمل اهل مدینه قرار داشته باشد، آن خبر ترک و به عمل اهل مدینه عمل می شود.

دهم: در مخالفت با عملکرد خلفای اسلامی قرار دارد
تجلیل از نوروز به سندتاریخ، درزمان حجاج بن یوسف ثقفی به صورت رسمی در دارالخلافه انجام می شد ولی عمربن عبدالعزیز – شاید به دلیل فارسی بودن نوروز- کنار گذاشت، اما در زمان خلفای عباسی تجلیل از این روز به اوج خود رسید و هیچ کسی هم در رد آن از حدیث انس بن مالک استنادی نکرد، تاجایی که هدیه دادن در این روز، از مراسم اصلی و جزء جداناپذیر این روز شناخته شد و رسم دربار به آن استوار شد و محققان بزرگ اسلام، در این زمینه نوشتند و نامه های تهنیت، آداب و رسوم آن را در قالب جملات فرح بخش گنجانیدند.
ثعالبی از محققان بزرگ اسلامی در حوزه ادب و بلاغت می نویسد:
"تبریکی نوروز وفصل بهار
این روز در میان روزها، سرور روزهاست، در این روز درخششی است در سیمای قرن و تاجی است بر تارک زمان، خدا در نوروزی که به برکت او در شرف ورود است، سرورمان را خوشوقت بگرداند و مرغ چانس را در گردش ایام به سود ایشان قرار دهد، قدوم نوروز درحالی است که سجایای نیک وآرایش رفتارش را از سرور و مولایم گرفته است، خدا خوشبختی را در این بهار که چون کرمش جاری ست، نصیب بگرداند و با این فصل جدید و نوروز ستوده، سعادت پیوسته را با حفظ تمامیت رفتارهای نیک، از حالا همراه با روز جدید، حفظ بدارد، من این فصل، سال، ماه وکلیه ایامش را به شما تبریک می گویم و ازخدای متعال می خواهم که دنیا را باتمام نعماتش حفظ وآشتی دهد.
تبریکی مهرگان
خدا برکت مهرگان را بر سرورم بیاموخت و او را در هر زمان ولحظه خوشوقت قرار داد، خدا برکت مهرگانی را بیاموخت که از عیدهای مروت و فرصتهای جوانمردی و فتوت است؛ مهرگان از فرصتهای برجسته و موسم خوشی است، خدا خیر و برکتش را بزرگ داشت و استقبال وسعادتش را نیک داشت، و کلیه ایامش را آمیخته با ارزانی ها قرار داد وبخشش ها و تشویق ها را در کنفش نهاد.
برگذاری رسم هدیه در نوروز و مهرگان
برای این روز رسمی است که اگر دوستان بی اعتنائی کنند، لغزش و اگر سرکردگان سیاسی باشند، جفا، خوانده می شود، من در این مدت به خاطر اجرای مراسم، از مولایم همچون بردگان از سروران شان، آموختم که هدیه دادن دراین روز، رسمی است که نشاندهنده لطف و محبت نسبت به سرورم، کسی که جز او دیگری شایسته اش نمی باشد، درحالی که ثروت و مکنت از سروم هست، این هدیه ناقابل را برای ایشان تقدیم می کنم تا باپذیرش، منتی بر بنده خویش نهاده باشند و هدیه ای را ازیک دست به دست دیگر خود، تحویل داده باشند، هدیه ما نه جایگاه والامقام را بلند می برد و نه هم کاستی در او وارد می کند، بلکه تحفه ایست، سربرآورده از ارادت و علاقه ای است به اعلیحضرت، تا باپذیرفتن، منتی برما نهاده باشند."
(ثعالبی، ۱۹۹۷م، لباب الآداب، ص ۵۶؛ ثعالبی، بی تا، سحر البلاغة ص۳۵ وثعالبی، بی تا، رسائل، ص۴۹ وقیروانی، بی تا، زهرالآداب ج۴ ص۱۰۷۶)
پس با این بیان که تجلیل از نوروز کفر و تشبیه به کفار است، باید همه این محققان و بزرگان اسلامی، مجوسی و کافر و مباح الدم باشند؟ که این قضاوت نسبت به اسلام و مسلمین، بسیارخطرناک است.

پاسخ حلی
فرض را براین می گیریم که حدیث ازلحاظ سند و متن و عمل قابل قبول است، اما چیزی که در برابر طرفداران تحریم قرار گرفته است:
اولا: در حدیث مذکور هیچ تحریمی ذکر نشده است؛ هیچکدام از الفاظی که استعمال شده اند، نه از ناحیه منطوق و نه مفهوم، دلالت به نهی و یا تحریم نمی کنند؛ استنباطِ تحریم از آن بیشتر انگیزه شخصی دارد تا لغوی و قانونی.
دوم: حمل نمودن بار تحریم به حدیث مذکور- آنهم ازجانب فقیهان حنفی مذهب- کاری جز تحکم و رفتاری برخلاف اصول مذهب حنفی، چیز دیگری نیست. حدیثی که در دلالتش تحریمی نباشد، و عملا از جانب یاران پیامبراسلام نادیده گرفته شده باشد، چگونه می شود بر وی بار تحریمی را حمل کرد که ناتوان از حمل آن است؟ آنهم چه باری که به بزرگی اسلام و کفر می انجامد؟ چنین فتوایی برخلاف عرف حاکم درمیان مفتیان اسلامی است، چه قضیه کفر و اسلام به این سادگی نیست که ملاعلی قاری فتوا دهد و یا شخص دیگری، کفر و اسلام دو مقوله ی جدا و از هم تفکیک شده هستند که نیازی به چنین فتواهایی دیده نمی شود.
سوم: جریان روایت نشان می دهد که در این روز مردم مدینه بازی و شادی می کرده اند، پیامبراسلام - درحالی- بدیلی برای بازی وشادی معرفی می کند که اعمال شرکی و کفری درآن روز رواج نداشته است تا بدان وسیله ایشان ازتجلیل این روز مانع شده باشند.
چهارم: اگر بنا را براین بگذاریم که حدیث از پیامبراسلام صادر شده است، قطعا هدف ایشان، ترغیب بیشتر به تجلیل از عیدقربان و رمضان است، نه تحریم و سرکوبگری نوروز و یا مهرگان، هدف پیامبراسلام اینست که نباید تجلیل از نوروز و مهرگان موجب کمرنگ شدن و بی ارزش شدن عیدقربان و رمضان شود، ضمنا حدیث بیانگر فضیلت و معنویت دو عید اسلامی است، چنانچه در جای دیگری نقل شده است که: «لباس نوپوشیدن به معنای مشرف شدن به عید نیست، بلکه مصئونیت از عذاب الهی عید است. «لَيْسَ الْعِيدُ لِمَنْ لَبِسَ الْجَدِيدَ إِنَّمَا الْعِيدُ لِمَنْ أَمِنَ الْوَعِيدَ» (قاری، ۲۰۰۲م، مرقاة ج۸ص۳۲۵۰) هدف از عیدقربان و رمضان تجلیل از امتحان بزرگی است که بنده ی مسلمان پشت سر می گذراند و بعد از آن با پوشیدن لباس، اظهار موفقیت خویش را جشن می گیرد.
بنابراین، نوروز نه به عنوان عیدقربان ویا رمضان، مطرح است و نه هم آمیخته با شرکیات، دو عید اسلامی بر ستون تعبد استوارند نه تفکر، چه گاهی در اوج زمستان وگاهی در قعر تابستان، گاهی درفصل خزان و گاهی در شکوفه بهاران، اتفاق می افتد و هیچ تناسبی برای تضاد اعیاد اسلامی با نوروز وجود ندارد، چه نوروز برای همیش در فصل بهار و تنها بخاطر رویش سبزه و سنبل اتفاق می افتد. هرکدام دارای ویژگی های خاص خود و محل خویش هستند....

