یادداشتاگرچه درنظر داشتم درباره نوروز و اهمیت سیاسی آن مقاله مفصل و مطولی بنگارم و از ابعاد فراموششده آن را دوباره بحث کنم، اما درگیریهای روزمره و مصروفیتم در کمپاین "صداهای عدالت" نگذاشت که به این مهم بپردازم. آنچه را در زیر میخوانید یادداشت خیلی مختصری است که شاید حق مطلب را ادا نکند، اما حداقل روزنه کوچکی را برای پژوهشهای مربوط به نوروز خواهد گشود. وعده میدهم که در نوروز آینده این بحث را مفصلتر و مستندتر بکاوم و در خدمت خوانندگان عزیز قرار بدهم.یکی از قرائتهای رایج در سیزدهسال گذشته از آیین نوروز این بوده که این جشن، یک جشن فرهنگی است. فکر میکنم کسانی که این قرائت را تئوریزه کرده و به خورد مردم میدهند، هراس شان از این است که معاندان به این آیین برچسپ مذهبی نزنند. ترس آنها بیشتر از وهابیت و سلفیت و گروههای همسو با آنها است؛ گروههایی که نوروز را یک جشن زرتشتی میخوانند. تقلیل نوروز به یک جشن فرهنگی شاید بتواند از حجم انتقادهای قشر سنتی و مذهبی افغانستان از برگزاری این جشن بکاهد، اما در درازمدت باعث تهیگردیدن این آیین از محتوای اصلیاش گردد. واقعیت این است که نوروز، نه یک جشن فرهنگی، بل یک آیین سیاسی بوده و مرتبط با افسانه بنیانگذاری ایرانشهر میباشد؛ بنیانگذاری ایرانشهر توسط جمشید، پادشاه پیشدادی بلخ. کسانی که با روایات اساطیری فارسی زبانان آشنایی دارند حتماً شنیدهاند که برخیها این روز را روز تاجپوشی جمشید پادشاه پیشدادی بلخ خواندهاند. افسانههای بنیانگذاری، در همه دنیا کارکرد سیاسی دارد و معطوف به لزوم پاسداری از مرزهای شهر میباشد. امپراتوری روم، اتوریته خود را مرهون افسانه بنیانگذاری آن بود. تقدس بنیانگذاری، به قول هاناآرنت، "از آغاز جمهوری روم تا پایان آن، کانون سیاست رومی بود، به این مفهوم که وقتی چیزی را بنیاد میگذاشتند، این بنیاد برای همه نسلهای آینده الزامآور باقی میماند" برای یک رومی، "درگیرشدن در سیاست، قبل از هرچیز، به مفهوم حفظ بنیاد شهر روم بود." بنیانگذاری شهر روم، عظیمترین رخدادی تاریخ رومیان را تشکیل میداد. ویرژیل، قهرمان رومی میگفت: "بسیار عظیم بود تلاش و رنج بنیاننهادنِ مردم". و سیسرون میگفت: "هنرمندی انسان در هیچ قلمروی به اندازه قلمرو بنیادنهادن جوامع جدید و نگهداری جوامع پیش از این بنیادشده، به راههای خدایان نزدیک شود."
بزرگترین قدرت امروزی دنیا ایالات متحده امریکا نیز اتوریته خود را از بنیانگذاری آن توسط پدران بنیانگذار میگیرد. اینکه نام پدران بنیانگذار هنوز ورد زبان امریکاییها است، خود گواهی است به جایگاه این رویداد در سیاست دنیای معاصر.
گاهی با خود فکر میکنم چرا بزرگانی چون خیام تلاش کردهاند کتابهایی چون "نوروزنامه" بنویسند و به جای صرفکردن وقت شان روی نگارش مسایل دیگر به این موضوع توجه بکنند. اما وقتی اهمیت رویداد بنیانگذاری را در میان سر ملل دنیا مشاهده میکنم، به خیام حق داده و تلاشش را در راستای جاودانهسازی این افسانه ستوده و دغدغهاش را درک میکنم. درک میکنم که خیام میخواسته است با نگارش این رساله، ما را متوجه مسوولیتهای مان در راستای پاسداری از مرزهای ایرانشهر در مقابل تهاجم بیگانگان ساخته و با انتقال این میراث، خواسته است وظیفه سیاسی هر فارسیزبان را تعریف کند.
نوروز، یک آیین سیاسی است. خواهشم از فرهنگیان کشورهای حوزه نوروز خصوصا افغانستان و ایران و تاجیکستان و... این است به جای تعریف این جشن به مثابه یک جشن فرهنگی، محتوای سیاسی آن را احیاء نموده و از لابلای آن وظیفه سیاسی هر فارسیزبان را تعریف کنند. در عصری که داعش کمر همت بسته است تا در سرزمین پهناور جهان اسلام سنگ تهداب "خلافت" را گذاشته و خاکروبههای ایرانشهر را نیز نابود کنند، تعریف نوروز به مثابه یک جشن فرهنگی راه حل نیست. راه حل آن است که هر فارسیزبان، بدون ملاحظه تعلقات مذهبی، پاسداری از ایرانشهر را وظیفه خود دانسته و در راستای مبارزه علیه گروههای بیگانه برزمند. ایرانشهر، یا جغرافیای حوزه تمدنی زبانفارسی، از ناحیه داعش و سایر گروههای افراطی شدیداً در تهدید قرار دارند. نوروز را باید وسیلهای ساخت برای مبارزه علیه این تهدید و امنسازی این جغرافیا.
عبدالشهید ثاقب-
خبرگزاری جمهور