۰

ارتش و سیاست در پنجسال آینده‌ی افغانستان

پال دی میلر- foreignaffairs
سه شنبه ۲۳ ثور ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۰۰
باتوجه به تاریخ و فرهنگ سیاسی افغانستان–دولت‌های افغانستان دوبار درسال۱۹۷۳و۱۹۷۸ با کودتا سرنگون شدند. افسران ناامید ارتش افغانستان می‌توانند به راحتی مردم افغانستان را قناعت دهند که آنها مجبورند قدرت سیاسی را به دست گیرند....
ارتش و سیاست در پنجسال آینده‌ی افغانستان
...
کم نیست شمار کارشناسانی که از فروپاشی قریب الوقوع دولت کنونی افغانستان پس از عقب نشینی نیروهای نظامی ناتو در پایان سال جاری هشدار می‌دهند. گروه بین المللی بحران، به طور مثال، در سال ۲۰۱۲، از امکان "فروپاشی دولت"هشدار داد. مورخ نظامی، تام ریکس، نوشت که سقوط کابل "خیلی محتمل"است. با این حال،تجربه‌ی سال ۱۹۸۹ نتیجه معکوس این را نشان می دهد: حکومت افغانستان به احتمال زیاد پس از خروج نیروهای بین‌المللی پابرجا می ماند، درست همانگونه که رژیم کمونیستی ماند، و مادامی که کمک کنندگان بین‌المللی به حمایت خود از ارتش افغانستان دوام بدهند، این حکومت برحال خواهد ماند. اگر چه کمک‌ها کاهش خواهد یافت، اما کمک کنندگان بین‌المللی به این زودی‌ها به همکاری نظامی خود پایان نخواهند داد.

مقایسه تاریخی کابل امروز با کابل سال ۱۹۹۲ مناسب نیست؛ گزینه بهتر، سایگون سال ۱۹۶۳ است، زمانی که نظامیان ویتنامی حکومت غیرنظامی در این کشور را سرنگون کردند. در پنج سال آینده و فراتر از آن، بزرگ‌ترین خطر برای حکومت دموکراتیک در افغانستان طالبان نیست، بلکه خود ارتش افغانستان است. از سال ۲۰۰۱ تا به حال نتیجه‌ی ماموریت دولت سازی در افغانستان، ظهور یک ارتش قوی و یک دولت ضعیف بوده است، ایجاد یک عدم تعادلی که باید هر کسی با دانش سرسری از تاریخ معاصر و یا تئوری سیاسی را نگران بسازد. بارها و بارها، چنین ترکیبی به کودتاهای نظامی منجر شده است: افسران نظامی کارآزموده شکیبایی خود را در برابر رهبران فاسد غیرنظامی از دست داده اند، چون این باور به آنها آموزش داده شده است که پاسداران دولت می باشند؛ برای حفظ دولت، اداره آن را به دست گرفته اند، معمولا با پشتیبانی مردم.کودتا ممکن است یک پدیده از کار افتاده تلقی شود، اما این رویداددر سال ۲۰۱۲در مصر و مالی تکرار شد.

چنین رویدادی به خوبی می‌تواند در افغانستان نیز رخ دهد -- که نتیجه‌ی خوبی در پاکستان زیر سلطه ژنرال پرویز مشرف، ژنرال ضیاء الحق، و دیگران به همراه نداشت. بنابراین سیاست‌گذاران ایالات متحده و جامعه جهانی باید گام‌هایی را بردارند که دولت افغانستان را "کودتا ناپذیر" بسازد. طور نمونه، واشنگتن باید به حمایت خود از رهبری چند قومی ارتش افغانستان ادامه بدهد. همچنین، واشنگتن می‌تواند کمکهای خود را به ادامه حکومت غیرنظامی وابسته بسازد، مشابه به چیزی که لایحه کری - لوگار با کمک‌های امریکا به پاکستان در سال ۲۰۰۹ انجام داد. ایالات متحده امریکا نباید تهدید کند که در صورت وقوع یک کودتای نظامی کمک‌های خود را قطع خواهد کرد. اما می‌تواند تهدید به کاهش کمک های مالی یا جلوگیری از انتقال بعضی ازتسلیحات پیشرفته کند، و یا این‌که بگوید همکاری با رهبران ارتش افغانستان را قطع خواهد کرد.

تنها تهدید کافی نیست. ایالات متحده و همپیمانان آن باید امتیازهایی هم بدهند. به این منظور، واشنگتن باید یک نیروی نظامی کوچک را در افغانستان نگهدارد، روابط خود با مقامات بلندپایه نظامی و غیرنظامی افغانستان را ادامه بدهد، یک جریان ثابت کمک به ارتش و دولت افغانستان را فراهم کند، و به روند بلند و آهسته عادت دادن افغانستان به هنجارهای دموکراتیک متعهد شود.