راهکار خصمانه
شاید به بیشتر از سه دهه نرسد که کابوسی بر بام کشور ما افغانستان، سایه انداخته و سنگی درجای خویش سنگین نیست، درگیری هایی که قطعا آب به آسیاب دشمن می ریزد و مستقیما کمک به فرهنگ ستیزی می کند.
گروهی از ملاها و مولوی هایی که جز فهم عامیانه ای از دین در فکر، ریش و سبیلی در سر، چند جمله ای به نام دین برزبان، چیزدیگری ندارند، عده ای اینها شرح «مشکات المصابیح» از ملاعلی قاری را خوانده اند و از زبان او سخن می گویند، و عمده ی آنها با فهم تقلیدی از مفتیان سعودی و پاکستان، مخصوصا بعد از عرضِ اندام انقلابی در ایران و پررنگ شدن قدرت دینی و فرهنگی فارسی زبانان، کشورهای حاشیه خلیج، خودرا درهاله ای از انحلال به این فرهنگ یافتند و با کمک عربستان سعودی به جنگ فرهنگ پرداختند، گروههای مختلفی را استخدام کردند تا این جنگ سیاسی را به جنگ فرهنگی و نیابتی تبدیل کنند، از این طریق هرچه آثاری از فارسی زبانان بود و فرهنگی به این خاک برمی گشت، به نام «آتش پرستی» و «زرتشتی» مچاله ساختند و این پروژه ادامه دارد.
این تفکر نه درپی احیای اسلام است و نه هم نظام سیاسی ویا فرهنگی، چه اگرمی بود- چنانچه بعدا خواهیم گفت- مظاهر تمدن غرب و فرهنگ برهنگی آن، دراین کشورها حاکم نمی شد، بلکه این تفکر میخواهد مبارزه سیاسی برعلیه نظامِ انقلابی ایران را وارد فاز دیگری به نام فرهنگ بسازد و از این طریق هویت فرهنگی کشورهای منتسب به امپراتوری فارسِ قدیم را نابود کنند.
بسیاری از کسانی که وارد این نبرد شده اند، بی خبر از این هستند که در کدام اردوگاهی قرار دارند و به نفع چه کسی می جنگند، ایشان فکر می کنند که به خاطرخدا و اسلام می جنگند، در حالی که هیچ ربط و پیوندی به اسلام ندارد، اگر بپرسید که به چه دلیل؟ حتما همین روایت انس بن مالک را میخواند و نقل قولی از ملاعلی قاری می کند، و به همین سادگی ساطور مرگ را برحلقوم زندگی می گذارند و بخاطررضای خدا و بهشت، انسان می کشند.
منطق این طائفه جز تکفیر و تفسیق چیز دیگری نیست، منطقی در گفتمان اینها دیده نمی شود، در منبرها با رگ گردن کشیدن و دشنام دادن و فحاشی،‌ میخواهند بگویند که خدا به گوش ایشان گفته است که این کار درست است و این کار نادرست، اگر کسی نقدی به نگاه ایشان داشته باشد، اول متهم به نفهمی می شود، بعد متهم به کفرگویی می شود و در آخر هم حکم گرفتن جانش صادر می گردد.
از این قماش افراد بسیارند و بی شمار که همیشه تیغ کفرگویی بر شانه دارند و مهر سکوت بر دست، اگر کسی سکوت را شکست، تیغ کفر بر گردنش خواهد نشست، این طبقه با فهم بسیار ابتدائی و احساساتِ بسیار بالا، بالای افکارعامیانه مردم حکومت می کنند.
چنان جلوه می دهند که خدا در کیسه ایشان است، خدا جز با ایشان به کس دیگری نه سخن گفته است ونه رابطه دارد، تنها دهلیز رسیدن به خدا جامه گشاد این طایفه است.
با انحصارطلبیِ تمام، می آیند و «نوروز» را به سلاخ خانه ی نبرد فرهنگها می برند و ناخودآگاه خدمت به دیگری و خیانت به اسلام و کشورشان می کنند.

گروه دوم، دین ستیزانی هستند که بااستفاده از فهم همین ملاها و مولوی ها، دامن برزده اند تا چهره اسلام را به عنوان دین خشونت طلب و غیراخلاقی و ضدفرهنگ و میراث های فرهنگی سائر ملتها، به جهان معرفی کنند، هردو گروه از نظر من یکی هستند و همدیگر را کمک می کنند، ملاها می کوشند تا با خشونت گراییِ تمام، مسلمان بودن خود را نشان دهند و لیبرالهایِ دین ستیز با تمام توان می کوشند که رفتار ملاها را عین اسلام معرفی کنند.
تب و تاب نوروز درچنین وضعیتی قرار دارد، این روزها هردو گروه، خیمه هایی برای خود برپا کرده اند، یکی بخاطر کشتن فرهنگ و دیگری بخاطر بدنام ساختن فرهنگ، نبرد دو فرهنگی که هیچگاهی جنگی باهم ندارند ولی حالا بخاطر سیاست های برخی ها این دو فرهنگ در تقابل هم قرار گرفته اند.

طرح یک سئوال؟
به راستی هیچ سئوالی برای شمایِ خواننده پیش نمی آید که چرا رسول خدا (ص) «نوروز» را حرام قرار داده است؟
شکی ندارم که برای طبقه ی عوام پیش نیامده است، چون دین ایشان تقلیدی و شنیداری است، دین تفکری و منطقی در میان عوام بسیار اندک است.
اما کسانی که در اردوگاه ملاها نشسته اند، می گویند: «نوروز نمادی از زرتشی و آتش پرستی است. اگر کسی تجلیل از نوروز می کند، به مثابه سر گذاشتن به آئین آتش پرستان است.» بعد از حدیث، این سخن قویترین دلیلی است که ایشان به دامن آن چنگ می زنند.
اما آیا به راستی نوروز جشن آتش پرستان است؟ و اگر کسی تجلیل از آن کرد، از اسلام خارج و به آتش پرستی روی آورده است؟
پاسخ این را از دو ناحیه به بررسی می گیریم:

نخست از دیدگاه رسول خدا:
اگر قرار بود که نوروز از جشن های آتش پرستان بود، باید مردم مدینه آتش پرست می بودند، چه هیچ جشنی بدون فرهنگ استفاده خویش وارد نمی شود، اگر «بت» ها به مکه وارد شدند، همزمان فرهنگ بت پرستی نیز وارد مکه شد، اما چرا نوروز وارد مدینه «یثرب» شد ولی فرهنگ آتش پرستی وارد آن نشد؟
اگر قرار می بود که نوروز نمادِ وآئین آتش پرستان می بود، باید رسول خدا اینگونه سرد برخورد نمی کرد، بلکه به شدت برعلیه آن مبارزه می کرد و چنانکه در قرآن آیاتی برای نفی «بت» های مشرکین نازل شد، برای نفی نوروز نیز وارد می شد، نه تنها وارد نشد، بلکه تنها روایتی که برای ممنوعیت آن استناد می شود، خبر واحد و از نوع دلالت هم در انتهای ضعف قرار دارد.
این چگونه آتش پرستی است که بعد از چهارده قرن و یا کمتر از آن، کشف می شود؟ نه تنها نوروز کنار نرفت، بلکه معیارِ کارها و داد وستد نیز قرار گرفت، نه تنها زدوده نشد، بلکه خلیفه ی چهارم اسلام، نیز برایشان تبریک گفت و شربتش را گوارای جان نمود.
پس از نظر اسلام، نوروز به هیچ عنوانی، نمادی از آتش پرستی شناخته نمی شود، بلکه فرهنگی است برای تجلیل از طبیعت.

دوم، از دیدگاه تاریخ:

در این فرصت می رویم به سراغ کسانی که از نوروز تجلیل به عمل آورده اند و امروزه هم سنگ افتخارِ تجلیل از آن را برسینه می کوبند، ببینیم که آنها نوروز را چی تعریف کرده اند و در موردش چی می گویند؟ من در این بحث فقط به علی اکبردهخدا، که صاحب لغتنامه بزرگ و یکی از بزرگان زبان و ادب فارسی می باشد، تکیه می کنم و با استفاده از او به این بحث می پردازم.
عین عبارات دهخدا چنین است: «نوروز، به معنی روز نو است ، وآن دو باشد، یکی نوروز عامه و دیگری نوروز خاصه، و نوروز عامه روز اول فروردین ماه است که آمدن آفتاب به نقطه ی اول حمل باشد و رسیدن او به نقطه اول بهار است .
گویند خدای تعالی در این روز عالم را آفرید و هر هفت کوکب در اوج تدویر بودند و اوجات همه در نقطه ی اول حمل بود، در این روز حکم شد که به سیر و دور درآیند و آدم علیه السلام را نیز در این روز خلق کرد، پس بنابراین این روز را نوروز گویند و بعضی گفته اند که جمشید که او اول «جم» نام داشت و عربان او را «منوشلخ» میگویند سیر عالم می کرد چون به آذربایجان رسید، فرمود تخت مرصعی بر جای بلندی رو به جانب مشرق گذارند و خود تاج مرصعی بر سر نهاده بر آن تخت بنشست، همین که آفتاب طلوع کرد و پرتوش بر آن تاج و تخت افتاد شعاعی در غایت روشنی پدید آمد، مردمان از آن شاد شدند و گفتند این روز نو است، و چون به زبان پهلوی شعاع را «شید» می گویند این لفظ را بر حکم افزودند و او را «جمشید» خواندند و جشن عظیم کردند و از آن روز این رسم پیدا شد. و نوروز خاصه روزی است که نام آن روز «خرداد» است و آن ششم فروردین ماه (حمل) باشد و در آن روز هم جمشید بر تخت نشست و خاصان را طلبید و رسمهای نیکو گذاشت و گفت خدای تعالی شما را خلق کرده است، باید که به آب های پاکیزه تن را بشوئید و غسل کنید و به سجده و شکر او مشغول باشید و هر سال در این روز به همین دستور عمل نمایید، و این روز را بنابراین نوروز خاصه خوانند.
و گویند «اکاسره» - شاهان ایران- هر سال از نوروز عامه تا نوروز خاصه که شش روز باشد، حاجت های مردمان را برآوردندی و زندانیان را آزاد کردندی و مجرمان را عفو فرمودندی و به عیش و شادی مشغول بودندی.
این روز را در نزد پادشاهان عجم و یزدانیان ایران شرف هاست ، گویند در آن روز ایجاد و انشاء خلق شده و سعدتر از ساعات آن روز ساعت تحویل شمس است به حمل ...
سبب حرمت این روز را وجوه گفته اند: یکی آن است که در عهد تهمورث آیین و مذهب صابئیه رواج و رونق تمام داشت، چون شاهنشاهی به جمشید رسید تجدید آئین ایزدپرستی- خداپرستی- کرده ... و نامید این روز را نوروز و عید گرفت ... و گویند در این روز نیشکر به دست جمشید شکسته شد و از آن خورده شد و آبش معروف و مشهور گردیده و شکر از آن ساختند، بنابراین در روز نوروز خوردن شکر رسم شده و از آن حلویات ساختند و خوردند و هنوز آن رسم برقرار است.» (دهخدا، بی تا، لغت نامه، ماده نوروز)

