یکاگر در یکی از همایشهای فرهنگی کشور باشید و پای صحبت سخنرانان گرامی بنشینید، خواهید دید که گرداننده برنامه چندین تن را زیر نام «دانشمند فرزانه کشور» به پُشت تریبون فراخوانده و از شرکتکنندگان خواهش خواهد کرد که به سخنان عالمانه آنها گوش فرا دهند و از بیانات حکیمانه آنها سود ببرند. شرکت در چنین همایشهایی پندار کاذبی را که برای آدمی خلق میکند، اینهمانیبودن دانش و فرزانگی است: در چنین نشستهایی، آدمی دچار این توهم میگردد که هر دانشمندی، فرزانه است.
چندروز پیش به دعوت گروهی از دوستان در مجمع روشنگری سخنرانی داشتم. عنوان سخنرانیام را «در نکوهش قومگرایی» برگزیده بودند. وقتی در لابلای صحبتهایام از دیدگاههای برتریجویانه قومی تئوریپردازان افغان ملت انتقاد کردم، یکی از این توهمزدگان از صندلیاش بلند شد و پُشت تریبون رفت و مرا متهم به راهاندازی تبلیغات منفی علیه افغان ملت کرد. او در مقام اعتراض گفت: افغان ملت یکی از جریانهای سیاسی کشور است که بیشترین کدر تحصیلکرده دارای سند مقطع دکترا دارد و اعضای رهبری آن متشکل از فرزانگان این سرزمین میباشد؛ بنابراین، تبلیغات کذایی علیه افغان ملت، تبلیغات خصمانه بوده و ریشه در غرض و مرض سیاسی دارد. صبورانه به حرفهایش گوش نهادم و در پایان گفتم «ملاشدن آسان است و آدمشدن سخت». خواستم با یادآوری این ضربالمثل به وی بفهمانم که بر خلاف پندار رایج، رشد علمی همواره رشد اخلاقی را در پی نداشته و هر دانشمندی را نمیتوان فرزانه نامید. از دانشمندی تا فرزانگی فرسنگها فاصله است و پیمودن آن خیلی صعب و دشوار!
دوبرتراند راسل، فیلسوف انگلیسی، مقالهیی دارد که زیر عنوان «دانش و فرزانگی» توسط عزتالله فولادوند به فارسی ترجمه گردیده است.
راسل در این مقاله چندمعیاری برای فرزانگی برشمرده است که به باور او فقدان هرکدام آنها باعث سلب استحقاق آدمی از کسب لقب «فرزانگی» میگردد:
۱ – توانایی محاسبه: یک فرزانه باید توانایی محاسبه پیامدهای منفی و مثبت هرمسأله و تشخیص اهمیت نسبی هریک را داشته باشد. کسی که با دانش ترکیب اتم آشنایی داشته و کلاهکهای هستهیی بسازد، اما پیامد منفی دسترسی سازمانهای مخوف تروریستی چون القاعده و داعش به آن بمبها را نتواند بررسی کند، دانشمند است، فرزانه نیست.
۲ – اهداف انسانی: در کنار دانش، چیز دیگری که برای فرزانگی نیاز است، تعقیب یکسری اهداف انسانی نیز میباشد. دانشی که با احساسات شخصی و گروهی آمیخته گردیده و ابزاری باشد برای برتریجوییهای قومی و نژادی، نه تنها مایه فرزانگی نیست، بل منشأ شر و آسیب نیز میباشد. راسل میگوید: «افرادی که دانش پهناور اما احساسات تنگ دارند از فرزانگی بیبهرهاند».
۳ – اهداف دستیاب: در گذشته شخصیتهایی بودند که همه عمرشان را در جستجوی حجرالفلاسفه یا آب حیات سپری کردند. آنها اگر میتوانستند مانند خضر علیهالسلام چشمه آب حیات را پیدا کرده و به مردم نشان دهند، سود فراوانی را نصیب بشریت میکردند، اما حقیقت این است که آنها همه عمرشان را ضایع کردند. فرزانگی آن نیست که آدمی در پی آفرینش معجزه باشد، بل فرزانه آن است که اهداف دستیاب را تعقیب کند.
سه دانشمندان، فلاسفه، عارفان و ادیان بزرگ آسمانی در مذمت دانشِ منهای فرزانگی، سخنان بسیاری گفتهاند. مولانا جلالالدین محمد بلخی سروده است:
علم چون بر دل زند یاری شود
علم چون بر تن زند ماری شود
و همچنین در قرآن عظیمالشان از «شیطان» به حیث «عالم غیرفرزانه» یاد شده و تهیبودن او از فرزانگی و تعصب او در برابر عالم خاکی مهمترین عامل طرد او از رحمت الهی تلقی میگردد.
برتراند راسل نیز در باره دانش بدون فرزانگی میفرماید که چنین دانشی مایه بدبختیها گردیده و شرارت میآفریند.
از مجموع این مباحث نتیجهیی را که میتوان گرفت این است که دانشمندی مهم نیست، فرزانگی مهم است. باید همراه با دانشمندشدن، آدم نیز شویم. کسی که دکترا دارد، اما به تعصب قومی دامن میزند مایه افتخار نه، بل مایه شرمساری و ننگ است.
عبدالشهید ثاقب-
خبرگزاری جمهور