ارتش نیرومند
در تاریخ شورشگری، طالبان گروه عجیبی است. این گروه، چه در حکومتداری و چه در شورشگری، هرگز ظرفیت دولتداری را پیدا نکرد. در زمان اقتدار پنج ساله درکابل، طالبان بی عرضه‌گی منحصر به فرد از خود نشان دادند، که در اثر آن افغانستان در همه شاخص‌های حکومتداری بانک جهانی با دو کشور دیگر در آخر جدول قرار گرفته بود. (در جدول بانک جهانی افغانستان با سومالیا، که اصلا حکومت نداشت، در یک ردیف قرار گرفته بود.) همین بی‌کفایتی و بی‌رحمی بودکه طالبان نتوانستند، به جز از یک گروه پشتونهای اسلام‌گرا، حمایت مردم افغانستان را به خود جلب کنند. در عوض آنها با خلق ترس، رشوه، و زور بر مردم سلطه راندند. علاوه بر این، طالبان، به جای اسلام سنتی حنفی که بیشتر مردم افغانستان با آن آشنا هستند، به یک ایدئولوژی بیگانه و خارجی دیوبندی اعتقاد دارند.

پس از حملات یازدهم سپتمبر، طالبان تصمیم گرفتند در کنار القاعده قرار گیرند، و این به معنای جنگ های بیشتر در افغانستان بود. هنگامی که ایالات متحده و هم‌پیمانانش طالبان را از قدرت برانداختند، طالبان آشتی را رد کرده و از شرکت در انتخابات خودداری کردند. درعوض، آنها تصمیم به راه اندازی شورش‌های خشونت‌آمیز گرفتند. اما برخلاف شورشیان موفق دیگر در گذشته، طالبان هرگز نتوانستند یک شاخه‌ی موثر سیاسی بسازند و یا در مناطق تحت کنترل خود اداره منظم دولتی را به وجود آورند.

ارتش افغانستان، در عین حال، رشد کرده و به طور فزاینده ای نیرومند و موثر شده است. ارتش از تابستان گذشته مسئولیت امنیت کشور را به عهده گرفته است، به این معنا که تا پایان سال ۲۰۱۴، زمانی که بیشتر نیروهای بین‌المللی از افغانستان خارج می‌شوند، تجربه ۱۸ ماهه رهبری جنگ را خواهد داشت. اواخر سال گذشته، وزارت دفاع امریکا گفت که نیروهای امنیتی افغان (که شمارشان به ۳۵۰ هزار رسیده است) تقریبا تمام عملیات‌های جنگی را به طور مستقل پیش می‌برند و از دید تاکتیکی بر طالبان پیشی گرفته اند.

ناظران امور افغانستان اغلب در توضیح این که چرا نیروهای بین‌المللی نتوانسته اند شورشیان را شکست دهند به افسانه‌ی جنگجویی افغان‌ها استناد میکنند. بااین حال دلیلی ندارد که همان افسانه شامل حال ارتش منظم افغانستان نیز نشود. به عنوان مثال، اتحاد شمال، در پنجسال جنگ متعارف شدید در دهه ۹۰، هرگز به طالبان تسلیم نشد. پس از یک دهه سرمایه گذاری بین المللی، از جمله حدود ۶۰ میلیارد دالر کمکهای امنیتی امریکا، و آموزش توسط بهترین نیروهای نظامی حرفه‌ای در جهان، ارتش افغانستان به مراتب آموزش دیده‌تر و مجهز‌‌تر از اتحاد شمال است. و مهم‌تر از همه، به احتمال زیاد از پشتیبانی نیروهای هوایی ایالات متحده نیز برخوردار خواهد بود.