حالا نمی دانم، کسانی که مدعی آتش پرستی هستند، ازکجا و با چه استنادی می گویند؟ با این توضیح نه تنها نوروز شرکی و کفری نیست، بلکه جمشید پادشاه ایران زمین، در این روز آئین آتش پرستی را به آئین ایزد (خداپرستی) تغییر داده است، نه تنها نوروز چیزی بدی نیست، بلکه دراین روز خدای واحد در قامت اصلی خویش ظاهر شد و جمشید نگذاشت تا آئین آتش پرستی ادامه پیدا کند.
نمی دانم که پیامبراسلام با چه دلیلی این عید را از نظر ملاها و مولوی های ما، حرام قرار داده است؟
نه در منطق اسلام و نه در منطق ایرانِ تاریخی، هیچکدام، شائبه ای از آتش پرسی و ترویج اندیشه غیرخدائی وجود ندارد و سندی هم در دست نیست که مؤید ادعای آتش پرستی باشد، نه تنها سندی نیست، بلکه برعکس آن مدارک موجود نشان میدهد که نوروز، ریشه در یکتا پرستی دارد.
اساسا آیا زرتشتیان آتش پرست هستند؟ تاکنون هیچ کسی – جز ملاهای ما- مدعی این نشده است و اگر بپرسید که با چه استنادی؟ می گویند فلان آدمی در کتابش گفته است...
اینکه آیا زرتشتیان آتش پرست هستند یاخیر؟ نیازی به تاریخ ندارد،‌ چنانچه برخی ها عادت دارند که بخاطر شناخت اهل تشیع باید «تحفه اثنی عشریه» از شاه عبدالحق دهلوی را بخوانند تا بفهمند که شیعه امامیه کیست و یا بخاطر شناخت «باطنیه و اسماعلیه» کتاب امام غزالی را مطالعه کنند، تا باطنیه را بشناسند...
مگر این طائفه منقرض شده است که به تاریخ مراجعه کنیم؟ همین حالا پیروانشان به سرزنده اند و کتابهای شان در میان ما وجود دارد، برویم و بپرسیم و ببینیم که آيا اینهمه واقعیت دارد یاخیر؟
درسال گذشته از طرف دانشگاه به شهر یزدِ ایران برده شدیم و ما را به آتشکده ای بردند که بیش از دو هزار سال می شود که شعله اش خاموش نشده است، در آنجا زرتشیان و دانشمندان شان بودند، دانشجویان خارجی از پرستش آتش پرسیدند و متون مقدس شان هم در هر کناری با عبارات درشت، نگاشته شده بود که زرتشیان، آتش را خدا نمی دانند، بلکه آتش را محلی برای تجلی خدا می دانند و در عبادت – همچون مسلمانان که به کعبه روی می آورند- زرتشیان به آتش روی می آورند و خدای واحد را می پرستند.
کلیه مورخان به این عقیده هستند که زرتشت به توحید فرا میخواند و هرگز در اوایل اعتقادی به ثنویت وجود نداشته است؛ انحرافات بعدی این دین را کج و معوج ساخته است.
هرچه باشد، زرتشتیان پرستش آتش را نمی پذیرند و به خدا بودن آن باور ندارند، بلکه به خدای واحد و لاشریک معقتد هستند ولی از نظر ایشان، آتش – همچون کعبه- برای شان تقدس دارد.
این سخن به گزاف است که هرکسی هرچه را شنید، بر زبان بیاورد و پیش از این که فکر کند، حکم می کند؛ بماند این که نوروز نمادی از زرتشتی باشد، حتی آتش پرست بودن زرتشتی ها هم کاری به این سادگی نیست، بهتر آنست که مرد دانا نباید سخن نسنجیده گوید، خموشی و سپردن کار به اهلش، نشانه ای از خردمندی است.

تحریمِ معاندانه
راهی جز این نیست که طرفداران اندیشه تحریم مساله نبرد فرهنگ ها و معاندت را مطرح بسازند؛ این مساله هرچند پشتوانه ی خوبی برای شان هست، اما با هزار تُن سیریش هم به پیامبراسلام نمی چسپد، چه مبنای اسلام برحذف دیگران استوار نشده است، بنای اسلام بر اعمار و تحکیم وحدت است، تاجایی که خدا به پیامبراسلام دستور می دهد که با اهل کتاب وارد گفتگو شو و در نقاط مشترک ایجاد تفاهم کن: «يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ » [آل عمران: ۶۴] ای اهل کتاب، بیایید با مخرج مشترکی که داریم به آن متعهد باشیم، وآن این که جز خدا کس دیگری را نپرستیم و چیزی را انباز او قرار ندهیم و جز خدا همدیگرِ خودرا فرمانده نپذیریم، و اگر بی اعتنائی کردند، بگو شما گواه باشید که من تسلیم فرمان خدا هستم.
با هیچ منطقی سازگار نیست که پیامبراسلام (ص) روزی را تحریم کرده باشد که هیچ زیانی از ناحیه آن به توحید و دیانتِ مردم متوجه نباشد،‌ مگر این که فرضیه نبردِ تمدنها را صادق بدانند و خدای نخواسته پیامبر اسلام را در رأس آن قرار دهند که این عمل، بذات خود بزرگترین خیانت به اسلام و جنایت به مسلمین است.
مگر پیامبراسلام مانند این ملاها و مولوی ها، - نعوذبالله- مشکل داشت که دشمن شادی های مردم
هر کاری تشبیه نیست و شما ناحق سرهمدیگر را می شکنید، اگر تشبیه است، پس بگویید که ساختمانهای اطراف حرم، و ساخت خود مسجدالحرام، از کجای قرآن و سنت گرفته شده است؟ وسایلی که درساخت آن به کارگرفته شده اند، مگر همه اش تولید خود عربستان سعودی است؟ مگر سنگفرش های اطراف حرم از «استرالیا و ایتالیا» آورده نشده است؟ مگر طراح و معمار اصلی این ساختمانها کشورهای خارجی نیستند و انجینران عرب فقط عملی کننده آن نمی باشند؟ هرچیز دیگری درکشورهای دیگر، تجلیل می شود ولی کار بدی نیست، اما وقتی نوبت به افغانستان رسید، آبروی اسلام در خطر می افتد و تُنبانش به زمین می افتد...
باشد و برای شان ماتم سرایی بسازد؟ مگر ایشان «رحمت للعالمین» نیست که بیاید و خشم توده ی بزرگی را بخاطر کار بی منفعتی، برانگیزد؟
حداقل این سئوال را اجازه ورود به ذهن خویش دهند و بپرسند که چرا رسول خدا(ص) نوروز را حرام قرار داده است؟ ثبوت حرمت و دلیل آن چگونه است؟ آیا واقعا می شود با این دلائلِ موجود، نوروز را حرام قرار داد؟

تشبیه به کفار
کسانی هستند که آستین برزده اند و با دهن کجی می گویند: «تجلیل از نوروز شریک شدن در جشن کفری است و اشتراکِ آن قطعا تشبیه به کفار است و تشبیه به کفار موجب می شود تا شخصِ تشبیه کننده کافر شود».
پس ما تجلیل از نوروز را نه بخاطر چیز دیگری بلکه بخاطر تشبیه به کفار حرام قرار می دهیم.
سخنی است که بسیاری را در حلقوم تَوَّهُم فرو برده و تا فرق غرق در خیالات واهی و بیجای ساخته است، ای کاش بحث به این سادگی بود که با یک جمله ای از کنارش گذشت و داستان را خاتمه یافته تلقی نمود.
اولا: تشبیه چیست؟
نمی دانم یا خود نمی دانند ویا بخاطر سوار شدنِ دیگران تکیه بر هر عَرعَرِی می دهند، چه از عادت این طایفه است که همیشه در هاله ای از ابهام، سخن می گویند، ابهامی که نه خودشان متوجه هستند ونه هم پیروانشان، فقط دوست دارند که بگویند و بتازند و ببافند.
کلمه «تشبیه» مصدر از باب «تَفعِیل» به معنای مانند کردنِ چیزی را به چیزی، هم چنان مشابهت و تمثیل و یکسانی و مانندگی، نیز آمده است.(ر. ک. دهخدا، لغتنامه، ماده تشبیه)
بگذارید این بحث را با یک بحث «اصولی» به صورت بهتر توضیح دهم، در «علم اصول فقه» بحثی مطرح است که اگر لفظِ بکاربرده شده از الفاظِ عام، مُشتَرک و یا مُؤَّل باشد، چی برخوردی به آن باید کرد؟ مثلا لفظِ تشبیه یک لفظ مفرد است ولی معنای عام دارد، وقتی شما می گویید: «فلان موتر شبیه فلان موتر است». حتما در هردو، گونه هایی از همگونی و مشترکاتی را دیده اید که چنین سخنی را به زبان می آورید. اما این سخنِ شما بازهم از صراحتِ کامل برخوردار نیست، چه شما نگفته اید که از چه ناحیه شباهت دارد؟ رنگ؟ ماشین؟ قیمت؟ شرکتی که ساخته است؟ نوعیت؟ از چه جهتی؟ هرگاه هردو جنس در محضر گوینده و شنونده حاضر باشند، از قرینه ی حالیه، فهمیده می شود و با دیدن، ابهام رفع می گردد، اما اگر هیچ آثار و علایمی وجود نداشته باشد، باز چی؟ در این صورت است که قضیه مشکلتر می شود و تشخیص دشوار تر می گردد.
وقتی هرکسی از جای خود می خیزد و می گوید: این کار تشبیه به کفار است. خیلی به سادگی، دیگران از کنارش می گذرند که چه کاری؟ با چه دلیلی؟ مگر رسول خدا (ص) در همو حدیث گفته است که مثلا تشبیه در خوابیدن و یا خوراک؟ تشبیه در خانه ویا لباس؟ اگر دراین جامعه ی مرده گان لباس هم بپوشی تشبیه به کفر است و اگر عینک هم بزنی تشبیه به کفر است و اگر موتر هم بخری تشبیه به کفر است... نمی دانم که مبنای این سخن چیست؟
پیامبر اسلام (ص) این سخن را گفته اند- فرض را بر ثبوت می گیریم- اما بیان نوعیت آن را نگفته اند، اگر قرار باشد، هر تشبیهی کفر باشد، چرا ریشِ کسی که تراشیده است با کفار تشبیه باشد درحالی که علمای یهود و اسلام هردو ریش می گذارند ولی هیچگاهی کسی نگفته است که اینها هم شبیه همدیگرند؟ و تشبیهی هم واقع نشده است؟ اگر قرار باشد که لباسِ مَن با کفرشبیه باشد، پس چرا لباس اِحرام با لباسِ «بودائیان» و «مرتضانِ» هندی شباهت نداشته باشد که هیچ کسی در این مورد از ترس سخن گفته نمی تواند؟ چرا هرگاه منطق ما کوتاه آمد برایش کلمه ی «تشبیه» را می افزاییم و مخالف خویش را ساکت می سازیم؟
حقیقت این است که ما عمدتا گرفتار جامعه عوام زده و ملاها و مولوی های ساده انگار و خشمگین شده ایم، اکثر ایشان در کمالِ جهل فکر می کنند که مغزِ دین در دست شان قرار گرفته است وهرچه می گویند، عین سخنی است که رسول خدا (ص) گفته اند.
این اندیشه، جامعه ما را به باد داده است، اندیشه انحصارطلبی حق و فهم انحصار گرایانه، از امراض تاریخی جوامع اسلامی است؛ ما فکر می کنیم که راه ما برحق است، اما هرچه در نتیجه نگاه می کنیم، جز خساره چیز دیگری دیده نمی شود.
اگر قرار باشد که تجلیل از نوروز تشبیه به کفار باشد، باید تجلیل از سالروز استقلال کشور، تجلیل از سالروز پیروزی مجاهدین، تجلیل از هر چیز دیگری نیز، تشبیه به کفار باشد؛ هر ساله بخاطر استقلال کشور، برای پیروزی مجاهدین، شهادت قهرمان ملی، شهادت فلان رهبر و هزارن مساله دیگر، تجلیل می شود ولی هیچ تشبیهی واقع نمی شود و مجلس به سلامتی و استقلال خویش به پایان می رسد، شاید بگویند که اینها تشبیه نیست... اگر تشبیه نیست لطف کنند بفرمایند که در کجای قرآن و یا سنت آمده است که شما از سالروز استقلال کشورتان تجلیل کنید؟
اگر در هرکاری کوزه ی تشبیه بر سرِ ما شکسته شود، اذان گفتن از بلندگوهای مساجد، استفاده از آنها، ثبت قرآن کریم در «سی دی و دی وی دی» استفاده از فلش، بکارگیری کامپیوتر، مخصوصا استفاده از فیسبوک و یوتیوب و تویتر و یاهو و نمی دانم ده ها ابزار تشبیه و ساخته ی دست کفار ِلعنتی را نباید استفاده کرد.... چه در عین زمانی که من از اینها استفاده می کنم، یک چینیِ بی خدا در «پکن» با دوست دخترش چت دارد، مبادا ملائک اشتباها ما را هم در زمره ی آنها ثبت کنند.... در عین زمانی که من به کامپیوتر نگاه می کنم، فلان کافرِ پلیدی نیز از کامپیوتر استفاده می کند و درحال دیدن فلم سکس و خشنی است که... مبادا ما هم متهم به تشبیه شویم.... زهی! منطقی که قرنهاست برما حکومت می کند و نسیم سحر را در قامت طوفان می نویسد...
چرا همین عالیجنابان از این شبکه های کفری استفاده می کنند ولی هیچگاهی تشبیهی واقع نمی شود وخدای نخواسته دست فرشته ای به قلم عصیان نمی رود ولی وقتی یکی لبخندی می زند، در جایی، متهم به تشبیه می شود، چون مثل کافران خندیده است...
وقتی در سال نو میلادی، امارات متحده ی عربی جشنی برگذار می کند که بخاطر تماشای آن از انگلیس و امریکا می آیند، «بُرج خلیفه» سراسر نورافشان می شود و هزارن نَرَّان هیکلی با دوست دخترانشان، هتل های بزرگِ دُبی را اجاره می گیرند و پولش را به جیب امیران این کشور می ریزند، کار غلطی نکرده اند، مفتیان و شیوخ الاسلام ها هرساله دست بوس اند و همیشه دعاگوی، پول این جشن ها به حساب مفتیانِ کشورهای فقیری ریخته می شود که لبخند را برای شهروندانشان تحریم کرده اند، به گروه های تندرو میدهند تا هرچه میتوانند، این کشورها را ناامن تر کنند، تا باشد که سرمایه گذاران به کشورِ ایشان توجه کنند، ملاها و مولوی های ما هرساله خدمتِ خادم الحرمین تشریف می برند و مدارس دینی و موسسات علمی شان تمویل می شود، هیچگاهی به این آغازادگان گفته نمی شود که شما کارهایی که می کنید خدای نخواسته تشبیه به کفار است.... نه که تشبیه، بلکه تا فرق سر کاریست کفر آمیز، تجلیل از تولد پیامبر اسلام در این کشورها بدعت و نارواست ولی تجلیل از میلاد حضرت عیسی کارِ خوب و شایسته و با مصارفات بسیار بالایی برگذار می شود...
شما لطف کنید و بگویید که کجای کشور امارات، بحرین، قطر، لبنان و بسیاری از کشورهای دیگری که برای ما فتوا صادر می کنند، اسلامی است و تشبیهی به کفر نیست؟ تا ما هم لب چادر را محکم تر ببنیدیم و نفرین دوباره به شیطان بفرستیم؟ چرا مفتیان آن کشور و شما بزرگواران، فتوای جهاد برعلیه این کشورهای کافر پرور نمی دهید؟ معلوم است که در کفش یکی ریگی هست و کسی لب نمی گشاید...
شاید بگویند، گناه آنها، توجیه گناه ما نمی کند، ما باید دامن خودرا محکم بگیریم تا نلغزیم، خودشان می دانند وخدایشان... خیلی خوب، من هم به همین می خواستم بپردازم، من میگویم هر کاری تشبیه نیست و شما ناحق سرهمدیگر را می شکنید، اگر تشبیه است، پس بگویید که ساختمانهای اطراف حرم، و ساخت خود مسجدالحرام، از کجای قرآن و سنت گرفته شده است؟
وسایلی که درساخت آن به کارگرفته شده اند، مگر همه اش تولید خود عربستان سعودی است؟ مگر سنگفرش های اطراف حرم از «استرالیا و ایتالیا» آورده نشده است؟ مگر طراح و معمار اصلی این ساختمانها کشورهای خارجی نیستند و انجینران عرب فقط عملی کننده آن نمی باشند؟
هرچیز دیگری درکشورهای دیگر، تجلیل می شود ولی کار بدی نیست، اما وقتی نوبت به افغانستان رسید، آبروی اسلام در خطر می افتد و تُنبانش به زمین می افتد... عجب اسلامی را می شناسند... وقتی ملک عبدالله، مرحوم می شود، کشور «اردن» چهل روز و هر کدام دیگر، چهار و چند روز... را عزای ملی اعلان می کنند و هیچ کار بدعتی هم نکرده اند، اما وقتی نوبت به افغانستان می رسد، غیر از بدعت چیز دیگری را نمی شود دید و شناخت...
لطفا اول در مورد نوروز تحقیق کنید، تا بدانید که این روز از چه زمانی باقی مانده است؟ فلسفه ی وجودی و بقای آن را تحقیق کنید، بعد به تفسیر آن بپردازید، در غیر آن، ره به جایی نخواهید برد...

دوما: آیا مشترکات فرهنگی موجب تشبیه می شود؟
اگر قرار باشد که مشترکات فرهنگی میان ملتها موجب تشبیه شود و هر تشبیهِی موجب کفر گردد، حتی با حذف نوروز هم این درد دوا نمی شود و بلکه تا فرق غرقِ تشبیه و تشبیه هستیم... تحقیقات نشان می دهد که میان اسلام و دین یهودیت مشابهت های فراوانی وجود دارد، اسلام دست دزد را قطع می کند و یهودیت هم حکم به همین می کند، اسلام هم قائل به سنگسار است و یهودیت هم، اسلام هم دستور به حجاب می دهد و یهودیت هم و بسا از موارد دیگر... پس با این بیان، کار مسلمانان ساخته است و از شَست پا تا فرقِ سر، آلوده به تشبیه شده اند؛ درحالی که هیچ کسی چنین ادعایی را نکرده است، اما در مورد نوروز که می آید، همه می گویند تشبیه است، چی تشبیهی؟ آتش پرستی؟ زرتشتی؟ چه کسی آتش را عبادت کرده است و مقدس اش دانسته است؟ چه کسی اسلام را انکار کرده و به زرتشت ایمان آورده است؟ هیچ کسی... اما بازهم نوروز نمادی از زرتشتی گری خوانده می شود و تشبیهی واقع می شود که نابخشودنی است...