باتوجه به چنین واقعیت‌ها، طالبان عملا نمی‌توانند ارتش افغانستان را در میدان نبرد شکست
افغانستان جامعه مدنی ضعیف دارد؛ پس از سال ۲۰۱۴ نفوذ و فشار خارجی کم‌تر می‌شود؛ و تمرکز قدرت در افغانستان شهرت جهانی دارد، چون قانون اساسی بسیاری از اختیاراتی را به رئيس جمهور می‌دهد که پیش از این به شاهان سابق تعلق داشتند. ژنرالی که رئيس جمهور افغانستان را سرنگون کند، به سرعت می‌تواند تمام اختیارات دولتی را به دست گیرد.
دهند، و یا کابل را اشغال کنند، و یا یک شورش مردمی را به نفع خود سازمان دهند. دوام طالبان بیشتر از ضعف دولت افغانستان و همدستی پاکستان با آنها است تا توان‌مندی خودشان. تنها شانسی که طالبان برای پیروزی دارند این است که ایالات متحده و متحدان آن در جای پای روسیه گام بگذارند و تامین مالی ارتش افغانستان را متوقف کنند. اگر این اتفاق بیفتد، ارتش در امتداد خطوط قومی شکسته خواهد شد، طالبان فرصت خواهند یافت با اتحاد با قطعات پشتون کنترل جنوب و شرق را به دست بگیرند و از این مناطق به عنوان تخته خیز برای اشغال تمام افغانستان استفاده خواهند کرد. اما باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده، پیش از این تعهدخود را به فراهم کردن حمایت بلندمدت نظامی و مالی به افغانستان ابراز کرده است. تا زمانی که او به این تعهد عمل کند، ممکن است طالبان حملات پراکنده خود را در مقیاس کوچک ادامه دهند، اما نمی‌توانند پیروز شوند.

ساختار یک کودتا
در دراز‌مدت بزرگترین خطر به دموکراسی افغانستان طالبان نه بلکه خود ارتش افغانستان است، که می‌تواند دولت غیرنظامی ضعیف این کشور را سرنگون کند. کودتای نظامی یک رویداد غیر معمول در افغانستان نیست؛ حکومت نظامی، بالاخره، یکی از قدیمی‌ترین نوع سازمان سیاسی بشر است. اماچرا کودتا رخ می‌دهد؟
پژوهشگران تمایل دارند بین رویدادهایی که منجر به کودتا می‌شود فرق بگذارند، مانند جاه‌طلبی‌های شخصی رهبران نظامی و یا بحران‌های سیاسی خاص، و ویژگیهای اساسی ساختاری که کودتا را در وهله اول ممکن می سازد. مجموعه اول متغیرها غیرقابل پیش‌بینی و احتمالا فراگیر هستند: افسران افغان می‌توانند مانند افسران هر کشور دیگر بلند پروازی های خود را داشته باشند، حتی می‌توانند دلایل بیشتری برای نارضایتی نسبت به دیگران داشته باشند. و البته افغانستان با کمبود بحران‌های سیاسی مواجه نیست. مجموعه دوم متغیرها کشورهایی را متمایز میکند که در برابر کودتا بیشتر آسیب‌پذیر هستند. در این عرصه چشم انداز افغانستان به ویژه نگران کننده است: تقریبا هر مدل آسیب شناسی کودتا نشان می‌دهد که افغانستان با خطر بسیار واقعی حکومت نظامی روبرو است.

به عنوان مثال، ساموئل فاینر، دانشمند علوم سیاسی بریتانیایی میگوید: بهترین زمان برای راه اندازی یک کودتا هنگام جنگ و یا وضعیت اضطرار ملی است – دقیقا زمانی که دولت غیرنظامی وابسته به نظامیان و نظامیان محبوب مردم می‌باشند. ارتش‌ها تقریبا همیشه کودتاهای خود را با متهم کردن کارفرمایان غیرنظامی پیشین خود به بی‌کفایتی، فساد، و یاجنایتکاری توجیه میکنند. این ما را به یاد افغانستان می اندازد؛ این کشور درگیر یک جنگ طولانی است که دولت غیرنظامی را کاملا وابسته به ارتش ساخته است، و در طی این مدت دولت متهم به فساد و بی‌کفایتی گسترده بوده است. سال گذشته، افغانستان جایگاه ۱۷۵ را در فهرست شفافیت بین المللی داشت – فقط دو کشور دیگر در رتبه های بدتر از افغانستان قرار داشند. تصور این بسیار ساده است که فرماندهان و مسئولان ارتش افغانستان از اطاعت حکومت کابل سر باز بزنند و یا این‌که کنترل دولت بر امور مالی ارتش را تضعیف کنند.

در سال ۱۹۸۳ دانشمندان علوم سیاسی توماس جانسون، رابرت سلاتر، و پت مک گون تحقیقی روی کودتاهای افریقایی در نیمه قرن بیستم انجام دادند. نتیجه‌ای که به دست آمد نشان داد که درکشورهای با ارتش نسبتا بزرگ، ژنرال‌ها بیشتر در سیاست فعال بودند. این هم با وضیعت افغانستان همخوانی دارد. بودجه نظامی کابل از تمام مصارف دیگر دولت بیشتر است. دولت تنها ۳،۲ میلیارد دالر درآمد دارد و واشنگتن در سال ۲۰۱۳، ۱.۵ میلیارد دالر به نیروهای امنیتی افغانستان پرداخت. بودجه دفاعی افغانستان چنان بزرگ است که در واقع معادل یک چهارم تولید ناخالص داخلی می‌شود که در حال حاضر به ۲۲ میلیارد دالر بالغ می‌گردد. با این بودجه، ارتش افغانستان منابع بیشتری نسبت به تمام دولت در اختیار دارد.