سوم: نمونه ی عملی تر
بخاری و مسلم و به صورت گسترده بسیاری از کتبِ حدیثی نقل کرده اند که وقتی رسول خدا (ص) وارد مدینه شدند، متوجه شدند که یهود روز عاشورا را روزه می گیرند، پیامبر اسلام پرسیدند: دلیل این روزه گرفتن چیست؟ در پاسخ گفته شد که: در این روز خدای متعال موسی و بنی اسرائیل را از چنگ فرعون نجات داد و پیروزِ میدان شد و ما بخاطر تعظیم، این روز را روزه می گیریم، پیامبر اسلام فرمودند: «نَحْنُ أَوْلَى بِمُوسَى مِنْكُمْ فَأَمَرَ بِصَوْمِهِ» ما نسبت به شما به موسی نزدیکتریم؛ - همان بود که- دستور به روزه گرفتن این روز دادند. ( بخاری،۱۴۲۲هق، صحیح البخاری، حدیث۳۹۴۳؛ مسلم، بی تا، صحیح مسلم، حدیث۱۱۳۰؛ سجستانی، بی تا، سنن ابی داود، حدیث۲۴۴۴؛ نسائی،۲۰۰۱م، سنن الکبری، حدیث۲۸۴۷؛ ابن خزیمه، ۱۹۷۰م، صحیح بان خزیمه، حدیث ۲۰۸۴)
اگر قرار باشد که تشبیهی از این ناحیه واقع شود، مگر می شود بهتر از روزه پیدا کرد؟ این نه تنها یک تشبیه ساده است، بلکه یک تشبیه عبادی است، روزه عبادت است و در این روز پیامبراسلام دستور می دهند که روزه بگیرد و عملا با یهود، مُشترک می شویم؛ نفرمودند که بخاطرِ تشبیه فردایش را روزه بگیرید، نفسِ روز را با یهود مشترک ساختند.
این تشبیه در جای دیگری هرگز واقع نمی شود، فقط اگر نوروز بود، تشبیه واقع می شود و تمام، عجب منطقی است.

فتوای جامعة الازهر
بزرگداشت از عیدهای ملی
سئوال: نظر دین در مورد جشن های برخی دولت ها مانند تجلیل از استقلال و روزِ کارگر و عیدهای شروع سال چیست؟
مفتی عطية صقر .
مايو ۱۹۹۷
نه تنها هیچ نصی مبنی بر ممنوع بودن شادی درغیر از دو روز - عیدقربان و رمضان- وارد نشده است، بلکه قرآنکریم از خوشی مسلمانان در پیروزیِ رومی ها بر دشمنانشان، یاد کرده است.
همچنان هر جدیدی بدعتِ مذموم نمی باشد، زیرا عمربن خطاب هنگامی که «نماز تراویح» را به جماعت دستور داد، فرمود: « نعمت البدعة هذه ». این کار چه بدعت پسندیده ایست .
خلاصه این که هرجشن و محفلی، زیر هر عنوانی که باشد، تا زمانی اشکال ندارد که هدف آن مشروع و روش آن پسندیده و برخلاف نصوص صریح دینی نباشد. و این که آیا این محافل را می شود عید نامید یاخیر؟ مهم نام اینها نیست، مهم محتوایی است که عناوین در برگرفته اند.

دلواپسانِ به فساد
برخی ها باعنوان نمودن فساد و گسترشِ فحشا در این روز، میخواهند به جای شپش پوستین را آتش بزنند. می گویند: در این روز سفره ی فساد پهن می گردد و آغوش شیطان گشاد می شود؛ خشم خدا برانگیخته می شود و دامن عفت می درد.
این سخن به نظر من، فرار از مسئولیت است، مگر قرار براین است که هرگاه به مناسبتی فسادی انجام شد، به جای مبارزه با فساد، خودِ مناسبت را حذف کنیم؟
اگر قرار باشد بخاطر هرفسادی مناسبت هارا حذف کنیم، اساسا به جای مناسبتها بهتر است که شب و روز را هم حذف کنیم، چون مساله فساد وابسته به مناسبت ها نیست، اگر مناسبت ها را حذف کردید، حداقل شب و روز هست که در آن فساد کنند، اگر روز را هم مثل شب تاریک بسازید، مفسدین فساد خویش را در شب انجام خواهند داد.
مگر در ایام عید سعیدقربان و رمضان فساد صورت نمی گیرد؟ مگر در آن ایام شراب و قمار و سفره های فساد، پهن نمی گردند؟ مگر تعدادی فقط بخاطرِ«کسیه بُری» ویزای زیارت بیت الله را نمی گیرند؟ مگر در خود «مکه مکرمه» فساد وجود ندارد؟
پس باید تیغی گرفت و گردن همه را زد و نابود کرد؟ درحالی که این نگاه، خردمندانه و مدبرانه نیست، مدیرانِ موفق ضمن حفظ مناسبتها، برای برچیدن دامن فساد مبارزه می کنند، فساد را باید از بین برد، چنانچه برخی ها بخاطر دینداریِ خویش زنان را در صندوق می کنند، تا مبادا دامن دین شان، نَمْ بکشد؛
این طایفه از چیز دیگری نمی ترسد، از این می ترسند که مبادا صدای زنی شنیده شود، ازتَنِ عُریان زنی می ترسند که در نوروز به صحنه بیاید و لرزشِ اندامش خانه را ویران کند، ترس از ویرانگری و ویران شدن موجب بدبختی این قوم شوده است؛ می ترسند موسیقی بیشتر از ایشان مشتری پیدا کند، از صدای سه تار، تبله، پیانو، فلود، طنبور و قامت رعنای دختری که شعله به خیمه زاهدان بزند، می هراسند؛ زن را درقفسِ «چادری» نگه میدارند و موسیقی را در کاباره ها محبوس می سازند، از اجتماعی شدنِ هرکدام سخت نگران اند، نگرانی نه بخاطر دین، بلکه بخاطر کسب و پیشه و کار خویش است؛ ای کاش نگرانی به خاطر دین بود، اگربه خاطر دین بود، به ترویج اخلاق می پرداختند، پایه های اعتقادی مردم را مستحکم می ساختند، ارزشهای انسانی را گسترش می دادند، برعلیه کشتار و جنایاتی که به نام اسلام صورت می گیرد، گام برمی داشتند و خانه در کناره آتشفشان می ساختند.
این طایفه حتی ازخودشان هم می ترسند، اعتماد به نفس را ازدست داده اند، نگران اند که مبادا فردا فرزندِخودشان هم به این جمع بپیوندد، وحتی خودشان... چه با مبانی استوار ومحکمی راه نمی روند که بتواند، صخره ای دربرابر طوفانِ بی رحم، مقاومت کند، وقتی بنیاد ها سست بود، بسان خانه ی عنکبوت پایه ها فرو می ریزد وبنیانش ازبین می رود.
به خاطرِدشمنی با شادی، موسیقی را تحریم می کنند، به خاطر تَنِ برهنه، زن را تحریم می کنند، به خاطرلبخند، به تحریم جشن ها می پردازند، به خاطرتشبیه، نمادهای انسانی را نابود می کنند، بخاطر دشمنی با تاریخ، اسناد ومدارک تاریخی را منفجر می سازند...
چرا بنیادهای اعتقادی مردم را چنان طراحی نمی کنند که هیچ طوفانی نتواند لرزه براندام بلورینِ تدین وارد کند؟ چرا به جای تحریم موسیقی، اخلاق اجتماعی را بالا نمی برند که بتواند لبخندِ انسانی بزند ودرعین شادی متدین و ارزش مدار باقی بماند؟ چرا به جای تحریمِ نوروز، آداب اسلامی وانسانی را ترویج نمی بخشند تا حداقل از اینهمه فسادِبیداد گر، ذره ای کاسته شود؟
این مساله نه به خاطر مبارزه با فساد است ونه خرافات، بلکه دشمنی با فرهنگِ تاریخیِ ملتی است که - حداقل- سه هزارساله تاریخ دارد، اینها از تاریخ و مدارک تاریخی می هراسند، اینها طراح این جنگِ فرهنگی و نبردِ تمدنها نیستند، کسانِ دیگری پشت صحنه قرار گرفته است که میخواهند با نابود کردن تاریخ یک ملت، جشن بی هویتی را برگذار کنند.
در نوروز، نه کاری برخلاف دین برگذار می شود ونه ریسمانی به آسمانی آویخته شده است، نوروز بیانگرتاریخ وهویت یک ملت است، ملتی که با تاریخِ خویش زنده بوده وحتی «جزیرة العرب» را هم مدیریت می کرده است.
اسلام نه دشمن نوروز است ونه شادی، دشمن نوروز کسانی هستند که ترس ازنابودی موجودیت خویش دارند، آنها به خاطر دلسوزی به اسلام این کاررا نمی کنند، به خاطر زنده ماندن خویش به مبارزه برخاسته اند.

جداسازی نوروز از دین
در این فضای التهابی برخی ها می کوشند تا دامن نوروز را از یاسمن دین خالی کنند وکار نوروز را جدای از دیانت بدانند، شاید طراحان این دیدگاه باحُسن نیت وانعطافی که داشته اند نسبت به تحریم، ازاین طریق بخواهند که ایجادِ گفتمانی میان تحریم پروران و نوروز ایجاد کنند.
این مساله شاید در ظاهر چیز خوبی باشد ولی ترویج این اندیشه نه به نفع نوروز است ونه دیانت وبه چند دلیل این کار مفید نیست:
اول، این که موجب تفرقه میان مسلمانان می شود، گروهی باتجلیلِ نوروز غیر دینی می شوند وگروه دیگر باقرار گرفتن درصف مخالف، دینی می شوند، این مساله خطر بی دینی را بیشتر می سازد تا دینداری.
دوم، دست نظارت دین را کوتاه می کند، وقتی شما می گویید که نوروز یک جشن عنعنوی است وربطی به دین ندارد، به گونه ای انجام هرکاری را دراین روز مجوز داده اید، چه وقتی جشنی اسلامی نباشد، هرکاری که درآن شود، اسلام هیچگونه صدمه ای ندیده است، این درحالی است که تجلیل کننده گان، مسلمان هستند وصدمه وارده نیز به اسلام و مسلمین است.
سوم، ازاین طریق – ولو ناخواسته- دین به انزوا خواهد رفت، هرجشنی را وقتی بگوییم ربطی به دین ندارد ودست نظارت دین را کوتاه کنیم، باگذشت زمان، دین درمسجد محصور خواهد شد وقطعا به سرنوشت کلیسا گرفتار خواهدگردید.
چهارم، نمی شود که نیمی از ما اسلامی ونیم دیگر غیراسلامی باشد، خدا دستور می دهد که « اُدْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً» به تمام معنا مسلمان باشید، چگونه می شود که جشن نوروز ما غیراسلامی باشد وعیدقربان ورمضان ما اسلامی؟ امکان ندارد که ما هم مسلمان باشیم وهم نامسلمان.
طرح این مساله – ولوخوشبینانه- یک طرح مفید ومثمرنیست ومارا به نتیجه ی قابل قبولی نمی رساند.
همانگونه که اسلام درصدر برنامه هایش توحید را قرار داد وهررفتاری که صدمه به توحید بزند، را مردود دانست، درهرجشن وسالگردی نیز این مساله مهم است ومعیار برخورد، شناخته می شود.
اگرکسانی آمدند وکارهای خلافِ ارزشهای اسلامی را مرتکب شدند، اگرآمدند وتوحید را مسخره کردند، اگرآمدند وبه اعتقادات مردم حمله ور شدند، درآنصورت عصای نظارتی اسلام برتارِکِ این نگاهها نواخته می شود وخرافه وجهل وشرکیات، دامنش برچیده می شود.
اگر پیامبراسلام روزه گرفتن در روزعاشورا را به خاطرنجات بنی اسرائیل از زیرچکمه های فرعونیان، تجویزنمود.
اگر ابوبکرصدیق به خاطر پیروزی رومیان شرط بست.
اگر علی بن ابی طالب، شربت نوروز را نوشید وتبریک گفت.
به معنای این نبود که چنین مراسمی برای ما مسلمانها ارزش وتفاوتی نداشته است وما یک عملِ دیپلماتیک را به عنوان استراتیژی انجام داده باشیم وتمام... بلکه رفتار این بزرگواران الگوهای رفتاری مارا شکل می دهد، ما با استفاده ازرفتار پیامبراسلام ویارانش، زندگی خویش را برنامه ریزی می کنیم، همانگونه که آنها ازمراسم غیرِشرکیِ دیگران تجلیل به عمل آوردند وسهیم شدند، همانگونه که به فرهنگِ سائرملتها احترام گذاشتند، اسلام هم به فرهنگِ ما احترام گذاشته است وما ازنوروز به عنوان فرهنگِ اجدادی خویش طوری تجلیل به عمل می آوریم که دراین روز، ضمن بزرگداشت، ارزشهایی را که اسلام به آن تاکید ورزیده است، عملی ومجسم می سازیم.
دراین روز سفره ی سخاوت ما به روی مستمندان ونیازمندان گسترانیده می شود، دراین روز میان دوبرادری که سالها باهم درجنگ بودند، آشتی داده می شود، دراین روز دوهمسری یک شب قبل، با هم قهرکرده بودند، آشتی می کنند ولبخند می زنند، دراین روز دوجوانی که به دلائل مختلف کنار هم نبوده اند، درکنارهم قرار می گیرند، دراین روز دوستانی که سالها بود همدیگر را ندیده بودند، به دیدارهمدیگر می شتابند، دراین روز مریضی که ماهها کسی به دیدارش نرفته بود، به عیادتش می روند، دراین روز مادری که سالها فرزندش به مسافرت بود وزنی که شوهرش به سفر رفته است، برمی گردد وخانواده ها درکنار هم لبخند می زنند.
دراین روز فقیران ومستمندانی هم هستند که بادست نوازشگرِ ثروتمندان، صاحب لقمه نانی می شوند، دراین روز کارگرانی که ماهها بود رخصتی نداشتند، رخصتیِ با معاش دارند ودرکنارخانواده هایشان به آسایش زندگی می کنند.
دراین روز شکوفه ها تجلی خدارا درکنفِ باد بهاری به ارمغان می آورند، دراین روز سبزه وسنبل، شاخه وگل، به نمادهایی ازهنرِتجسمی ونشانه هایی ازبیکرانه های خلقت تبدیل می شوند وهرکدام آیتی وسوره ای برای تعالیِّ نفسِ انسانی به قرائت می گیرد.
دراین روز انسان به خویشتن برمی گردد، خویشتنِ خویش را به محاسبه می گیرد، سال گذشته وآینده را تخمین می زند وبرنامه های خویش را بازبینی می کند.
دراین روز فرشها شُسته، خانه ها رُفته و گونه ها پیوسته درلبخند هستند، این روز پیوندی است میان فاصله ها، آیتی است ازنادیده ها، سُروشی است ازناشنیده ها وقلمی است ازنا نوشته ها....
کجای این کار خارج ازاسلام است که ما بگویم، نوروز ارتباطی به اسلام ندارد؟ وبا این بیان، میان نوروز واسلام نبرد جانگاهی را به راه بیاندازیم.
اسلام در ذرّاتِ وجود وهستی ما گِره خورده است، مگرمی شود خدای واحد ولاشریک دریک قسمتِ زندگی ما دخیل باشد و درقسمت دیگرش فراموش شود ویا ما خدارا فراموش کنیم؟
خدا درلبخندِ هرانسانی نهفته است، اگرچشم بینائی باشد؛ خدا درقامت هربنده ای خفته است، اگربصیرتی باشد. خدا در گونه ی هرشکوفه ای مجسم است، اگرتماشاگری باشد؛ خدا درندای هربُلبُلی صدا می زند، اگرشنونده ای باشد؛ خدا درعطرِ هر گُلی، درنیایش هرسُنبلی، در نیلگونیِ آسمانها، درصخره هایِ طنین انداز، درجامه های آب، درگُلِ سنگ، درنسیم خوش نوروزی، درهوای سرد سحری، درخُروشِ ابر وباد، درترنم بادِ سرکشیده از بُستان، درخم هرکوچه، در صدای هرموجودی، نهفته است... اگرکسی به جستجوی خدایی باشد... خدا درهمه جا وبا همه کس است...
خدا تنها دریک زمان نیست که اورا فراموشش کنیم، خدا درتمام هستی ودرهرنقطه ای که بخواهیم وبه فکرش باشیم، هست؛ خدا درمسجد وکعبه وزیارت محصور نیست، خدا همانجایی هست که ما هستیم وهرآنجی هست که ما بخواهیم ویادش کنیم؛ « فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ» [البقرة: ۱۵۲] مرا یادم کنید تا شمارا یاد کنم، سپاسگذارم باشید وکفرانم نکنید. «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» [التوبة: ۶۷] خدارا فراموش کردند وخدا هم ایشان را به فراموشی سپرد.
خدا را از زندگی خویش دور نگه نداریم تا او هم مارا دور نگه ندارد، نمی شود بخشی را برای خدا تخصیص داد وبخش دیگری را برای خویش، ما همه ازخداییم وهمه چیز ازآن اوست.
اگرترنم بهاری در نوروز به ما لبخند می آفریند، خدا ازلبخند ما شاد می شود، اگرشکوفه های سرکشیده ازدلِ چوب وسنگ، سروش دوباره برانگیخته شدن را می رسانند، خدا دوباره به وَجد می آید، اگرصدای دلنوازی همچون شراره های باران به رقص می آید و بندگانش شاد می شوند، خدا به آفرینش خویش مباهات می کند... خدارا نمی شود دور برد وغافل ساخت، خدا درتمام هستی ودرهرکار ما شریک وسهیم وناظر است.
نوروز را باید با خدا آغاز کرد وبا خدا به تجلیل پرداخت وبا پیامبراسلام شربت شادی نوشید، نوروزرا با سپاس خدا، باید کلید زد وبا درود برروان پاک ومطهرِ پیامبرش، گام برداشت و با نوازشگری ویاری فقرا ومساکین، به تجلی خورشید نشست...
جدا سازی نوروز ازدین، به معنای کشیدن خدا ازجشن ها ومحافل خوشی است.
خدا باما و درهمه جاست.