این عدم تعادل در تقسیم منابع به طور طبیعی به ارتش نفوذ سیاسی بیشتری میدهد تا از آن در شکل دادن استراتژی جنگی، وضیعت دفاعی، و در نهایت سیاست خارجی افغانستان استفاده کند– شکل گیری تکاملی کودتا. مقاومت رهبران غیرنظامی، خطر وقوع بحران را بیشتر میکند که در آن ارتش آشکارا قدرت را تصاحب خواهد کرد. در حال حاضر، ۱۸۰ هزار سرباز تحت فرمان وزارت دفاع افغانستان است و در مجموع نیروهای امنیتی افغانستان بیش از ۳۵۰ هزار نفر است. این نیروها به راحتی می توانند پارلمان را تعطیل کنند، ارگ و مقر والی های مهم را اشغال کنند، و حکومت نظامی را درکابل و قندهار برقرار بسازند.

نکته مهم دیگری را که تحقیق این دانشمندان در افریقا مشخص ساخت، رابطه رشد سریع جمعیت در پایتخت و کودتا بود. حالا کابل را در نظر بگیرید، در سال ۲۰۰۱ جمیعت این شهر زیر یک میلیون نفر بود، در سال ۲۰۱۳ جمیعت کابل به ۳،۳ میلیون نفر رسید. سیل بی‌پایان پناهندگان، این شهر را به مرکز تظاهرات و ناآرامی‌های مدنی مبدل ساخته است. در دهه ۱۹۶۰ که افغانستان بار اول دموکراسی را تجربه میکرد، ناآرامی های مدنی مشابهی منجر به کودتای ۱۹۷۳ شد.

سایر مدلهای خطر کودتا که توسط رزماری و دیگر نظریه پردازان سیاسی مطرح شده است، بر عوامل اقتصادی و اجتماعی تأکید می‌کنند. فقر، نابرابری، رکود اقتصادی، تورم و بازارکالای بی‌ثبات مردم را از دولت ناامید می‌سازد. حتی رشد اقتصادی سریع می‌تواند جنبه های منفی داشته باشد، به ویژه هنگامی که شبکه های سنتی اجتماعی را اخلال کند. در افغانستان، عوامل اقتصادی و جمعیتی در وضعیت مطلوب قرار ندارند. افغانستان در سال ۲۰۱۳، در پله چهاردهم پایین‌ترین تولید ناخالص داخلی سرانه در جهان قرار داشت. اما در عین حال، بین سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴ در رشدتولید ناخالص داخلی مقام پانزدهم را در جهان داشت. این ارقام نشان می دهدکه افغانستانی‌ها اختلالات عمده ای را در روش زندگی خود تجربه می کنند. باتوجه به این شرایط، یک ارتش ملی‌گرا با جذابیت سنت‌گرایی، به راحتی میتواند اعتماد مردمی را که در پی نظم و روش‌های آشنا استند به دست آورد.

عوامل ساختاری نیز دولت افغانستان را در معرض خطر کودتای نظامی قرار می‌دهد. ادوارد لوتواک، دانشمند علوم سیاسی، استدلال می‌کند که موفقیت یک کودتا بستگی به سه پیش‌شرط دارد: نخست، مشارکت سیاسی باید به بخش کوچکی از مردم محدود شده باشد. (رای گیری به معنای مشارکت عمومی نیست. در کشورهایی که انتخابات هم صورت می‌گیرد، مانند پاکستان، به دلیل ناتوانی جامعه مدنی در برابر نهادهای نظامی، کودتا هنوز به عنوان یک واقعیت مطرح است.) دوم: فشار و نفوذ خارجی باید محدود شده باشد. و سوم: دولت باید متمرکز شده باشد.
افغانستان جامعه مدنی ضعیف دارد؛ پس از سال ۲۰۱۴ نفوذ و فشار خارجی کم‌تر می‌شود؛ و تمرکز قدرت در افغانستان شهرت جهانی دارد، چون
باتوجه به تاریخ و فرهنگ سیاسی افغانستان–دولت‌های افغانستان دوبار درسال۱۹۷۳و۱۹۷۸ با کودتا سرنگون شدند. افسران ناامید ارتش افغانستان می‌توانند به راحتی مردم افغانستان را قناعت دهند که آنها مجبورند قدرت سیاسی را به دست گیرند.
قانون اساسی بسیاری از اختیاراتی را به رئيس جمهور می‌دهد که پیش از این به شاهان سابق تعلق داشتند. ژنرالی که رئيس جمهور افغانستان را سرنگون کند، به سرعت می‌تواند تمام اختیارات دولتی را به دست گیرد.