آسیب شناسی های نوروز
به گفته ی حافظ
عیب مَیْ جمله بگفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن ازبهر دل عامی چند
تاکنون به دفاع ازعدمِ حرمت واثبات مباح بودن نوروز پرداختیم، شاید برخی ها بگویند که اینهمه به دفاع پرداخته ای، چرا ازکاستی ها وچالشها وآسیب هایش نگفته ای؟ دراین مقام میخواهم به چالشهایش نیز بپردازم، چالشهایی که مستقیم ویا غیرمستقیم، تهدیدهای جدی نسبت به خانواده، جامعه ودیانت شناخته می شوند.
تبرک وتوسل
شاخ شمشادِ عشقِ به خدا، با هیچ چیزدیگری شکستنی نیست وکسی جای خدا را گرفته نمی تواند، او تنها کسی است که شایسته پرستش وخواستن است، کسانی که خودرا به دامنِ «دیگ» و «چوب« و «قبر» می اندازند، به اشتباه فکرمی کنند که اینها یاری شان خواهد کرد، جز خدا کس دیگری نمی تواند سود وزیانی برساند.
اما قصه ی توسل، بحثی است که میان علمای شیعه واهل سنت، اهل سنت واهل سنت، اختلاف است؛ من شخصا هیچ اعتقادی به توسل وتبرکِ متعارف، ندارم واعتقاد دارم: خدایی که مرا هست کرده است، اگرقدرتِ محافظت ویاریِ من را ندارد، پس او خدا نیست؛ خدایی که من می پرستم، عاشقانه دوستش دارم ودرهیچ کاری اورا غایب ازخود ندانسته ام ونمی دانم، اوهمیشه بامن بوده است ودست من را درهرخم وپیچی گرفته است. باری نشده است که من به درگه او دست بلند کرده باشم واو نپذیرفته باشد؛ اوخدایی است که لطف وکرمش به گستردگی زمین وبزرگیِ آسمان و تنوعِ خلقت وبالاتر ازآن، همه گستر وفراگیر است. کسانی که فکرمی کنند خدا نیاز به توسل دارد، خدارا گم کرده اند ودرپی رهنمائی هستند تا نشانشان دهد، خدارا درخویشتن بجویید، خدارا درکارهای عیان ونهان خویش شریک سازید، خدارا درهرگامِ خویش ببینید، خدارا درخلوت وجلوت تماشا کنید، خدارا درهستی ونیستی، درشادی وغم، درعیش وتنگدستی، درهمه جا وبا همه کس، تا خدا هم مارا فراموش نکند وما سرگردان نشویم.
این مساله ازراه روشنگری وبیدارساختن افکار واندیشه قابل حل است، با نرمش، باعشق وعلاقه، با مهربانی ونرمخویی، گِرِه ازکار گمشدگان گشوده خواهد شد، آنگاه که خدای باریتعالی به پیامبرش فرمود: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» [آل عمران: ۱۵۹] ازفضل خداست که تو نرمخو شده ای، اگرسنگدل وترشخو می بودی، همگان ازاطراف تو می رمیدند، ازکردارهای ایشان بگذر ونادیده بگیر وبرایشان طلب آمرزش کن ودرکارهایشان مشورت ده...
اینست راه پیامبری ورفتار پیامبرانه، اگرکسی گرفتار اشتباهی شد، با لبخند مهربانانه، با رافت مؤمنانه، با نگاه مدبرانه وباقلب سرشار ازلطف، می شود اورا کمکش کرد، نه که با خشم نمرودی وقامت فرعونی وزبان بُولَهَبِی، با چماق کفر و چوبه ی دار وهیزم خشم، به قعر نفرت انداخته شود و حلقومِ جور، تقویه گردد.
برای گشایش مشکل، جزخدا هیچ کسی قدرتِ بازکردنِ آن را ندارد و دَرِ هرکسی را زدن به معنای گُم کردن خداست، هرکس باید خدا را درخود بجوید، دررفتار، کردار واعمالش، به هرپیمانه ای که ازخدا دور شود، خدا را گم خواهد کرد وازهمین جهت، بخاطر رسیدنِ به آن، متوسل به بزرگان وپیشوایان می شود؛ مسئولیت ما به معرفی گرفتن خداست نه که ما جای خدا قرار بگیریم و به تقسیم بهشت ودوزخ بپردازیم.

آتش بازی
نفس آتش بازی چیزِنکوهیده ای نیست، اما به هدف مقدس ساختن وبزرگ داشتن آن، تاجایی که موجب زدودن بلیه ها از انسان گردد، یک عملِ حرام ونا جائز است؛ اگرکسانی فکرمی کنند که آتش بلاهای زندگی شان را دور می سازد، به اشتباه رفته اند واین کارشان، بوی شرک می دهد.
دراین روزها چیزی به نام، «پتاقی» نیز برآمده است، ضمن تخریش امنیت اجتماعی، صدمه های مالی وجانی نیز به مردم وجامعه رسانده است، این کار علاوه بر این که یک رفتار حرام است، شرعا هرفرد مسلمان مسئولیت دارد، تا جلو اینگونه بی بندوباری هارا بگیرد.
آنقدر اذیت کننده است که زن ودختر مسلمان ازخانه اش بیرون رفته نمی تواند، زیرپای هرکسی می اندازند ومسلمانان را می ترسانند، وحشت آفرینی کارِغیر شرعی وخلاف اسلام است، تامین امنیت اجتماعی ازوظیفه ی هرمسلمان می باشد، برای جلوگیری ازاین عملکردهای نا روا، دستگاهای قانونگذاری، عدلی وقضائی واجرائی باید به صورت جدی وارد عمل شوند، تولید کننده گان، تاجران و فروشنده گانشان را به قانون بسپارند ودست تجارت ناامنی را کوتاه کنند.
تجارت موادی که موجب ناامنی واغتشاش اجتماعی شود، شرعا حرام است ولازم است که قانونا مورد پیگرد قانونی قرار گیرد.

هدیه های نوروزی
بسیاری ازخانواده های تازه نامزد شده عوض این که درعیدها خوشحال باشند، به فکرفراهم آوری هدیه های گرانقیمت وکمرشکنی می شوند که نه کسی لذت جشن را می فهمد ونه از شادی را، این کار موجب خسارتهای مالی زیادی درجامعه ی ماشده است.
چه رقابتهای خانوادگی ای، آرزوهای ناشکفته ای و دوست ودشمنی هایی که درعیدها گل نمی کند... خشو ازیکسو لب می گزد وچشم می کشد، پدرخانم ازسوی دیگر، خواهرخانم ازیکسو دیگر، اشک خانم ازسوی دیگر، سخن همسایه ها وخویشان ودوستان ازجای دیگر... همه باهم کمک می کنند تا خانه ی شخصی خراب شود که خواسته است، ازگناه دور بماند و سنت پیامبر اسلام را زنده کند وخانواده ای برای زندگی آرام تشکیل دهد، باعث می شود و بجای انجام سنت، مرتکب حرام شود و یک عمر از زیربار قرض کمر شکن، سربالاکرده نتواند.
این کار نه تنها منطقا، دِینا واسلاما، یک کارِنادرست وبیجا ونا رواست، بلکه درتضاد و تناقض صریح با اسلام واهداف آن قرار دارد.
به هیچ عنوان اسلام طرفدارِ این رسم های نادرست ورقابت آور نبوده واساسا بنیادهای خانواده و رابطه های انسانی را فرو می ریزاند.
اینهمه مصارفاتِ نادرست را می شود با یک «گل سرخ» هم جبران کرد، شاخه ای که ازدرخت صمیمیت، از زمین اعتماد ودرک متقابل، ازآسمان عشق ودلدادگی، ازباغ لطافت و مهربانی، ازقامت ایثار وفداکاری واز دینِ پیامبری که تنها سوره ی قرآن را باعث ازدواج دانست، با دستان مهر ولبخندِ عشق وآغوش اعتماد، تقدیم دلداده ی خویش کند وشاد وسرشار ازلبخند زندگی کنند.
عمدتا چنین افرادی گرفتار مشکل روانی هستند، از ناحیه ای رنج می برند، احساس کمبودی وحقارت دارند، میخواهند ازراه تجمل پرستی این احساس حقارت را جبران کنند ولی هیچگاهی جبران نمی شود، اینها ازمریضی خود خبرندارند وبه همی خاطر احساس شان به عدم مریضی است وهرباری به این وآن وسیله چنگ می زنند ولی بازهم مشکل سرجای خودش باقی است. به جای سرشکسته ساختن خانواده ها به تداوی امراض روانی خویش بپردازیم.
شاید زنی خودش به چنین چیزی نرسیده است ولی میخواهد که دخترش چنان نشود، شاید خانواده ای فقیر است ودراین خانواده زنی حریص و خودخواه ورقابتی، میخواهد که با این کارها، فقرخویش را جبران کند ونشاندهد که آنها هم چیزی برای کردن دارند.
شاید خانواده ای دهاتی است ویا هم گرفتارِ مرضِ رسوم وعاداتِ موروثی، میخواهد تا ازاین طریق نشاندهد که هنوز هم متمدن است وادامه دهنده ی راه نیاکان...
ویا هردلیلی دیگری که باشد، این رسم یک رسم نادرست وغیرمنطقی واسلامی است. باید دامنش برچیده شود ودشمنان نوروز به این مشکل توجه کنند وجامعه را از مرض خودخواهی بزدایند.
متاسفانه این مرض دامن فرهنگی های مارا هم گرفته است، کسانی که فکرمی کنند، درد انسانی دارند ولی وقتی درمقام عمل می رسد واگر دختر وپسرخودشان باشد، همان راه گندیده ونادرستی را می روند که درمقام نظر، بارها برعلیه آن سخن رانده اند... این رفتار موجبِ بی اعتمادی مردم به ایشان، اندیشه واصلاحات می شود.

تعطیلاتِ مکاتب، دانشگاه ها و ادارات
به بهانه ی نوروز بسیاری ها ازمسئولیت خویش فرار می کنند، درادارات دولتی چندروز قبل وچند روزبعد کسی حاضر نمی شود تا کاری را انجام دهد، همه به تعطیلات به سرمی برند، کارهای مردم سرجایش می خوابد وزیانهای اقتصادی وفرصتیِ زیادی به مردم می رسد، این کار یک عمل غیراسلامی وغیرملی است؛ رهبران ومدیران کشور متوجه این باشند که موجب کساد وبدبختی جامعه نشود.
تنها یکروز بخاطر دید وبازدید ازدوستان واقوام وبستگان کافی است، روزهای جمعه وساعتهای غیرکاری نیز فرصتهای خوبی برای لذت بردن ازطبیعتِ بهاری کفایت می کند، کشوری که زیرخط فقر زندگی می کند، نباید اینهمه تعطیلات داشته باشد؛ ما هنوز فاصله زیادی تارسیدن به موقعیتی داریم که همسایگانمان رسیده اند، ازکلیه همسایگانی که دراطراف ما هستند، ضعیف تر وشکننده تر وبی سرنوشت تر هستیم؛ جبران این راه کارپیگری و تحمل زیادی را می طلبد تا حداقل فرزندان ما ونسلهای بعدی به راحتی وآرامش زندگی کنند.