یکی از عواملی که منجر به کودتا می‌شود و بیشتر دانشمندان روی آن توافق دارند، برداشتهای مردم از عدم مشروعیت دولت در کنار تحسین از ارتش است. آرون بلکن و اوان شیفر، دانشمندان علوم سیاسی، در سال ۲۰۰۳ بیست و یک عامل کودتا را بررسی کرده و نتیجه گرفتند که مهمترین متغیرها، توانایی جامعه مدنی، سطح مشروعیت رژیم، و پیشینه‌ی کودتا در کشور، می‌باشند. این مدل بیشتر از همه نگران‌کننده است، چون به همان اندازه ای که ارتش افغانستان نیرومندتر شده است دولت آن ضعیف‌تر شده است.

به گفته‌ی بانک جهانی، رتبه بندی افغانستان با بر سرکار آمدن دولت بعد از طالبان، در آزادی بیان، اثربخشی دولت، و کیفیت قانونگذاری بهبود یافته است. حتی در این دسته بندی هم کابل، در میان کشورهایی که مورد بررسی قرار گرفته اند، ده درصد ارتقا یافته است. در مقوله های باقیمانده، از جمله ثبات سیاسی، کنترل فساد، و حکومت قانون، دولت دمکراتیک همانند سلف خود طالبان، در آخر جدول رده بندی جهان، گیرکرده است. تنها ۴۷ درصد از مردم افغانستان به پارلمان اعتماد دارند، ۴۵ درصد به وزرای دولت اعتماد دارند، و ۴۳ درصد به نظام قضایی اعتماد می‌کنند. ۷۷ درصد مردم افغانستان از فساد به عنوان یک مشکل عمده در سراسر کشور نام می‌برند.

در همین حال، در یک نظرسنجی که سال گذشته توسط بنیاد آسیا انجام شد،۹۳ درصد افغانستانی‌ها گفتند که ارتش افغانستان "صادق و منصف" است،۹۱درصد معتقد بودند که ارتش در بهبود امنیت افغانستان کمک کرده است و ۸۸ درصدگفته اندکه به این نهاد اعتماد دارند. شایان ذکر است،که این اعداد از سال ۲۰۰۷ تا کنون تا حد زیادی تغییر نکرده است. مردم افغانستان، پس از سیستم صحی، ارتش را دومین نهاد صادق می ‌دانند.
باتوجه به تاریخ و فرهنگ سیاسی افغانستان–دولت‌های افغانستان دوبار درسال۱۹۷۳و۱۹۷۸ با کودتا سرنگون شدند. افسران ناامید ارتش افغانستان می‌توانند به راحتی مردم افغانستان را قناعت دهند که آنها مجبورند قدرت سیاسی را به دست گیرند.

تقریبا با هر مقیاسی که بسنجیم، افغانستان در سال‌های آینده با خطر کودتای نظامی روبرو است. بااین حال، برخی از محققان و سیاستگذاران ممکن است استدلال کنند که دولت نظامی در جنگ علیه طالبان و همکاری با اهداف ضد تروریستی ایالات متحده کارآ تر خواهد بود. دولت نیرومندی که بتواند نظم و قانون را به اجرا درآورد طالبان را از تنها امتیازشان محروم خواهد کرد. بااین منطق، جامعه بین‌المللی باید تا وقوع کودتا صبرکند و پس از آن روابط خود را کماکان با رژیم جدید حفظ کند.

این یک اشتباه بزرگ خواهدبود، نه دست کم به این دلیل که افغانستانی‌ها دموکراسی را ترجیح میدهند. آنها همچنین از مشارکت سیاسی، حقوق برابر در پیشگاه قانون، آزادی بیان و رسانه‌ها و انتخابات حمایت می‌کنند. در درازمدت، حمایت آن‌ها از دموکراسی بزرگ‌ترین دستاورد ایالات متحده، پاکستان و جهان خواهد بود. دموکراسی‌های جا افتاده اقتصادی مولد دارند، کمتر پناهنده دارند، کمتر با قحطی روبرو می‌شوند، و کمتر به تروریست‌ها پناه می‌دهند. مطالعات نشان می‌دهند که دموکراسی‌ها هزینه های کمتری را بر همسایگان و جامعه بین‌المللی تحمیل می کنند.

حتا اگر منافع بلندمدت دموکراسی را کنار بگذاریم ،که ممکن است تحقق آن دهه‌ها را در بر بگیرد، پذیرفتن حکومت نظامی در کابل یک عمل کوته‌بینانه خواهد بود. در طول جنگ سرد، واشنگتن اغلب زیر نام دفاع از دموکراسی، طرف رژیم‌های استبدادی را گرفت. این راهبرد اگر از سویی در مورد دور نگهداشتن اتحاد جماهیرشوروی موفق بود، از سوی دیگر اعتبار امریکا را تضعیف کرد، احساسات ضدغربی در جهان در حال توسعه را پرورش داد، و ممکن است به طور غیرمستقیم به افزایش ملی گرایی فرقه ای، و جنبشهای سیاسی افراطی در میان افراد سرخورده از لفاظی‌های دموکراسی کمک کرده باشد.

علاوه براین، باتکیه به زورمندان، سیاست خارجی امریکا به یک شخصیت واحد وابسته می‌شود. این حاکمان به طورکلی با مرور زمان اعتبارخود را از دست می‌دهند و قدرت را در ناچاری ترک می گویند. واشنگتن به همین شکل بازنده میدان افغانستان خواهد بود، اگر پس از کمک به ارتش افغانستان در شکست دادن طالبان، حمایت مردم افغانستان را از دست بدهد. اگر واشنگتن می‌خواهد تأثیربلندمدت در افغانستان داشته باشد –چیزی که برای برقراری ثبات در پاکستان حیاتی است – باید ارتباط خودرا با مردم افغانستان برقرار کند نه فقط با چند افسر نظامی.

راهکارهای ضد کودتا
از آنجا که منافع واشنگتن به پیشگیری از کودتا در افغانستان نهفته است، این کشور باید یکسری سیاست‌های "ضدکودتا" را در ماه‌ها و سال‌های آینده در نظر بگیرد. بسیاری از کشور‌هایی که با خطر کودتا مواجه بودند، از جمله کلمبیا و عراق، با راهکارهایی مانند پیوستن با پیمان‌های بین‌المللی، توازن قومی، و پشتیبانی از سازمان های امنیتی دیگر، جلو وقوع کودتا را گرفته اند. اگرچه برخی از این تاکتیک‌ها برای دموکراسی زیانبار است، اما در صورتی که در ترکیب با دیگر اقدامات لازم برای تقویت مشروعیت دولت به کار روند، می‌توانند در نهایت به حفظ دموکراسی در افغانستان کمک کنند.

یکی از موثرترین استراتژی‌های ضد کودتا به رهبرداری از وفاداریهای قومی و فرقه ای است. رژیم‌ غیرنظامی یا باید به یک گروه قومی متکی باشد که توانایی دفاع از آن را در برابر دیگر گروه‌ها داشته باشد، یا این که تکیه به ترکیبی از گروههای قدرتمندکند. رژیم متکی به یک گروه قومی اغلب سرکوبگر، غیردموکراتیک و غیرقابل اعتماد می‌باشد. تلاش علوی‌ها برای حفظ انحصاری قدرت در سوریه نمونه‌ای از این راهبرد است. دولت افغانستان ممکن است در اصل، بتواند متکی به ارتش کاملا پشتون‌ باشد، که احتمالا ۴۰ تا ۴۵ درصد جمعیت افغانستان استند. اما بعید است تاجک‌ها، ازبک‌ها، و دیگران که در برابر طالبان پشتون جنگیده اند یک ارتش پشتون را بپذیرند. خوشبختانه، جامعه بین‌المللی پیش از این روش دوم را برای ارتش افغانستان توصیه کرده است، به این معنا که صفوف آن از اقوام مختلف تشکیل شده اند. ۳۹ درصد از افسران تاجک استند، ۴۲ درصد از افسران و ۴۳ درصد از سربازان پشتون استند، و باقی ارتش از دیگر اقوام تشکیل شده است.

تعادل بین تاجک‌‌ها و پشتون‌ها مهم‌ترین عامل حفظ ارتش به عنوان یک نیروی ملی تحت اقتدار دموکراتیک
محتمل‌ترین حالتی که منجر به کودتا خواهد شد این است که افسران پشتون فکر کنند دولت در جریان جنگ با طالبان پشتون‌ها را سرکوب می کند- و یا افسران تاجک به این نتیجه برسند که دولت برای رسیدن به صلح امتیازات زیادی را به مخالفان مسلح می‌دهد. هر قدری که جنگ پس از سال ۲۰۱۴ به درازا بکشد، وفاداری‌های قومی بر وفاداری به دولت غالب خواهد شد. مذاکره برای پایان جنگ یک امر بدیهی است، اما حمایت تمام اقوام عمده افغانستان از این روند برای بقای رژیم دموکراتیک حیاتی خواهد بود.
است. افسران پشتون اگر علاقه‌مند راه اندازی یک کودتا باشند، حمایت افسران تاجیک را با خود نخواهند داشت و یا بالعکس. تنوع قومی در صفوف ارتش حتا ممکن است به جلوگیری از کودتا کمک کند. تعادل قومی در ارتش خطرهایی هم دارد – اگر ارتش پارچه شود، در امتداد خطوط قومی خواهد بود. اما در صورتی که ارتش وابسته به قدرت غیرنظامی باقی بماند، تنوع قومی آن سنگر اساسی در برابر کودتا خواهد بود. افغانستان، ناتو و سیاستگذاران ایالات متحده باید از نزدیک ناظر انتصاب‌ها و ترفیع‌های افسران ارشد ارتش افغانستان باشند تا تعادل قومی در آن مراعات شود.