مهمانداری و مصارف
دراین روزها سفرها و آمد ورفت هایی درشهرها برگذار می شود، مخصوصا شهر مزارشریف که این مسافرت ها ازیکسو کار وکسب مردم را بهتر می سازد وبرای شهریان این شهر فرصت خوبی است وازسوی دیگر، برای برخی ازخانواده ها به مشکلات شان افزوده می شود. مهمانهایی ازکابل وشهرهای دیگر می آیند وموجی از سفرها سرازیر می شود.
هرچند قدوم دوستان ازبیرونِ ولایات، موجب شادی خانواده ها می شود ودرکنارهم جشن می گیرند ولی برخی ازخانواده ها یا توان اقتصادی ندارند واز عهده ی مهمان نوازی برآمده نمی توانند، مهمان ضمن این که تشویشی برای ایشان می شود، لذت شادی را هم ازبین می برد.
ویا خانواده هایی هستند که درجریان سال مصروفیت هایشان زیاد بوده است، حالا میخواهند دو روزی درکنارهم و به دور ازمشغله های روزمره، زندگی کنند وآسوده باشند، آمدن مهمان مثل این میماند که درلقمه ی ایشان تیزابی ریخته باشند، مهمان آرامش را ازایشان می گیرد.
ضمن این که مسافران محترم، توجه به این مسائل داشته باشند، برخی ازمسافران بی هیچ فکری تمام خانواده ی ده نفره وپنج نفره ی خویش را باخود می آورند، شاید بستگان ایشان جایی برای اسکان نداشته باشد، قدوم اینها موجب ضیقی ومشکلات درخانواده ها می شود؛ بهتر است که این مسافران گرامی، قبل ازآمدن خویش خانه ای به ایجار بگیرند وبا هتلی هماهنگی کنند، تا جشن نوروز را با شادی تمام درکنار دوستان وخانواده ها تجلیل نمایند.
درغیرآن، ضمن این که برای خودشان خوش نخواهد گذشت، چه گاهی فرزندانشان باهم نمی سازد وجنگ ودعوایی راه میافتد وگاهی زنان هم چشمی دارند وگاهی دختران وپسران، بسیاراندک است که خانه ی قوم وخویش مکانِ راحت وامنی برای آرامش خاطرخانواده باشد، به کرایه گرفتن خانه ای ویا هتلی، این مشکلات را حل می کند وشادی را چندبرابر خواهد ساخت.
به اذیت رساندن دیگران دراسلام کارِنارواست، هرگاه مهمانی موجب اذیت خانواده شود، جشن نوروز علاوه براین که برایش نادرست است، گنهکار نیز شناخته می شود، چه به خاطرجشنی که مباح است، مرتکب حرامی شده است.
جشن نوروز مباح است واذیت مسلمان حرام، هرگاه مهمانی موجب اذیت خانواده ها شود وآن هم بخاطر انجام یک امرمباح، چنان خانواده ای قطعا گنهکار شناخته می شوند.
هرگاه اگرصاحب خانه ای بخاطر مهمان نوازی، بیش ازحدِ معمول مصرف کند، آن خانواده نیزمرتکب امر حرام شده است، چه دراسلام هرکاری برحدمتوسط استوار است.
وما توفیقی الابالله علیه توکلت والیه انیب.

نویسنده: دکتور محمدصالح مصلح
- ارسالی به خبرگزاری جمهور

==
فهرست مراجع

۱- ابن خلكان، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان(۱۹۹۴) وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان، تحقیق: إحسان عباس، نوبت چاپ ندارد، دار صادر، بيروت- لبنان.
۲- بخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي(۱۴۲۲هق) صحيح البخاري، تحقیق: محمد زهير بن ناصر الناصر، ط۱، دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبد الباقي) مکان نشر ندارد.
۳- بغدادي، الامام الحافظ أبي بكر أحمد بن علي الخطيب البغدادي (بی تا) تاريخ بغداد، دراسة وتحقيق مصطفى عبد القادر عطا، نوبت نشرندارد، دار الكتب العلمية بيروت – لبنان
۴- ثعالی، نیسابوری، أبو منصور عبد الملك بن محمد بن إسماعيل(۱۴۱۷ هـ - ۱۹۹۷ م) لباب الآداب، تحقیق: أحمد حسن لبج، ط۱، دار الكتب العلمية ، بيروت- لبنان.
۵- ثعالی، نیسابوری، أبو منصور عبد الملك بن محمد بن إسماعيل(بی تا) سحر البلاغة وسر البراعة، تحقيق: عبد السلام الحوفي، ط، ندارد، دار النشر: دار الكتب العلمية، بيروت – لبنان.
۶- دبوسيّ، أبو زيد عبد الله بن عمر بن عيسى الدّبوسيّ الحنفي (۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۱م) تقويم الأدلة في أصول الفقه، تحقیق: خليل محيي الدين الميس، ط۱، دار الكتب العلمية، مکان نشرندارد.
۷- ذهبي، الامام شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي(بی تا) سير أعلام النبلاء، تحقيق : شعيب الارنؤوط، نوبت چاپ ندارد، مؤسسة الرسالة، بیروت- لبنان
۸- سجستاني، سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي (بی تا) سنن ابی داود، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد، ط، ندارد، دارالفکر، مکان نشرندارد.
۹- شاشي، أحمد بن محمد بن إسحاق الشاشي أبو علي(۱۴۰۲هق) أصول الشاشي، نوبت چاپ ندارد، دار الكتاب العربي، بيروت
۱۰- صعنانی(۲۰۱۱م- ۱۴۳۲هق) محمد بن إسماعيل بن صلاح بن محمد الحسني، الكحلاني ثم الصنعاني، أبو إبراهيم، عز الدين، المعروف كأسلافه بالأمير (المتوفى: ۱۱۸۲هـ) التَّنويرُ شَرْحُ الجَامِع الصَّغِيرِ، تحقیق: محمداسحاق محمدابراهیم، ط۱، مکتبه دارالسلام، ریاض- سعودی
۱۱- صمیری، القاضي أبي عبد الله حسين بن علي الصيمري،(۱۴۰۵هـ - ۱۹۸۵م) أخبار أبي حنيفة وأصحابه، نوبت چاپ ندارد، عالم الكتب، بیروت- لبنان
۱۲- عظيم آبادي، محمد أشرف بن أمير بن علي بن حيدر، أبو عبد الرحمن، شرف الحق، الصديقي، العظيم آبادي (۱۴۱۵ هـ) عون المعبود شرح سنن أبي داود، ومعه حاشية ابن القيم: تهذيب سنن أبي داود وإيضاح علله ومشكلاته، ط۲، دار الكتب العلمية، بيروت- لبنان.
۱۳- قاري،علي بن (سلطان) محمد، أبو الحسن نور الدين الملا الهروي القاري (۱۴۲۲هـ - ۲۰۰۲م) مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ط ۱، دار الفكر، بيروت - لبنان
۱۴- قشيري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري( بی تا) صحيح مسلم، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء التراث العربي، بيروت- لبنان.
۱۵- قيرواني، إبراهيم بن علي بن تميم الأنصاري، أبو إسحاق الحُصري القيرواني (بی تا) زهر الآداب وثمر الألباب، ط، ندارد، دار الجيل، بيروت- لبنان.
۱۶- مزي، يوسف بن عبد الرحمن بن يوسف، أبو الحجاج، جمال الدين ابن الزكي أبي محمد القضاعي الكلبي المزي (۱۴۰۰ - ۱۹۸۰) تهذيب الكمال في أسماء الرجال، تحقیق: بشار عواد معروف، ط۱،مؤسسة الرسالة، بيروت- لبنان.
۱۷- نسائي، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي الخراساني، النسائي (۱۴۲۱ هـ - ۲۰۰۱ م) السنن الكبرى، تحقیق وتخریج احادیث: حسن عبد المنعم شلبي، اشراف: شعيب الأرناؤوط، تقدیم: عبد الله بن عبد المحسن التركي، ط۱، مؤسسة الرسالة، بیروت- لبنان.
۱۸- نيسابوري، محمد بن إسحاق بن خزيمة أبو بكر السلمي النيسابوري(۱۳۹۰ – ۱۹۷۰) صحيح ابن خزيمة، تحقيق: محمد مصطفى الأعظمي، المكتب الإسلامي، بيروت- لبنان.
۱۹- ابن أبي شيبة ، الحافظ عبد الله بن محمد بن أبي شيبة ابراهيم بن عثمان ابن أبي بسكر بن أبي شيبة الكوفي العبسي (بی تا) مصنف ابن أبي شيبة في الاحاديث والاثار؛ ضبط احادیث وتعلیق: الاستاذ سعيد اللحام الاشراف الفني والمراجعة والتصحيح : مكتب الدراسات، نوبت چاپ ندارد. دار الفكر، مکان نشرندارد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


zia
United States
عالی است
شیعه های کافر این رواج را زیادتر بالای سنی ها در افغانستان ترویج دادند هلاک باد روافض
انشاالله معلوم می شود در آخرت این همه تحلیل های شیطانی شما مشرکین!
محمد نذیر
United Kingdom
قلمت سرا وقامتت استوار باد مصلح عزیز
عنایت الله بلخی
آموزنده بود خداکنه که مردم ما هم بخوانند وبفهمند
United Kingdom
داکترصاحب، زنده خوباشی، بنویس تا ای ملاهای شکم پرست بخوانن و دین شانه یادبگیرن
سیدعبدالوهاب
داکترصاحب بسیارعالی نوشتیدخداوندبشمااجرنیکوعنایت فرمایدږ امین یارب العالمین
استدلال ضعیف است.
پربازدیدترین