استراتژی دوم ضد کودتا، پشتیبانی از سرویس‌های امنیتی دیگر است. اگر ارتش منظم به دنبال کودتا باشد، می‌توان جلو آن را با نیروهای گارد ملی، پلیس، و یاسرویس‌های اطلاعاتی گرفت. پلیس ملی افغانستان، که بسیار شبیه به یک ژاندارم ریاست، تحت فرمان وزارت داخله عمل می‌کند، هرچند هنوز بودجه، آموزش، و تجهیزات کافی ندارد که بتواند در برابر ارتش بایستد. دولت افغانستان نیروهای محلی را نیز برای دفاع در برابر طالبان تشکیل داده است، اما شمار آنها هنوز خیلی کم است و آموزش و تجهیزات شان به تناسب ارتش منظم ناچیز است. شاید یگانه نیروی مؤثر خارج از ارتش، امنیت ملی باشد. هرچندکه امنیت ملی یک نیروی جنگی نیست، اما شبکه بزرگ نظارتی و اطلاعاتی آن احتمالا بهترین وسیله دولت غیرنظامی برای تشخیص نارضایتی و یا طغیان در درون ارتش باشد. بنابراین مقامات ایالات متحده و افغانستان باید اطمینان حاصل کنند که امنیت ملی دست کم بخشی از منابع خود را به نظارت از ارتش اختصاص دهد.

ابزار سوم جلوگیری از کودتا به حضورنمایندگان بین‌المللی در نهادهای امنیتی ربط می‌گیرد. حضور نیروهای کشورهایی که متعهد به کنترل غیر‌نظامیان بر ارتش استند، عدم اطمینان بیشتری را در فضای سیاسی و امنیتی به وجود می‌آورد (آیا نیروهای خارجی از رژیم دفاع خواهند کرد؟) و پیش‌بینی آینده را برای آنانی که به فکر کودتا استند مشکل می‌سازد. کمکهای مالی خارجی به ارتش یک دولت، همچنین به کمک کنندگان بین المللی قدرت نظارت به کارکردهای ارتش را می‌دهد.

حضور بازیگران و کمکهای مالی خارجی، طوری‌که که کودتا در ویتنام جنوبی در سال ۱۹۶۳ گواه آن است، تضمین کننده ثبات نیست، امایک مانع اضافی بر سر راه عاملان کودتا خواهد بود. در این مورد، افغانستان در موقعیت خوبی قرار دارد. پیمان راهبردی سال ۲۰۱۲ و موافقتنامه امنیتی دوجانبه پیشنهاد شده حضور نظامی بین‌المللی پایدار را در افغانستان ضمانت می‌کند. ارتش افغانستان هنوز هم ممکن است دست به کودتا بزند، در صورتی که فکر کند واشنگتن تمایلی به متوقف کردن آن ندارد و یا این که سیاست‌گذاران ایالات متحده به این نتیجه برسند که چاره‌ی دیگر ندارند.

دولت‌ها باید از وقوع بحران‌هایی که ارتش بتواند از آن‌ها به عنوان بهانه برای مداخله در امور سیاسی استفاده کند، جلوگیری کنند یا به این بحران ها پایان دهند.
جلوگیری و یا پایان دادن به بحران در افغانستان، به معنای حل و فصل جنگ با طالبان است، آن هم به شیوه ای که برای پشتون های کشور رضایتبخش باشد، اما جوابگوی نگرانیهای مشروع اقوام غیر‌پشتون ازجمله تاجک‌ها نیز باشد. این یکی از مهم‌ترین مسائل برای دولت افغانستان و همکاران بین‌المللی آن است.
محتمل‌ترین حالتی که منجر به کودتا خواهد شد این است که افسران پشتون فکر کنند دولت در جریان جنگ با طالبان پشتون‌ها را سرکوب می کند- و یا افسران تاجک به این نتیجه برسند که دولت برای رسیدن به صلح امتیازات زیادی را به مخالفان مسلح می‌دهد. هر قدری که جنگ پس از سال ۲۰۱۴ به درازا بکشد، وفاداری‌های قومی بر وفاداری به دولت غالب خواهد شد. مذاکره برای پایان جنگ یک امر بدیهی است، اما حمایت تمام اقوام عمده افغانستان از این روند برای بقای رژیم دموکراتیک حیاتی خواهد بود.

در نهایت، مهم‌ترین اقدامی که میتواند خطر کودتا را به حداقل برساند تقویت مشروعیت دولت است. ارتش زمانی تمایل به راه اندازی یا حمایت از کودتا پیدا می کند که واقعا احساس کند بقای کشور و یا ارزش‌های آن در خطر است. خبر خوب این است که، اگرچه مردم افغانستان اعتمادکمی به دولت دارند و نمی‌توانند به بسیاری از مقامات اطمینان داشته باشند،آنها همچنان از ایده دموکراسی حمایت می‌کنند. باوجود هشدارهای برخی از منتقدان که می‌گویند بعید است دموکراسی در افغانستان ریشه بگیرد، افغانستانی‌ها بردباری قابل ملاحظه ای از خود نشان داده اند. و بسیاری از آنها هنوز هم امیدوارند که هنجارهای دموکراتیک در این کشور نهادینه شوند.

از آنجایی که سیر نزولی مشروعیت دولت افغانستان بیشتر به عملکرد ضعیف آن بر میگردد تا ایدئولوژی دموکراتیک، جامعه‌ی جهانی میتواند برخی از آسیب‌ها را ترمیم کند. اگرچه بار مسئولیت سرکوب فساد و پارتی بازی به دوش مقامات افغانستان است، اما جامعه بین‌المللی میتواند با فراهم کردن امکانات و تجهیزات مورد نیاز نقش خود را داشته باشد. دولت ضعیف و ارتش قوی افغانستان بیشتر منعکس کننده الگوی کمک‌های جامعه بین‌المللی به این کشور از سال۲۰۰۱ تاکنون است. بسیاری از کمکهای بین المللی به افغانستان شکل امنیتی و اقتصادی داشته است- آموزش ارتش و پلیس و راه اندازی پروژه‌های بزرگ بازسازی. مقدار نسبتا کم کمک‌ها برای تقویت دولت غیرنظامی به مصرف رسیده است، که بالاترین مصارف را هم انتخابات داشته است. با این وجود افغانستان برای آموزش بوروکراتها به پول نیاز دارد که ممکن است بزرگترین تغییر را در حکومت کابل و مشروعیت آن به ارمغان بیاورد. در حالی که واشنگتن و متحدان آن حضور نظامی خود را کاهش می‌دهند، آنها باید حمایت خود از اصلاحات و ظرفیت‌سازی را افزایش دهند. بهبود در عملکرد دولت، بهانه اصلی برای مداخله نظامی در سیاست را از میان برمی‌دارد.

ایالات متحده در بسیاری از موارد خطر کودتاها و حکومت‌های نظامی را در کشورهای دوست و همکار نادیده گرفته است. با وجود این که درکوتاه مدت برقراری روابط با حکومت‌های نظامی ساده تر است، اما تقریبا در تمام این موارد واشنگتن دریافته است که برقراری روابط دوجانبه با حکومت‌های دموکراتیک بنیادی‌تر و عمیق‌تر بوده است. فهرست کشورهایی که حاکمان نظامی آنها با امریکا متحد بوده اند و یا توسط ایالات متحده تجهیز و تمویل شده اند متاسفانه طولانی است: جمهوری دومینیکن، مصر، یونان، هائیتی، نیکاراگوا، پاکستان، کوریای جنوبی، ویتنام جنوبی، تایلند، و ترکیه.
باتوجه به سرمایه‌گذاری بزرگ و گسترده‌ی ایالات متحده در ارتش افغانستان از سال۲۰۰۱ بدین سو، و غفلت نسبی واشنگتن از دولت غیرنظامی این کشور، خطر بسیار واقعی وجود دارد که نام افغانستان نیز در این فهرست اضافه شود. هنوز زمان از دست نرفته است و می‌شود جلو آن را گرفت. در غیر آن، اگر در افغانستان کودتا صورت گیرد هیچ سیاست‌گذاری -- امریکایی، افغانستانی، و یا اروپایی – نباید شگفت زده شود.
نویسنده: پال دی میلر
برگردان به فارسی: عماد عابدی
==
منبع:

http://www.foreignaffairs.com/articles/۱۴۱۰۹۲/paul-d-miller/afghanistans-coming-coup?cid=rss-rss_xml-afghanistans_coming_coup-۰۰۰۰۰۰

نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین